عنوان مجموعه اشعار : شاهپور 8
شاعر : امیرحسین صباغی
عنوان شعر اول : .تو دانه دانه نروییدی
و نان به نان خفه شد خانه
و چشم بسته و میگرید
تنور بر توی دیوانه
بِروی خانه ی ویران را
بپز نگاه خودت را نان !
ببینی اینکه در این سرما
چه رفته بطن زمستان را
و لرزش تن هر دهقان
در این هوای زمستانی
و لحن محکم هر خان را
کلاغ نطفه ی ما را خورد
و بر زمین خدا تف کرد
تپید ساقه ای از نطفه
کلاغ نطفه ما را برد
به خاک و آب و کمی جان داد
دل مترسک بیجان را
کلاغ شوخی تلخی کرد
کلاغ شوخی تلخی کرد
و دانه در سفرش چرخید
و گریه شد به همین تکرار
ادامه ی سفری باشد
اگر تداوم این گریه
پس ای زمین خدا بگذار
که بشکند نوک گنجشکی
گذار دانه ی انسان را
هوای مزرعه مجنون است
و ابرِ بر سر خاکش هم
همیشه قرمز پر خون است
غروب دائم این خورشید
در انتقام کسی محبوس
نشسته منتظر قیچی
ببرّدش نخ زندان را
امیرحسین صباغی
عنوان شعر دوم : ..
عنوان شعر سوم : ..
در ابتدا باید از خود بپرسیم که منظور ما از «درست» چیست؟ این کلمه ممکن است چندین معنی داشته باشد. مثلاً ممکن است کسی بگوید: «این داستان درست است، این رمان درست است، این شعر درست است...
«درست» در همهی موارد یکسان نیست. بهطور مثال در رمان بهعنوان یک متن هنری مکتوب همهی وقایع ساختگی هستند، اما رمان میتواند درست باشد، اگر ما خود را در آن احساس کنیم و این در صورتی است که رمان بازتاب واقعیات زندگی بشر باشد. در رمان هیچ چیز «دقیق» یا تاریخی نیست اما همه چیز میتواند درست باشد.
استفاده از عناوین برای دلالت بر مفاهیم بهخصوص، همیشه دردسرساز است. اما حداقل این امکان را به ما میدهد که مطالب را با وضوح بیشتری ببینیم. پس بگذارید به دو کلمهی «دقیق» و «درست» بپردازیم.
ما کلمهی «دقیق» را برای اشاره به مواردی به کار میبریم که عملاً اتفاق افتادهاند، مانند آن چیزهایی که دوربین یا ضبطصوت میتوانند ضبط کنند.
بنابراین میتوان انتظار داشت که یک متن ادبی بایستی «درست» باشد و نه «دقیق» و چگونگی این «درست» بودن بهواسطهی امکاناتی فراهم میشود که متن در اختیار خواننده قرار میدهد. اجازه بدهید این پرسش را مطرح کنیم که چگونه از بند «تو دانه دانه نروییدی/ و نان به نان خفه شد خانه/ و چشم بسته و میگرید/ تنور بر توی دیوانه/ بِروی خانه ی ویران را» به بند «هوای مزرعه مجنون است/ و ابرِ بر سر خاکش هم/ همیشه قرمز پر خون است/ غروب دائم این خورشید/ در انتقام کسی محبوس/ نشسته منتظر قیچی/ ببرّدش نخ زندان را» و بهطور خاص به «نخ دندان» رسیدهایم؟ آیا متن توانسته عناصری را در خود جای دهد و ارتباطی مستحکم بین این عناصر ایجاد کند تا بدون اینکه به شرح «دقیق» وقایع بپردازد مفهومی «درست» را منتقل کند؟ پاسخ این پرسش منفی است.
وقتی با یک متن روبهرو میشویم، طبیعتاً اینطور فکر میکنیم که نویسنده میخواسته چیزی بگوید و فکر و مفهومی در سر داشته که با دیگران در میان بگذارد. او این مفهوم را در قالب واژهها و فرهنگ زمان خود ریخته. پس الان کار ما این است که این مفهوم را از آن قالب درآوریم و دوباره آن را در قالب خود و زاویه دید شخصی خود بریزیم تا دوباره آن را زندگی کنیم چراکه ما برای متن، مفهومی عینی و هستهای سخت در نظر میگیریم که باید آن را استخراج کنیم.
