عنوان مجموعه اشعار : مرتکبات
شاعر : محمد انقلابی
عنوان شعر اول : غدیرهر چه داریم از علی داریم وُ طوبای غدیر
چشم ما دائم به راه وُ سرمه آسای غدیر
جبرئیلش می فرستد تا بگوید یا رسول
بر علی شایسته شد شاهیِ یکتای غدیر
آیه آمد یا محمد،ذکرِ دینت 《یاعلی》 ست
دینِ احمد مفتخر باشد به معنای غدیر
لشکرِ نور وُ نبی مشتاقِ بیعت با علی ست
نامِ حیدر می درخشد بر بلندای غدیر
بوسه بر اعجازِ (مَن کُنتُ)زنم بی اختیار
در ازل ایمانِ ما شد حُبّ ِ مولای غدیر
ما علی را،ما ولی را،می شِناسیم از بتول
نامِ زهرا می شود، شرحِ الفبای غدیر
ای مسلمان در خَمِ اجحاف تاریخت نَمان
شرطِ ایمانت یقینا،مهر وُ امضای غدیر
ما گدایانی دَرِ کویِ علی هستیم وُ هست
دین وُ دنیامان فدای زلفِ اقای غدیر
عنوان شعر دوم : عشقِ بی معشوقشاعری ها می کنم گرچه سخن با یار نیست
عاشقم امّا مرا معشوقه ای در کار نیست
می کِشم شب های معراجِ هَماغوشی، ولی
درمیانِ خاطراتم لحظه ی دیدار نیست
شرحِ شیرین می کنم از طعمِ بوسه ،ای دریغ
ردّ ِ کامی بر لبم جز تلخیِ سیگار نیست
خط به خطّ ِ شعر من،باغی پر از گل های رُز
در گلستانِ دل اما جلوه جز شن زار نیست
من به امّیدِ اذانِ اردبیلی، سال هاست...
روزه ام، یا لَلعجب این روزه را افطار نیست؟!
خسته از وزن و عروضش، طبعِ شعرم می کُشم
من بُریدم،مُرده ام،تنها سرم بر دار نیست
عنوان شعر سوم : تنهاییبعد از وصالی مختصر،با بوسه های انزوا
چشمی شبیهِ چشمِ من،شیدای تنهایی نشد
پیمانِ مستی با شما ،از کوزه ساقط می کنم.
پیمانه ای گیرا تر از مینای تنهایی نشد
با آشنایی هم نفس،یا همرهی ناآشنا.
با هر کدامش بوده ام،همتای تنهایی نشد
هر درس وُ معنا را به جان،با جوهرش آموختم.
هیچش برای فطرتم،معنای تنهایی نشد
با قتلِ عامی در دلم،خون از تعلق می چکد
معشوقه ای زیبا تر از سیمای تنهایی نشد.
در گوشه ای ظلمت زده،عزلت نشینی می کنم.
معراج نورانی چنان،شب های تنهایی نشد.
سلام بر دوست جوان. به پایگاه نقد شعر خوش آمدید. در اطلاعاتی که به ما دادهاید، گفتهاید کمتر از یک سال است که مینویسید. سه نوشتهای که فرستادهاید، برای این سابقۀ شاعری و با توجه به سن شما نوشتههای خوبی هستند اما خوبتر این است که زود به سمت نقد آمدهاید تا از درجازدن جلوگیری کنید. مقدماتی مثل وزن و قافیه را میشناسید و تقریباً توانستهاید از پس آنها بربیایید اما شعر عناصر دیگری هم دارد که از این به بعد بیشتر با آنها مشغول میشوید. البته که وقتی باتجربهتر شوید، شیوۀ استفاده از وزن و قافیه را هم بهتر یاد میگیرید.
