میروم از میان همۀ نامها
چیزی، چراغی، چیزی شبیه چراغی بیابم
میروم از میان تمام رؤیاها
رازی، آوازی، رازی شبیه آوازی بیابم
(سیدعلی صالحی)
تکرار الگوی نحوی شیوهای است که علمای بدیع به آن توجهی نداشتهاند، حال آنکه کمک بسیار به برجستگی کلام میکند و از روشهای مؤثر در آشناییزدایی زبان بهشمار میرود.
در تکرار الگوی نحوی، چون ویژگیهای نحوی بخش دوم یا مصراع دوم، تداعیگر بخش نخست یا مصراع نخست است، ذهن مخاطب از دریافت این همآهنگی لذت میبرد. درواقع تکرار نحوی، قرینهسازی نحوی است و مانند هر قرینهسازی دیگری زیباست، علاوهبر اینکه این تکرار با تأکیدی نیز همراه است که به دریافت مضمون و ثبت آن در ذهن مخاطب کمک میکند و معمولاً در مواردی بهکار میآید که علاوهبر نیاز موسیقایی، نیاز به تأکید بر نکتهای نیز باشد.
در شعر معاصر و بهویژه در شعر سپید، بهخاطرِ برداشتن اجبار وزن، تکرار ساختارهای نحوی تا حدّ زیادی جایگزین وزن عروضی شده و بسیار موردتوجه قرار گرفته است. البته باید توجه داشت که در موارد بسیار، تکرار یک الگوی نحوی توأم با تغییراتی ناشی از جابهجایی ارکان جمله بوده است.
در زبان فارسی امکان جابهجا کردن عناصر یک جمله بسیار است و زبان فارسی از این لحاظ انعطاف زیادی دارد. درحقیقت یکی از امکانات وسیع زبان فارسی، آزادی انتخاب جای اجزای نحوی یک جمله است و دقیقاً از همین منظر، یعنی جابهجایی یا عدم جابهجایی ارکان جمله میتوان توازنهای نحوی حاصل از تکرار الگوهای دستوری را به سه نوع تقسیم کردـ
ـ تکرار ساختمان نحوی مرتّب
ـ تکرار ساختمان نحوی مشوّش
ـ طردوعکس
تکرار ساختمان نحوی مرتّب
تو دستهایت را میبخشیدی
تو چشمهایت را میبخشیدی
تو مهربانیات را میبخشیدی
تو زندگانیات را میبخشیدی
وقتیکه من گرسنه بودم
(فروغ فرخزاد)
توازن نحوی در موارد بسیار، حاصل از تکرار بیکموکاست اجزای دستوری در ساختمان جمله است. در این نوع تکرار، ذهن مخاطب کوشش چندانی برای دریافت مفهوم نمیکند و ساختمان دستوریِ مکرّر در قرینه یا مصراع دوم را که نظیر ساختمان دستوری پیش از خود است، بهراحتی میپذیرد. این نوع تکرار در ادبیات قدیم کاربرد داشته است:
دانا چو طبلۀ عطّار است، خاموش و هنرنمای، و نادان چو طبل غازی، بلندآواز و میانتهی(سعدی)
و در شعر معاصر نیز بسیار موردتوجه قرار گرفته و بهویژه در دهههای اخیر، توجه و اقبالی بیش از پیش به آن شده است:
خوشبینی برادرت ترکان را آواز داد/ تو را و مرا گردن زدند/ سفاهت من چنگیزیان را آواز داد/ تو را و همهگان را گردن زدند(شاملو، مدایح بیصله)
نیلوفر و باران در تو بود/ خنجر و فریادی در من/ فواره و رؤیا در تو بود/ تالاب و سیاهی در من(شاملو، لحظهها و همیشه)
در گذرگاه نسیم، سرودی دیگرگونه آغاز کردم/ در گذرگاه باران، سرودی دیگرگونه آغاز کردم/ در گذرگاه سایه، سرودی دیگرگونه آغاز کردم(شاملو، ترانههای کوچک غربت)
گواهی میدهم بر اقرار آب در شیب تشنگی/ گواهی میدهم بر سکوت آدمی بر آواز سنگ، بر مرگ و بر رنگ/ گواهی میدهم بر اعتراف آینه در خواب خشت/ گواهی میدهم بر خویش که رازدار حروفی از آسمان فردایم(سیدعلی صالحی، مجموعهاشعار)
اگر در رودخانهای به دنیا میآمدم/ با گردابها دوستی نمیکردم حتماً/ با سنگها دوست میشدم/ بهخاطر سادگی و صراحتشان// اگر در برکهای به دنیا میآمدم/ با قورباغهها دوستی نمیکردم حتماً/ با جلبکها دوست میشدم/ بهخاطر نوازش بیهیاهوشان// اگر در جنگل به دنیا میآمدم/ با روباهها دوستی نمیکردم حتماً/ با پلنگها دوست میشدم/ بهخاطر خیالپردازیهای شاعرانهشان(حافظ موسوی، مادیان سیاه)
دل مرا زر آراستند/ کجایی تو؟/ غروب میشود// دل مرا نارنج آراستند/ کجایی تو؟/ پگاه اردیبهشت است// دل مرا سبز آراستند/ کجایی تو؟/ جنگل تابستان/ سرشار گشت/ از نیمروز(م. مؤید، سهبار میگویم گلسرخ)
تکرار ساختمان نحوی مشوّش
بهکلمات، یکی برود بگوید
یکی برود بهکلمات بگوید
از بیراهه به رؤیای امشب من نیایند!