خواندن یعنی برقراری ارتباط با متن و دریافت پیام آن برای امروز. در این صورت، آیا واقعاً میتوانیم هر مفهومی را که میخواهیم از متن استنباط کنیم؟
اینکه پیام از متن با جغرافیای معنایی مشخص استخراج و درک شود و اینکه خواننده مفهوم را از آن قالب درآورد و در قالب خود و زاویه دید شخصی خود بریزد و دوباره آن را زندگی کند امکانی است که متن در صورت داشتن ساخت و فرمی مناسب در اختیار خوانندهی متن قرار میدهد.
اجازه بدهید بحث را با چند پرسش ادامه دهیم. در این بخش از متن «کلاغ نطفهی ما را خورد/ و بر زمین خدا تف کرد/ تپید ساقهای از نطفه/ کلاغ نطفه ما را برد/ به خاک و آب و کمی جان داد/ دل مترسک بیجان را» نقش کلاغ چیست و از کجا پیدایش شده است؟ آیا به داستان هابیل و قابیل اشاره میکند؟ اگر اینچنین است چرا نشانههای دیگری دال بر این اشاره در متن وجود ندارد. چرا کلاغ نطفه را میخورد؟ چرا نطفه را روی زمین تف میکند؟ مترسک چه نقشی دارد؟ و دیگر اینکه چرا «کلاغ شوخی تلخی کرد/ کلاغ شوخی تلخی کرد»؟ این پرسش از آنجا ناشی میشود که کنش یا کنشهایی در متن وجود ندارند تا خواننده به این باور برسد که کلاغ شوخی تلخی کرده است بهخصوص که ضرورتی درونمتنی برای این تکرار و تأکید وجود ندارد. اصلاً خود واژهی «تلخ»، در متن پیش رو به چه جنبهای از این مفهوم اشاره میکند؟ از سوی دیگر ارتباط این بخش با «ادامه ی سفری باشد/ اگر تداوم این گریه/ پس ای زمین خدا بگذار/ که بشکند نوک گنجشکی/ گذار دانه ی انسان را» چیست؟ بهطور خاص ارتباط بین «کلاغ» و «گنجشک» چیست؟ ارتباط همهی موارد ذکرشده با «نخ دندان» چیست؟ آیا در این مورد (نخ دندان) صرفاً قافیه عنان اندیشهی سراینده را در دست گرفته و به این سمت هدایتش کرده؟ با توجه به شواهد موجود به نظر میرسد که چنین است.
همهی موارد گفتهشده ازاینرو بیان شدهاند تا توجه را به سمت آنچه پیشازاین با عنوان «درست» به آن اشاره شد، جلب کنند.
در یک آفرینش هنری موفق علاوه بر نگاهی نو به هستی، چگونگی و کیفیت ترجمان ذهن اهمیت فوقالعاده دارد و در غیر این صورت نوشته فاقد خصوصیاتی است که به آنها اشاره شد.
در بیانی روایی توجه به انواع نظم و توالی که یک متن روایی میتواند دنبال کند، انواع سرعتهایی که روایت میتواند به خود بگیرد (حذف به قرینه، فشردهسازی، صحنه، کشیدگی، درنگ) و کیفیت اجرای آنها، انواع متمرکز شدنها و پرداختن به جزییات رویدادهایی که روایت میتواند عرضه کند مهم است. بنابراین میتوان استدلال کرد که روایت، نظامی است که چنانچه بخشی از آن دچار آسیب شود این احتمال را میتوان متصور بود که کل نظام بهیکباره از کار بایستد. بنابراین ارتباط ارگانیک میان اجزا و کل متن از اصول مهمی است که نویسنده برای توفیق در کارش بایستی آن را رعایت کرده و به وجود بیاورد.
سرایندهی متن پیش رو نتوانسته به ترجمان مناسب از آنچه در ذهن داشته دست یابد چرا که پردازش و ارتباط تنگاتنگ اجزای تشکیلدهندهی متن بهمنظور انتقال درست پیام ضروری است. حتی اگر صحبت از متن هنری مکتوب نباشد عدم وجود پردازشی صحیح مانع کنش دریافت در خواننده خواهد شد.
در متن پیش رو بین اجزای متن ارتباطی مستحکم برقرار نیست و دیگر اینکه قراین کافی در متن وجود ندارند تا جهان خواننده را با دنیای متن گره بزنند. از اینرو وقایع بیشتر در ذهن خواننده اتفاق افتاده و متن ترجمان شایستهای از ذهن راوی نیست. از اینرو توجه به این نکته ضروری است که بایستی به متن از زاویهی نظامی کارا نگریست. نظامی که تنها در صورتی کارآمد خواهد بود که اجزایش در ارتباطی تنگاتنگ جهان متن را رقم بزنند. از مواردی که توجه به آن برای رقم زدن این نظام و ساختی مناسب ضروری است، انسجام در محور افقی و عمودی متن است.