بسم الله الرحمن الرحیم
در مدتی که به عنوان منتقد در پایگاه محترم نقد شعر حضور دارم، شاهد حضور روشن شاعرانی بودم که جویای نقد و آموزش بودند.البته باید به این نکته اشاره کنم که پایگاه نقد شعر با استفاده از منتقدان صاحب نام در تلاش است که بتواند راهی برای بهتر شدن شعر روز ایران برای شاعران تازه کار خلق کند.بلاشک هستند افرادی ما بین این شاعران تازه قلم که میتوان به ایشان امیدوار بود که سکان شعر فردای این سرزمین را به دست بگیرند.لازم به ذکر است که منتقدان عزیزی که در پایگاه نقش آفرینی میکنند همه دارای تجربه بالا در امر سرایش و نقد شعر هستند و این نقطه بسیار مهمی ست که پایاه با تکیه به آن توانسته بستری مناسب برای تازه قلمها ایجاد کند.اما وقتی شعر شاعران تازه کار را میخوانم با نکات مشابهی روبرو شدهام که میتوان به جرات بگویم اگر این نکات و نقاط ضعف برطرف شوند، قدمی مثبت به سوی شعری پویا در آینده برداشته خواهد شد.
یکی از مهمترین ایراداتی که به نظرم آمده و بارها با آن روبرو شدهام و تذکر دادهام بحث مهم زبان است.زبان را مهمترین بخش در شعر میدانم و معتقدم شعر در زبان رخ میدهد اما اکثر عزیزانی که برای نقد شدن شعر ارسال میکنند به این نکته دقت چندانی ندارند.اصولا زبان برای ایشان یله و باری به هر جهت است.شناخت درستی از زبان ندارند و نمیدانند زبان تا چه میزان اهمیت دارد.هر طور که دوست دارند با زبان برخورد میکنند و در اکثر مواقع زبان اختهای را به مخاطب تحویل میدهند.وقتی شعری زبانی اخته داشته باشد، نمیتواند با مخاطب خود ارتباط برقرار کند و وقتی شعری نتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند قطعا محکوم به مرگ است.از طرفی دیگر بسیاری از عزیزانی که شعر ارسال میکنند و اصولا تازه قلم هستند این گمان غلط را در ذهن دارند که اگر زبان خود را در سختترین حالت ممکن کلماتی وارد کنند به شعر رسیدهاند در حالیکه اصلا این نوع رفتار با واژه غلط اندر غلط است.شاید زبان آرکاییک بتواند به شعر کمک کند و یا شاید شعر در زبان آرکاییک رخ دهد اما به صرف نوشتن آرکا ما به شعر نخواهیم رسید و این ایرادی ست که بسیاری از این عزیزان دارند و گمان اشتباه دارند که با آرکا نویسی به شعر رسیدهاند البته این برای افرادی ست که تازه زبان آرکا را به درستی ادا میکنند و بماند بسیاری از عزیزان اصلا زبان آرکا را نیز درست استفاده نمیکنند و صرف استفاده کردن از کلمات گلدرشت این توهم به وجود میآید که به زبان آرکا رسیدهاند که این خود مقولهی مهمی ست که باید برطرف شود و به باید به این ایراد نگاهی ویژه داشت.شاید بهتر باشد پایاه محترم نقد شعر دورههای زبان شناسی را نیز برای مخاطب خود برپا کند و سبکها و گونههای زبانی را برای مخاطب خود که همانا اکثرا شاعران تازه قلم هستند آموزش دهد.
بحث دیری که در بخش زبان به ذهن بنده میرسد و آن را ایراد میدانم بحث تفاوت زبان شعر با زبان نثر است.بسیاری از این عزیزان هنوز نتوانستهاند از زبان نثر قدمی جلوتر بگذارند و متنشان به زبان شعر نزدیک هم نمیشود که باید این ایراد نیز برطرف شود.شاید مهمترین بخشی که یک شاعر باید به آن اشراف داشته باشد و باید آن را تقویت کند بحث گسترده کردن دایره واژگانی ست.بسیاری از این عزیزان از دایره واژگانی اندکی بهره میبرند و این نشان میدهد که ایشان خود را از مطالعه دور کردهاند و باید این بخش نیز تقویت شود.هرچه یک شاعر دایره واژگانی خود را گسترده کند میتواند در به گزینی و جای گزینی کلمات بهتر عمل کند و وقتی این اتفاق بهتر رخ دهد بلاشک با شعری بهتر و یا حتی متنی بهتر روبرو خواهیم بود.