(سیدعلی صالحی)
در زبان فارسی امکان جابهجا کردن عناصر یک جمله بسیار است و از این لحاظ، ساختمان نحوی زبان فارسی انعطاف زیادی دارد. درواقع یکی از امکانات وسیع زبان فارسی، آزادی انتخاب جای اجزای نحوی یک جمله است. در تکرار الگوهای نحوی، در مواردی عناصر یک جمله جابهجا میشوند امّا تغییری در نقشهای دستوری روی نمیدهد. در این گونۀ توازن نحوی، واژهها با حفظ نقش دستوری خود در مصراع یا قرینۀ اول جابهجا شده و به قرینه یا مصراع دوم منتقل میشوند:
دردمندان بیخروش و بیفغان/ خشمناکان بیفغان و بیخروش(اخوان، آخرشاهنامه)
اصلاً بهل مرا/ بهل مرا اصلاً(رضا صفریان، بصیرت سایهها)
بهدلیل بسامد بالای کاربرد تکرارهای نحویِ بدون تغییر نقشهای دستوری در شعر سیدعلی صالحی و تعلق بیشترین نمونهها به او، میتوان این شیوه را از ویژگیهای سبکی شعر او دانست:
باید بروم جایی دور/ باید جایی دور بروم
معلوم نیست هنوز/ هنوز معلوم نیست این پرنده از کجا آمده است
داشت با خودش هنوز/ هنوز داشت با خودش حرف میزد
یک زنی آنجاست/ آنجا یک زنی...
امّا یکنفر هنوز/ هنوز یکنفر شبیه شاهمسعود/ پشت همین دریچۀ رو به سپیدهدم، بیدار است
بهکلمات، یکی برود بگوید/ یکی برود بهکلمات بگوید/ از بیراهه به رؤیای امشب من نیایند!
این برف بیهزاره از شکوفهکشان پروانه/ کی... کی خسته/ خسته کی خواهد شد؟
هرچندکه پنهان و سربهزیر/ ... بخواهی به خواب خانه برگردی،/ باز میبینی نمیشود/ میبینی باز نمیشود
گاهی نیز این شیوه در شعر سیدعلی صالحی بهصورت تکرار مضمون با استفاده از دو فعل مثبت و منفی که در مضمون به یکمعنی هستند یا چند زمان مختلف از یک فعل واحد و بدون تغییر نقش دستوری اجرا میشود؛ شیوهای که از توان هنری بیشتری برخوردار است:
نگو به کسی چه مربوط/ بد است، خوب نیست
آدمی را نامی بوده، نامی هست/ که گاه از شنیدن نابههنگامش/ برگشته، برمیگردد
هرچه هست/ همین است... که بودهایم/ هستیم/ خواهیم بود
... ورنه باد/ اینهمه عطر دریا را به عدالت/ میان ماه و من و این ترانۀ ساده/ تقسیم نمیکرد، نکرده است، نخواهد کرد
طردوعکس
من سایهام را به میخانه بردم
هی ریختم، خورد
هی ریخت، خوردم
(مهدی اخوانثالث)
طردوعکس که میتوان آن را «تکرار معکوس ساختمان نحوی» نیز نامید، درحقیقت گونهای از تکرار ساختمان نحوی است که در آن با جابهجایی ارکان جمله در قرینه یا مصراع دوم، گاهی نقش دستوری اجزا تغییر میکند و گاهی تغییر نمیکند. در تعریف طردوعکس یا تبدیلوعکس نوشتهاند که مصراعی را به دوپاره تقسیم کنند و آن دوپاره را در مصراع دیگر، برعکس تکرار کنند و ممکن است این تبدیل را در یک مصراع انجام دهند و... و در مثالهایی که ذکر کردهاند، در برخی موارد نقشهای دستوری بعد از جابهجایی تغییر نکردهاند، مانند این بیت:
دلبر جانان من، برده دل و جان من
برده دل و جان من، دلبر جانان من
