عنوان مجموعه اشعار : __
شاعر : ابوالفضل محمدی
عنوان شعر اول : دختر دریادختر دریایی و من را به ساحل می کشانی
می کشانی و خودت را در دل من می نشانی
بار اول دیدمت،گفتم به خود،حتما "همان" است
من که دانستم از اول تو خودش هستی،"همانی"!
خرمنی با عطر نیلوفر به زیر چادرت بود
می شود روزی ببینم خرمنت را می فشانی؟
اهل درس و فکر و تحقیقی و اما هم چه ساده
جمع این ها یعنی ارزشمند هستی و گرانی
ایستادی با نگاهی ساده و قدری خجالت
اصلاً این شکلی که هستی در دلم داری مکانی
تا سلامی کردم و لب وا نمودی در جوابم
خوش گرفتم پاسخم را از چه جادوگر لبانی!
عاقلی و سر به زیر و با وقار و با متانت
وه که چه با شخصیت هستی و اما من روانی!
خیره در چشمان تو ماندم،بگویم عاشقم من
می پذیری این سخن را با زبان بی زبانی؟
عنوان شعر دوم : ___خورشید رو موهات خوابیده
روشن شده دنیای اطرافت
پیچیدگی های منو بازم
هموار کردی با دل صافت
مهتاب توو چهرهت نمایونه
شب های بی نورو سر آورده
نورای مو و روی تو انگار
دنیامو از ظلمت در آورده
آینده با چشمای معصومت
نقاشی شد رو بوم نقاشیم
حالا دیگه پیکاسو و ون گوگ
دارن میگن ما دیگه کی باشیم !
پلک می زنی،هی روز و شب میشه!
می خندی،انگار قند می باره
حالا توو آغوش تو مدفونم
این مرگ،احساس خوشی داره
عنوان شعر سوم : گل گاو زباندمنوش های گل گاو زبان
خجالت می کشند بگویند:
"ما آرامش بخشیم"
از وقتی که تو آمدی...
سه تجربهی متفاوت از سرایندهای که کمتر از دو سال است دست به کار نوشتن شده پیش روی ماست؛ تجربههایی که هر کدام نشانیها و نشانههایی در خود دارند؛ نشانیهایی از علایق و آبشخورهای ذهنی سراینده و نشانههایی از میزان تواناییها و کاستیهای قلم او. و این علایق و نشانهها در این سه سروده، بیشباهت نیستند؛ اگرچه غزل و ترانه و سپید، از یک سرزمین، اما اقلیمهایی گوناگوناند.
وجه مشترکی که در این سه سروده از علایق سراینده میتوان یافت این است که او فعلا در پی یک تخاطب جذاب است؛ تخاطبی خوشایند که باعث شود شنونده یا خواننده این آثار، به تعبیر کلی، «خوشاش بیاید». البته تردیدی نیست که هر کسی که دست به تولید و عرضه میزند چنین انتظاری دارد و تقریبا هیچکس نیست که فقط و فقط بنا به قول معروف «برای دل خودش» بنویسد. نکتهی مهم این است که اگر تخاطب را نوعی عرضه و تقاضا در نظر بگیریم، علاوه بر آب و رنگ و بو و مزه و خصوصیات ظاهری، کیفیت و سلامت محصول هم بسیار مهم است و اساسا چنین ویژگیهای مهمی به اضافهی تمایز و تشخص محصول عرضهشده باعث میشود که یک «برند» ساخته و شناخته شود.
برای اینکه یک محصول قابل دفاع داشته باشیم، به مواد اولیه مرغوب و خط تولید دقیق نیازمندیم که انتخاب و بهکارگیری آن نیاز به آگاهی و تجربه کافی دارد؛ آگاهیای فراتر از آگاهیهای عمومی، به همراه تجربههایی هدفمند که یک سیر صعودی را رقم بزنند.