اگر از این مقوله عبور کنیم ایراد دیگری که به ذهن بنده میرسد بحث شباهت است.این شباهت البته فقط منوط به این عزیزان نمیشود و این ایرادی ست بسیار بزر که دامن شعر امروز را آلوده کرده است.وقتی میگویم شباهت یعنی اگر ما شعر ده نفر را کنار هم بگذاریم و نام مولف آن را حذف کنیم در نود و نه درصد مواقع این ده متن را انگار یک نفر نوشته است.به تعبیر دیگر شاعران نمیخواند برای خود این جرات و جسارت را رقم بزنند که شعری بنویسند که برای خودشان باشد.البته رسیدن به این اتفاق نیازمند سالها تجربه است ولی بالاتر از تجربه نیازمند درک درست است از هم خود و هم از شعر و هم توقعی که از شعر دارند.شاعر امروز باید به این درک و توانایی برسد که شعرش برای خودش باشد و نتوان نام شاعرش را حذف کرد و نامی دیگر برای آن دست و پا کرد.اگر بخواهم مثالی محکم از شاعران درجه یک بزنم به این سه نام اشاره میکنم.شاملو و فروغ و اخوان.هر سه هم دوره هستند اما هر سه سه شعر و سه زبان متفاوت برای خود انتخاب کردهاند و این یعنی همان درک درست که در طول زمان قوت هم گرفته است.
نکته دیگری که در برخورد با شعر شاعران تازه قلم به ذهنم میآید بحث عدم توجه به زیست شاعرانه است.شاعری که زیستش شاعرانه نباشد به شعری جعلی خواهد رسید و شعری جعلی مخاطبی اصلی نخواهد داشت.شاعری که نتواند جامعه خود را به خوبی رصد کند بلاشک نمیتواند منجی جامعه باشد.شاعری که نداند شعرش از کدام بطن اجتماع استخراج شده قطعا نمیتواند مخاطبی دائمی داشته باشد.متاسفانه اکثر شاعران حاضر در پایگاه و حتی شاعران مطرح کشور دچار این ایراد هستند یعنی نمیدانند شعرشان از کدام خیابان اجتماع عبور کرده و در کدام خیابان قرار است توقف کند.بنده به شخصه این نکته را ایراد میداند و به گمانم شعری که این نشانی را در خود نداشته باشد شعری ست بیهویت و یا بد هویت.
ایراد دیگری که در شعر شاعران جوان بارها با آن برخورد کردهام این است که بسیاری از این عزیزان شعرشان نقد میشود و باز شعری ارسال میکنند که همان ایرادات را با خود دارد و این یعنی عدم توجه به نقد.اگر قرار است شاعری شعرش نقد شود پس باید به آن نقد گوش دهد وگرنه منقد برای چه باید شعری را نقد کند؟قطعا شاعر به دنبال نقد میگردد که به این پایگاه آمده است و اگر به نقد توجه نکند و قرار باشد همچنان ایراد خود را تکرار کند اصلا چه کاری ست که در این محل حضور داشته و شعرش را به بوته نقد بگذارد.پس از عزیزان درخواست دارم به نقدها به دقت گوش دهند و سعی کنند آن را در شعرشان اعمال کنند.
نکته دیگری که در شعرها به ذهنم میرسد این است که اکثر شاعران بخش شعر ازاد هیچ شناخت درستی از تقطیع شعر ندارند و نمیداند در کدام بخش از سطر باید تقطیع صورت بگیرد و کاملا دلخواه این اتفاق را رقم میزنند البته نه تنها ایشان بلکه بسیاری از شاعران مطرح کشورمان نیز هنوز این را بلد نیستند که این ایرادی ست بزرگ که باید حل شود.تقطیع غلط معنا و موسیقی و ریتم و لحن و فرم و ساختار را بر هم میزند.تقطیع غلط مخاطب را از خود دور میکند.حتی ممکن است شاعری چون تقطیع را بلد نیست اسیر منتقدی کم سواد شود و چون بیماری شعرش درمان نمیشود از شعر زده شود چه بسا فقط ممکن است ایراد آن شعر در تقطیعش بوده باشد و بس ولی چون درست ایراد تشخیص داده نشده اتفاقی که نباید رخ میدهد.
