سی سال است که اخوان ثالث رفتهاست. کسی که شعرش همهچیزدار بود. پس از خواندن شعرش نمیتوانستی بگویی این که چیزی نیست. من دهها شعر مثل این دارم. پسرخالهام هم چند شعر مثل این دارد. همکلاسیهایم نیز. معلمم نیز. فلان کارگردان هم چند شعر اینطوری دارد. فلان بازیگر هم ازین شعرها دارد. فلان کتابفروش هم. فلان منتقد سینما هم.
نه نمیشد گفت. زیرا شعر اخوان دمِدستی نبود. پر از چیزهایی بود نه عاری از چیزهایی. امروز سخن عاری از چیزها، سخن بیهمهچیز طرفداران بسیاری دارد. زیرا سطح کار که پایین بیاید همه میتوانند پا به میدان بگذارند و احساس شکست نکنند. اما اگر سطح میدان بالا برود کمتر کسی میتواند عرض اندام کند.
واضح بود که طرفداران شعر بیهمهچیز با شاملو هم خرسند نمیشوند. زیرا او اگرچه در بسیاری از نثرهای زیرِهمنوشتهاش که به آن شعر سپید میگویند خود را از وزن و پارهای از ملاحظاتِ شکلی بیبهره کرده بود و در عمل برخی از چیزها را از دست داده بود اما آنچه مینوشت عاری از چیزها نبود. بیهمهچیز نبود. زبانورزی داشت فضاسازی داشت تغییر لحن داشت درگیری عاطفی داشت ترجیع و بازگشت و یادایاد داشت. بنابراین همچنان با نوشتههای پسرخالهٔ من و شما و فلان کارگردان و فلان بازیگر و فلان منتقد سینما و فلان مترجم تفاوت بسیاری داشت. شاملو باید چیزهای بیشتری نمیداشت تا کاملاً مورد پسند بیهمهچیزخواهان شود. اما او چنین نبود. گرچه شماری از سرودههایش اگر بی نام شاملو در جایی درج شود بعید میدانم که بسیاری از دوستارانش هم به دو بار خواندن آنها رغبت کنند یا شاعران میانمایه و نه حتی خوب حاضر باشند که در شب شعری یکی از آنها را به نام خود بخوانند؛ فرضی که به ویژه شقّ دوم آن درمورد اخوان ثالث نامحتمل است.
باری امروز سطح میدان تا این اندازه که میبینید پایین آمدهاست تا برای همهٔ اقشار مناسبسازی شود و هیچ کس از ورود به آن آبرویش نرود و احساس شکست نکند. چنین است که امروز لازم است که ناشر روی برخی از کتابها بنویسد مجموعهٔ شعر، وگرنه از محتویات چنین کتابهایی برنمیآید که ما اصلا با شعر طرف هستیم، چه برسد به شعر بد یا خوب.
باری سه دهه است که شاعر شعرهای همهچیزدار رفتهاست و میدانی که او روزگاری در آن هنرنمایی میکرد چنان فراخ و بیدروپیکر شدهاست که سرایندگان شعروارههای بیهمهچیز نیز به آسانی در آن گام میگذارند. بهسان فوتبال بازی کردن در زمینی که تمام خط طولی و عرضیاش دروازه است و توپ را به هر سو که بیندازی گُل میشود. داوری در کار نیست و با دست و پا به هر گونه که خواستی میتوانی به توپ یا به دیگر بازیکنان ضربه بزنی. در این زمین گلنزن با گلزن یکیست. زمینیست که وارد شدن به آن شرایطی ندارد و بازی کردن در آن مستلزم هیچ چیز نیست. بهترین میدان برای نابلدان و بیهنران. میدانیکه نه هیچ کس در آن به پیروزی خاصی دست مییابد نه کسی در آن شکست سنگینی میخورَد.