یکی از مهمترین عناصر شاعری، «زبان» است. زبان وسیلۀ ارتباطی شاعر و مخاطب است و اگر شاعر نتواند از زبان مناسبی استفاده کند، نمیتواند ارتباط قدرتمندی با مخاطب برقرار کند. جملۀ معروفی هست که میگوید شاعر یا در حالت کلی هنرمند، باید فرزند زمان و زمانۀ خود باشد. این جمله خیلی از موارد را شامل میشود که یکی از آنها زبان است. شاعر جوان امروزی اگر از زبانی استفاده کند که به زبان مردم امروز نزدیکتر است، موفقتر خواهد بود. معنی جملۀ من این نیست که استفاده از واژهها و عبارات و زبان کهن ممنوع است اما نکاتی در این استفاده نهفته است که باعث شده اغلب شاعران سعی کنند به زبان روز بنویسند. اول اینکه زبان کهن قواعد و ظرافتهای خاص خودش را دارد که برای یاد گرفتن و مسلط شدن به آنها، به سالها مطالعه نیاز است؛ هم شمای شاعر که در ابتدای راه هستید آنها را بلد نیستید، هم عموم خوانندگان شعر. دوم اینکه شمای جوانِ امروزی، اگر از زبان امروزیتری استفاده کنید، راحتتر میتوانید حرفتان را بزنید و پیامتان را به مخاطب منتقل کنید. سوم اینکه مضامین امروزی با زبان امروزی زودتر و بهتر جفتوجور میشوند. مثلاً فکر کنید منِ شاعر بخواهم با زبان کهن بنویسم اما دربارۀ برجام حرف بزنم! در این حالت جور کردن عناصر مختلف شعری قطعاً کار سختی خواهد بود. چهارم اینکه شاعران قدیمیتر، قرنها از ظرفیتهای زبان کهن استفاده کردهاند و ظرافتهای آن را خرج کردهاند؛ در این حالت خیلی سخت بشود خلاقیتی در زمینۀ زبان ایجاد کرد. در حالی که زبان امروز، ظرفیتهای استفادهنشدۀ زیادی دارد. پنجم اینکه مخاطب هم ارتباط بهتری با زبان امروز برقرار میکند. اگر دقت کنید غزلیات سعدی، اقبال بیشتری بین غزلهای قدیمی دارد؛ چون زبان غزلیات سعدی به زبان امروز ما نزدیک است.
برگردیم به همان جملۀ معروف که میگفت شاعر فرزند زمان خودش باشد. یکی دیگر از مواردی که زیرمجموعۀ این جمله قرار میگیرد، حرف جدید و نگاه نو است. شاعری که امروز مینویسد حرفهای جدیدی هم برای گفتن دارد. بعضی از خوانندگان و مخاطبان صرفاً دنبال همین حرفهای جدید هستند. اما مضمونهایی هستند که هیچوقت قدیمی نمیشوند؛ مثل قصهای که جناب حافظ بهزیبایی دربارهاش میگوید:
یک قصه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
خب... دربارۀ مضامین همیشگی و ثابتی مثل عشق چه کار کنیم و چه حرف نویی بزنیم؟ اینجاست که علاوه بر حرف نو، نگاه تازه و زاویۀ نگاه جدید هم مطرح میشود. یعنی چه؟ یعنی شاعر امروز سعی کند متفاوتتر از سایر شاعران حرف بزند، از زاویۀ متفاوتی به ماجرا نگاه کند و مضمونپردازی نویی داشته باشد. همان حرف را میزند ها! اما به شیوهای که انگار حرف جدیدی زده است. این شیوه خودش میتواند شاعرانگی را هم به شعر اضافه کند. با توجه به آیینی بودن موضوع نوشتۀ اول شما و رسیدن ماه محرم، مثالی از اشعار آیینی میزنم تا منظورم را بهتر متوجه شوید. سالهای خیلی زیادی است که شاعران مختلف دربارۀ وقایع کربلا مینویسند. موضوع و حرف همان است که قبلیها بارها گفتهاند؛ پس شاعر امروز دیگر نباید دربارهاش بنویسد؟ چرا! اتفاقاً باید سعی کند بهتر بنویسد تا نوشتهاش مورد توجه مخاطب قرار بگیرد. مثل جناب سعید بیابانکی که این بیت را نوشته است:
پیچیده شمیمت همه جا، ای تنِ بیسر!