نکته دیگری که به ذهن بنده میرسد این است که شاعران عزیز وقتی شعری برای نقد ارسال میکنند قبلتر به خود این وقت و فرصت را نمیدهند که شعرشان و یا متنشان را یک بار برای خود ویرایش کنند.یادم است زمانیکه شروع کردم به نوشتن شعر بارها یک شعر را ادیت میکردم و این ویژگی بنده نبود بلکه تمام شاعرانی که نامی دارند حتما این رفتار را با شعرشان دارند و بارها شعرشان را ویرایش میکنند تا وقتی که اندک اعتباری برای شعرشان پیدا شد تازه بعد به دست منتقد میدهند تا شعرشان چکش بخورد و قوام بیابد و متاسفانه وقتی شعر این عزیزان تازه کار را میخوانم این برداشت را دارم که همین الان نوشته شده و ثانیهای بعد ارسال شده که یا این حالت است و یا اگر ادیت میکنند و بعد ارسال میکنند اتفاقی در شعرشان رقم نمیخورد. یادمان باشد که اولین منتقد خود شاعر است و خودش بهتر میداند شعرش در چه وضع و اوضاعی ست وقتی میداند شعر از حداقل ها نیز خالی ست چه اصراری ست شعرش را به دست منتقد بسپارد زیرا منتقد حرفهایی میزند که بلاشک صد پله از فهم شعری او بالاتر است و ممکن است اصلا به درد آن شاعر در آن لحظه نخورد و چه بسا منتقد سرخورده نیز شود.پس بهتر است قبل از اینکه شعرشان را ارسال میکنند لحظهای درنگ کرده و شعرشان را به یک ویرایش و ادیت ملزم کنند و بعد برای ارتقا به دست منتقد دهند.
شاید اگر بخواهم ایرادات را بیان کنم به دهها مورد دیگر نیز بتوانم اشاره کنم اما این چند نکته را مهمتر دیدم.لازم به ذکر است بگویم که کار پایگاه محترم نقد شعر بسیار شریف و ارزشمند است که تا به این حد چتر حمایتی خود را بر سر شاعران تازه قلم باز کرده است.( زمان ما واقعا این امکانات نبود و برای هر کلمه آموختن بسیار زحمت کشیدیم و اینحا فرصتی ست برای شاعران که باید با تمام قوا آنرا برای خود ذخیره کنند).
بارها با خودم فکر کردهام که به شاعر تازه قلم و محترمی که با هزار ذوق و شوق به سرایش روی آورده چه کتابی معرفی کنم.به نظرم مهمترین کتاب در دید ماست.ما باید خوب نگاه کنیم.خوب بشنویم.جامعه خود را به درستی رصد کنیم.البته که خواندن کتبی که صنایع ادبی را بیان کرده بسیار مفید است و ابزار به دست شاعر میدهد و یا مطالعه سبکها و مکتبها شاید مفید باشد اما مهمترین مطالعه در نگاه درست اتفاق میافتد.یک شاعر خوب باید رمان خوب بخواند.باید فیلم خوب ببیند.باید فلسفه و جامعه شناسی را تا حدودی بشناسد.باید تنه به تنه اجتماع بزند.باید در لا به لای زندگی مردم زیست کند.جای همه بخندد و جای همه گریه کند.جای همه زندگی کند بدون اینک زمان زندگی کردن داشته باشد.شاعر باید بداند در گذشتهاش چه اتفاقی رخ داده.هم در گذشته خود هم در گذشته جامعه و کشور و دیارش.باید بداند زبان چیست.باید با آینده روبرو شود.باید از موسیقی اطلاعاتی داشته باشد و بداند موسیقی خنده مادری که فرزندش از جنگ برگشته با موسیقی خنده مادری که فرزندش به دنیا آمده تفاوت دارد.باید لحن را بشناسد.باید بداند لحن مادری که منتظر است آخرین فردی که از جنگ برمیگردد کاش پسر او باشد و تفاوت این لحن را با فلان ظالمی که دستور جنگ میدهد چقدر فرق دارد.باید بداند فرم دستان پدری که خجالت زده است با فرم دستان پدری که دست همسرش را در دست دارد تفاوت دارد.باید عشق را لمس کند و آموزشهای بسیار دیگری که شاید در هیچ کتابی نباشد.پس به نظرم بهترین کتاب نگاه کردن درست است.
و من الله توفیق