در تالیف متن ادبی نیز چنین شرایطی حاکم است؛ درست است که همهی کاربران زبان، برای برآوردهکردن نیازهای روزمرهشان از آن استفاده میکنند اما متوسط آگاهی عمومی از اصول زبان، دقیقا به اندازه متوسط آگاهی عمومی از اصول هر رشتهی تخصصی هنری یا غیرهنری دیگری مثل موسیقی یا پزشکیست. اولین چیزی که ما وقتی تصمیم به آفرینش میگیریم باید بپذیریم این است که اولا باید اصول آن را یاد بگیریم و دیگر اینکه پسند عمومی، محک دقیقی برای سنجیدن درستی و کیفیت کاری که ما انجام دادهایم، نیست.
همهی اینها را گفتم تا بگویم که دوست خوبم آقای محمدی عزیز، بهتر است برای رسیدن به یک متوسط قابل قبول، شکلها و گونههای ادبی را یکییکی تجربه کنید؛ چون به هر حال هر کدام از آنها ظرایف و ویژگیهایی دارد که باید آموخته و تجربه شود. مثلا در آغاز راه، باید ساحتهای نوشتاری و گفتاری زبان را جداجدا تجربه کرد وگرنه نتیجهی روشنی در پیش نخواهد بود.
سروده سوم شما نشان میدهد که بهتر است برای سرودن شعر بیوزن، قدری تامل و صبوری کنید و بعد از تبحر در شکلهای موزون که در آنها موفقتر هستید و پس از تجربهکردن فرم و ساختار، سراغ این نوع شعر بروید. خیلی خلاصه بگویم که بسیاری از چیزهایی که اینروزها به عنوان شعر سپید کوتاه به خورد مخاطب داده میشود (حتی به قلم برخی نامداران) چیزی فراتر از مضمونبازیهای احساسی و شعاری نیست.
درباره سروده اول شما هم باید خیلی مختصر بگویم که دوز تفنن در آن بیش از حد، بالاست. عاطفه، طنز، صمیمینویسی و... همگی میتوانند پذیرفته و مقبول باشند به این شرط که بهاندازه و بهدرستی از آنها استفاده شود. اینکه ما صرفا برای اینکه بتوانیم برخی خواستههای مورد علاقهی مخاطب غیرجدی ادبیات را برآورده کنیم، لحظات مورد علاقهی او را به هر ترتیب ممکن بنویسیم، نهایتا به نوشتن یک قطعهی موزون غیرجدی منجر خواهد شد که جذابیت آن از جنس جذابیت لطیفه و جمله قصار و... خواهد بود. در سروده اول، هر چه پیشتر میرویم، با رفتار نوشتاری معمولیتر و دمدستتری مواجه میشویم؛ توصیفاتی کاملا معمولی که در بعضی ابیات، هیچ نشانهای از بیان هنری در آنها نیست:
اهل درس و فکر و تحقیقی و اما هم چه ساده
جمع اینها یعنی ارزشمند هستی و گرانی
تازه، سراینده برای اینکه همین توصیف را هم موزون و مقفّا کند، زبان را دچار برخی ناهمواریها و نادرستیها کرده است و مثلا «گران» را به عنوان مترادف «باارزش» به کار برده است. پیشنهادم این است که فعلا با مطالعه جدی این نوع سرودهها در آثار بزرگان معاصر، دلایل دلخواهبودن آثار آنها را مرور کنید.
اما بخش اصلی سخنم، درباره سروده دوم شماست؛ چهارپاره گفتاری؛ شکل و زبانی که احتمالا به دلیل مهیاتربودن استفاده از قافیه و نیز آشنایی بیشتر شما با ساحت بیانیاش، توانستهاید در آن موفقتر باشید.
از سرودهی خود شما مثال میزنم. سرایندهای که میتواند بنویسد «پیچیدگیهای منو بازم / هموار کردی با دل صافت» تردیدی باقی نمیگذارد که میتواند در چنین تجربههایی با قدری دقت و ظرافت، موفق و ویژه بنویسد. در مجموع هم معدل این سرودهی شما نسبت به دو اثر دیگر، خیلی بالاتر است؛ چون هم با اشتباهات زبانی و نحوی کمتری طرف هستیم و هم پارامترهای لازم برای شکلگرفتن یک ترانه، فراهمتر و متناسبترند. در یک جمله، میشود گفت که شما این نوع نوشتن را بلدترید و بهتر است که آن را جدیتر دنبال کنید و بعد از رسیدن به سطحی مقبول در این نوع، سراغ انواع دیگر بروید.