چرخهی آفرینشی شعر در روزگار ما چندان شباهتی به نظام تجربی ادبیات کلاسیک ندارد و فاصلهای میان مشقنویسی هنرجویان تا جمعیت شاعران در میان نیست. اگر پیشترها الزاماتی هم چون حفظ کردن سه هزاربیت و خواندن دواوین شعر به خودیخود، اندوختهای برای نوشاعران فراهم میکرد، در این روزگار هیچ الزامی پیش پای هنرجویان نیست و عموماً با اندک تجربیاتی که محدود به خواندن چند کتاب شعر در دسترس و سایتگردیها و شبکهخوانیهاست، برای خود مجوز صادر میکنند و با جرات پای نوشتههای خود را امضا میکنند. اگر در گذشته، هنرجویان ناگزیر بودند که اسباب و ابزار شاعری را نزد معلم و مدرسی فرا بگیرند و به موجب به کارگیری و پیمایش در شعر دیگران، ملکهی ذهن و زبان خود کنند، در روزگار ما اما اغلب به نادانستگی ضروریات، وارد میدان میشوند و بیتدارک میکوشند که پیروز گردند و قاعدتاً این فرجام میسر نمیگردد. این چرخه معیوب است و قطعاً شعر نیز باید هم چون هنرهای دیگر هم چون موسیقی، نقاشی، خوشنویسی آموزش داده شود و در چرخهی انتقال تدریجی دانش و توانش تجربی واقع گردد.
یک سوی این ماجرا، هیجان هنرجویان برای دیده شدن و شوق خوانده شدن است که طبیعی است و نباید چندان در این وضعیت آنها را شماتت کرد اما سوی دیگر این ماجرا، مدرسان و معلمانی هستند که در مواجههی با آثار هنرجویان چندان تعهدی برای خود قائل نیستند و رویکردی باری به هر جهت اتخاذ میکنند. باید توجه کرد که ذهن هنرجو در نخستین مواجهات شعری، از قابلیت دریافت و تاثیرپذیری دوچندانی برخوردار است و هر گونه اشاره و هدایت حداقلی هم میتواند به جهتدهی و علاقمندی او منتهی شود. بنابراین آن چه که باید پیش و بیش از هر چیز با آن تکلیف خود را روشن کنیم؛ وارد نکردن خود در نظام آموزشی شعر بدون اشراف بر مولفههای آموزشی و نکتههای تبادل اطلاعات و انتقال تجربیات است. بسیار وقتها همین نامعلمان باعث میشوند که هنرجویی که میتواند در ادبیات کلاسیک، توانآزمایی کند و به حرکت رو به رشد خود ادامه دهد، متوقف شود و در مسیر غیرضرور دیگر آفریدههای ادبی قرار بگیرد. قاعدتاً این وضعیت جز تحریف مسیر و استهلاک توان هنرجو و اصطکاکآفرینی برای او ثمری دیگر نمیتواند داشته باشد. دامن زدن به این وضعیت مشوش و افزایش اختلال در وضعیت شعر به وضوح در انجمنها و گعدههایی دیده میشود که یکی یا چند نفر به دلیل برخورداری از فضای فیزیکی، دسترسی به منابع مالی و یا دیگر دلایل غیرادبی نسبت به تشکیل جلسهای اهتمام میوزرند و همین تصدیِ اختیاری یک محیط شبهآموزشی باعث میشود که راهی پیش پای هنرجویان گشوده شود که مقصدی نامعلوم محسوب خواهد شد.
حتما هنرجویان از من خواهند پرسید خب چاره چیست؟! و البته در میان این همه موقعیتهای آموزشی غیررسمی این نگرانی به حق است. در همهی این سالها مدرسان واقعی ادبیات از در دسترس نبودن منابع ادبی، کیفیت نامناسب توزیع و گران بودن کتب پیشنیازی که میتواند افق روشنی برای هنرجویان بیافریند گلایهمند بودهاند. بنابراین نخست اولویت استقرار یک نظام آموزشی غیرحرفهای برای تدارک ادبی هنرجویان و تسهیل در تامین ارتباطات مطالعاتی است. وقتی اثر خوب و خوراک ذهنی مناسب و موثر برای هنرجو فراهم نگردد، بازار کتابهای زرد و تبلیغی رونق پیدا میکند و خردهشاعرانی به کمک تریبونهای رسمی و غیررسمی و سیستمهای فالورینگی خردهآثار خود را به نوشاعران غالب میکنند. نتیجهی چنین وضعیتی، تولیدات بیمحتوا و آثار همسانی است که به وفور در این روزها شاهد آن هستیم.
نکتهی دیگری که در این وضعیت باید محل تمرکز هنرجویان قرار بگیرد؛ رویهی تئوریهراسی است که معمولاً شبه معلمان با تمسک به واژگان غیرفارسی و نقلقول از چهرههای ادبی و منتقدان معاصر غرب، نمایی فرهیختهوار برای خود طراحی میکنند و هنرجوی مظلوم فکر میکند اگر او نیز به فراگیری این تئوریها آوارهی کتب و مقالات و پژوهشهای مرتبط گردد حتماً دریافتی خواهد داشت. باید به سطح دانش و کیفیت شعور مخاطب خود احترام گذاشت و هنرجوی مشتاق را با این رفتارهای ساختگی و دانش کلیشهای خود ناامید نکنیم. در چنین ایامی، فضیلت معلمی حکم میکند که داشتههای ادبی خود را به هنرجویان یادآوری کنیم و آنها را به تامل و تدبر در ادبیات این سرزمین تحریض کنیم. بدیهی است بی ورود و توقف در این حجم از اطلاعات نمیتوان تحلیل درستی از وضعیت ادبیات غرب نیز داشت.
آن چه که از آن میتوانم به باتلاق رسانه یاد کنم سهولت انتشار آثار و مخاطبگیری در فضای مجازی است. هنرجویی که هنوز در چرخه تعلیم و تربیت قرار دارد یا به دلیل تعریف و تحسین، به مقصدرسیده میداند خود را و یا به دلیل نقدها و ملالتها از ادامهی راه سر باز میزند و در هر دو راه، سودی عاید هنرجو نمیگردد. بهترین و مطلوبترین روش برای ورود به عرصهی شعر، استعانت از چهرههای سلیم ادبیات و آثار تثبیت شدهی ادبی و نیز حضور در نشستهای حرقهای ادبیات و بالاخره عضویت در سامانههای تخصصی شعر است که لااقل یکی از نمونههای جدی آن در این دهه میتواند «پایگاه نقد شعر» باشد که بی هیچ مرزبندی و تعلق به جبهههای ادبی و میدانهای شعری، هنرجویان را به درستنویسی و ادبیات واقعی هدایت میکند.
دشوارترین آنات آموزشی، روزهای اولیهی ورود به آموزش با همان نگرانیها و دلواپسیهای روزهای نخست دبستان است. باید اول اعتماد هنرجوی خود را جلب کنیم و بعد با تکیه بر مولفههای روانشناسی آموزشی، زمینهی مطالعات جدی و هدفمند را فراهم کرد. تالیفات درخشانی در همین سالها منتشر گردیده است که میتوانند مقوّم درک و دریافت هنرجویان و راهگشای تولید باشند. توصیهی موکد من به هنرجویان امروز که قطعاً شاعران سربلند فردا خواهند بود، این نکتهست که در دام تاجران نشر قرار نگیرند و موقعیت شعر خود را نه بر اساس لایکها و فالورها که بر مبنای نظر متخصصان و منتقدان محک بزنند.