چون شیشۀ عطری که درش گم شده باشد
این تشبیه زیبا، هم نگاه نویی به واقعه دارد؛ هم باعث ایجاد شاعرانگی شده است؛ هم اندیشۀ خاصی را بیان میکند. اندیشهای که میگوید جدا شدن آن سر باعث نابودیاش نشد؛ بلکه باعث شد دنیا بیشتر متوجه آن شود. حالا جا دارد بگویم که برای مضمونسازی بهتر و بدیعتر، میتوانید همینطوری که در این بیت دیدید خلاقیت به خرج بدهید. جای خلاقیت و شاعرانگی هم در نوشتههای شما خالی است. سعی کنید بیشتر سراغ شعرهای خوب امروزی بروید. خواندن شعرهای امروزی چند فایده دارد. یکم اینکه با زبان شعر امروز بیشتر انس میگیرید؛ دوم اینکه با شیوههای مختلف شاعرانگی و خلاقیت در آثار دیگران آشنا میشوید و بررسی شیوههای شاعران مختلف میتواند کلاس درس خیلی خوبی برای شما باشد؛ سوم اینکه چون اشعار دیگران را میخوانید و با زاویۀ نگاه خیلی از آثار آشنا میشوید، میتوانید سعی کنید زاویۀ نگاه خاص خودتان را پیدا کنید که شبیه دیگران نباشد.
نکاتی که در این یادداشت گفتم تمام نوشتههای شما را شامل میشود. یعنی چه اثر آیینی و چه نوشتۀ عاشقانۀ شما، بیشتر از اینکه بتوانند به شعر نزدیک شوند، به حرفِ معمولیِ موزون نزدیک شدهاند. تفاوت حرف معمولی با شعر، وزن آن نیست! بلکه همین خلاقیتها و شاعرانگیهاست که تفاوتها را رقم میزند. در نوبتهای بعدی که آثار جدیدتری برایمان میفرستید، بیشتر دربارۀ مصرعها و بیتهای نوشتهتان حرف میزنیم. سعی کنید در آثار جدیدی که مینویسید، تا جایی که میتوانید موارد قبلی را ارتقاء بدهید تا پیشرفت را در کار شما ببینیم.
یک نکتۀ حاشیهای هم دربارۀ نگارش شعرهایتان بگویم. موقع تایپ کردن شعر لازم نیست خیلی از حروف را حرکتگذاری کنید. اصلاً حرکتگذاری حروف و واژهها لازم نیست، مگر جایی که بدون حرکتگذاری، امکان اشتباه خواندن باشد. مثلاً «میشِناسیم»، «شرحِ الفبای» یا «کویِ علی» به کسره نیاز ندارند. «نَمان» هم به فتحه نیاز ندارد چون کسی آن را نِمان یا نُمان نمیخواند. یکی از جاهایی که بهخوبی از حرکتگذاری استفاده کردهاید « دَرِ کوی» است؛ البته باز هم فتحه اضافه است و بودنِ کسره به این دلیل مفید است که کسی «در کوی» را با «را»ی ساکن نخواند. واوهای شعر هم نیاز به ضمه ندارند. در شعر فارسی به صورت پیشفرض واو مفتوح نداریم و تمام واوها به شکل صدای اُ خوانده میشوند و معمولاً به واژۀ قبلی میچسبند.
امیدوارم مواردی که در این نوبت گفته شد، بتواند مقدمۀ خوبی برای تلاش و مطالعۀ بیشتر شما باشد و بهزودی آثار بهتری از شما بخوانیم و لذت ببریم. موفق باشید.