این نوع طردوعکسِ بدون تغییر نقشهای دستوری را در شعر امروز نیز میبینیم:
میترسم از عشق/ از عشق میترسم/ این شعرهای عاشقانه که مینویسم/ سوت زدن کودک است در تاریکی(شهاب مقربین، سوت زدن در تاریکی)
شالگردن میبافی/ بشتاب و ژرف/ ژرف و بشتاب/ خاموش(م. مؤید، سهبار میگویم گلسرخ)
و در برخی دیگر نقشهای دستوری بعد از جابهجایی تغییر کردهاند، مانند این بیت:
چیره شد بر جوانیام پیری
قار شد شیر و شیر شد قارم(مسعود سعد)
طردوعکس در شعر و نثر قدیم کاربرد بسیار داشته است:
بحکم این مقدّمات روشن میگردد که دین بیملک ضایع است و ملک بیدین، باطل(کلیلهودمنه)
بر اهل معنی شد سخن، اجمالها، تفصیلها
بر اهل صورت شد سخن، تفصیلها، اجمالها(مولوی)
ما خود زدهایم جام بر سنگ
دیگر مزنید سنگ بر جام(سعدی)
رهبان رهبرند در این عالم و در آن
نه آبشان بهکار و نه کاری به آبشان(خاقانی)
پس از سیسال، روشن گشت بر خاقانی این معنی
که سلطانیست درویشی و درویشیست سلطانی(همان)
بهر پلنگان دین، کرد سراب از محیط
بهر نهنگان کین، کرد محیط از سراب(همان)
و در شعر معاصر نیز این شیوه بسیار موردتوجه قرار گرفته است:
آنگه که گمگشته مرد مسافر/ آوارۀ وادی بیسرانجامی و خوف/ از تشنگی، خستگی برده از یاد/ وز خستگی، تشنگی را فراموش کرده/ در خاک و خون میکشد تن(اخوانثالث، دوزخ امّا سرد)
به سودای خرد همتاست سود روح و روح سود(اخوانثالث، در حیاط کوچک پاییز...)
من سایهام را به میخانه بردم/ هی ریختم، خورد/ هی ریخت، خوردم/ خود را به آن لحظۀ خوب و عالی سپردم(اخوانثالث، از این اوستا)
دو تنها، رهگذر کفتر/ نوازشهای این، آن را تسلیبخش/ تسلیهای آن، این را نوازشگر(همان)
اگر سپیدار من بشکفد، مرغ سیا پرواز خواهد کرد/ اگر مرغ سیا بگذرد، سپیدار من خواهد شکفت(شاملو، هوای تازه)
من آبستن جاودانگیام/ جاودانگی آبستن من(شاملو، مدایح بیصله)
هیچ میدانی چرا چون موج/ در گریز از خویشتن، پیوسته میکاهم؟/ زانکه بر این پردۀ تاریک/ این تاریکی نزدیک،/ آنچه میخواهم نمیبینم/ وآنچه میبینم نمیخواهم(شفیعیکدکنی، در کوچهباغهای نشابور)
چه میکنند/ این خندهها که انگار الآن از پستوهای دلتنگی آمدهاند و در خیابان میگردند؟/ چه میکنند این دلتنگیهای خندان میان خندانهای دلتنگ؟(آتشی، حادثه در بامداد)
عشق/ مرغ شبانفریب است/ دور میشوی/ نزدیک میشود/ نزدیک میشوی/ دور میشود(صفارزاده، سد و بازوان)
از شعلههای گردنهاشان/ از گردنهای شعلهای/ دست و پرنده جاری بود(رؤیایی، دلتنگیها)
انگار که دعوتی پنهان/ او را میخواند/ یا اوست که میخواند انگار/ دعوت پنهان را(همان)
باد را آتش زدیم/ از گرمی سرمست شدیم/ یا از سرمستی گرم(شهاب مقربین، سوت زدن در تاریکی)
اسبها چنان میدویدند/ که یال موج و موج یال/ شعر را بههم میزد(گروس عبدالملکیان، سطرها در تاریکی)
برگرفته از کتاب "زبان شعر امروز"-لیلا کردبچه-انتشارات نگاه