عنوان مجموعه اشعار : مَن نامه (من امشب حال یک دیوونه رو دارم!)
عنوان شعر اول : من امشب حال یک دیوونه رو دارم!
من امشب حال یک دیوونه رو دارم:
یه دیوونه
که دکتر گفته ماه آسمون
واسهش ضرر داره!
که حتّی یک نگاهِ زیر چشمی هم
واسهش بد دردسر داره!
یه دیوونه
که فرمول یه بمب هستهای تو مشتشه انگار
لمیده روی کاناپه
یه دینامیتو روشن کرده جایِ یک نخِ سیگار
یه دیوونه که تو حالِ بد مستی
نشسته پشت رُل
تو جادهی چالوس میرونه !
که پیش چشم "خلخالی"
پریسا، دلکش و فتّانه رو با ناز میخونه!
یه دیوونه
که یک شب تو اتاقش
قدّ اقیانوس ناآرام باریده
که تو وضعیّت قرمز
ضریحو مثل ماتیکی
روی لبهاش مالیده
من امشب حال یک دیوونه رو دارم....
یه دیوونه که ماهی قرمزاشو
توی ماهیتابه سرخ و نوشجان کرده
که کلّ کهکشان راه شیری رو
شبیه چایِ نپتون
توی حلق استکان کرده
.
.
من امشب حال یک دیوونه رو دارم
یه دیوونه که عاقل بوده کلّ عمرشو
حالا پشیمونه!
تمام عمرشو توی قرنطینه هدر داده
دیگه یک ثانیهم
تو خلوت سردش نمیمونه ...!
سین. قاف
خرداد 99
.
نقد این شعر از : زهیر توکلی
اولین چیزی که در مواجهه با این شعر به نظر حقیر میرسد، این است که از همان اول، کار را لو دادهاید. وقتی در دو سه سطر اول میفرمایید: «من امشب حال یک دیوونه رو دارم/یه دیوونه/که دکتر گفته...»، دیگر خوانندۀ شعرتان، میفهمد که تصاویری که در ادامه ارائه میکنید، اوهام، هذیانها، و رفتارهای نابههنجار یک دیوانه است. میخواند و بعد شانهای بالا میاندازد: «خب که چی؟».
ادبیات، جای استخدام است. یعنی چه؟ یعنی هر نشانهای، فقط به یک شرط، در متن ادبی و به ویژه شعر، اجازۀ ورود پیدا میکند: از کارکرد طبیعیاش، از راه و رفتار معمولیاش باید بیرون بیاید و برای کاری تازه، نقشی جدید و دلالتی دیگرگون در متن ما «استخدام» شود.
زبان دیوانگان و اوهام آنها بالذات، از هنجار طبیعی بیرون است اما هر چیزی که از هنجار طبیعی بیرون باشد، لزوما شعریت ندارد.
استخدام حالات یا عبارات دیوانگان یا واکنشهای ویژۀ دیوانگان به محرکهای بیرونی، در فرهنگ فارسی و عربی سابقهای بس دراز دارد. اصطلاح «عقلاء المجانین» عنوان کلی مجموعۀ پرشماری از قصههاست که نشان میدهد کسانی که مردمان عصر، آنها را دیوانه میپندارند، چه بسا از فرط حساسیت بالای عاطفی و وجدانی یا از بابت فهم تندی که دارند، مطرود جامعه میشوند. در ادبیات فارسی، قهرمان پردازش حکایات دیوانگان، عطار نیشابوری است. توصیه میکنم حتما کتاب مرحوم استاد بدیعالزمان فروزانفر را که گزارش منظومههای عطار است، بخوانید. عطار هر حکایتی را که از دیونگان انتخاب کرده، برای هدف خاصی انتخاب کرده و آن را به عنوان تمثیل برای جا انداختن حرف خودش در متن آورده؛ مثال:
دیوانهای از بقالی پرسید که تو در این دکان دقیقا چه میکنی؟ بقال گفت: من در این دکان از صبح تا شب مینشینم تا یکیام را دو تا کنم. دیوانه خندید و گفت: زکی! هنر کردی! اگر راست میگویی، دو تا را یکی کن.
خب! در این حکایت عطار اولاً یک دیالوگ برقرار است که حالتی شبهمناظزه دارد. ثانیاً با اعداد بازی شده. ثالثاً چینش رابطۀ عددی در پاسخ دیوانه به بقال، معکوس شده. اینها همه برای ما زمینۀ تعلیق یا تمهیدات فرمیک میدهند و تازه بعد از ایراد این حکایت که خودش جوهرۀ ادبی دارد، عطار از آن، نتیجۀ توحیدی میگیرد: کار اصلی و سود اصلی در متکثر کردن نیست، در یگانه دیدن است.
با این توضیخات، یک بار خودتان از منظر یک خواننده، شعرتان را بخوانید و قضاوت کنید که آیا کنشهایی که به دیوانه نسبت دادهاید، چشمانداز زیباییشناسانۀ خاصی که آن را قابل روایت کردن و تمایز گذاشتن از رفتار عاقلان کند، دارد؟ و اگر دارد، چه نتیجهای میخواهید بگیرید؟ الآن اگر بروید پیش مددکاران امیناباد تهران، میتوانند تا هفت شبانهروز بیوقفه از شیرینکاریها و عجایب رفتار و گفتار بیماران روانی بستری شده در امیناباد برایتان بگویند. آیا از روایات آنها میشود به خلق یک شعر رسید؟ بله! به شرط آن که زبان حالی برای حال شخصی شاعرانه شما به دست یدهند و سپس روایت شاعرانۀ شما بیان حال خودتان باشد در نقاب روایت کارها و حرفهای یک دیوانه.