1
آنچه را که من در این مدت دو سه ساله از نوعِ اشعار رسیده به پایگاه نقد شعر دستگیرم شده است، قابل بیان در دو سه مقاله نیست. از این رو، تنها به نکات منفی این اشعار ارسالی اشاره میکنم، تا این متن بیشتر هشداردهنده و آموزشی باشد.
بسیاری از شاعران در اشعار ارسالیشان دستور زبان را رعایت نمیکنند؛ همانهایی که در محاوره دسناتوان از رعایت دستور نیستند. علت چیست؟ علت در اصراری است که در گندهگویی دارند و بهاصطلاح اصرار در حرفهای بزرگ زدن. در صورتی که اگر همین شاعران تازهکار بخواهند تجربههای شخص خود را با همین زبانی که در محاوره و گفتگو بکار میگیرند، ابراز کنند، میتوانند ازاین راه به شعر برسند. طبیعی است که برای رسیدن به یک زبان مستقل باید تجربههای بسیاری را در طول زمان کسب و آنها را در خود استحاله کنند. طبعا الان نمیتوانند زبانی خاص و ویژه داشته باشند. برای زودتر رسیدن به زبان مستقل، مطالعهی مستمر کتابهای خوب و مراوده داشتن با استادان و شاعران خوب و باتجربه نیز از ضروریات است. شاعری هم که به زبان مستقلی برسد، فرم در شعر نیز روانتر حاصل میشود.
در کنار زبان و فرم که دو اصل است، تقویت سه عنصر خیال و عاطفه و اندیشه میتواند هر شعری را کامل کند یا آن را به تکامل برساند؛ بستگی به قوت و قدرت هرکدام از این عناصر دارد.
برای تقویت خیال و عاطفه، طبعا بیش از هرچیز مراقبهی شاعرانه لازم است؛ مراقبهای نظیر مراقبهی یک عارف. این امر آدمی را زلال و عاطفی و دقیق بار میآورد. بعد مطالعه و دیدن تئاتر، فیلم و غور در هنرهای دیگر و خواندن داستان است و بیش از همه، خواندن شاهکارهای کلاسیک منظوم و منثور و اشعار خوب شاعران معاصر و امروز.
برای تخیل ورزیدن نیز بهترین راه، شخصیتبخشیدن به اشیا و عناصر طبیعی است. بسیاری از شاعران جوان و تازهکار عضو پایگاه نقد شعر، خیال و تخیل را با خیالبافی اشتباه میگیرند. خیال فرمان ندارد اما تخیل در اوج نیز حتی قابل کنترل است؛ توسط ذهن تربیتیافته و طبعا از راه ناخوداگاه.
اندیشه در شعر نیز با اندیشههای فلسفی، سیاسی و اجتماعی فرق دارد؛ اگرچه ممکن است با اندیشههای شعری شباهتهایی هم داشته باشند، اما ظرافت شعر را ندارند و از منطق شعر که همان هماهنگی ویژه بین اجزاست(هارمونی) پیروی نمیکنند. یعنی نوع و جنس و فلز اندیشههای شاعرانه و غیرشاعرانه با هم تفاوت دارند.
خب، از زبان و فرم شعر گفتیم، اما هر شاعری از همان ابتدا نیز باید رگههایی از این مهم را در شعر خود داشته باشد؛ یعنی همان «چگونگی ایجاد و تولید یک شعر».
پس گذشته از زبان و فرم، یک شعر نباید خالی از عاطفه و تخیل باشد؛ زیرا هر شاعری با تخیل خود میاندیشد.
از دیگر نکاتی که دوستان مبتدی و تازهکار باید رعایت کنند، حتی گاه آن دسته از شاعرانی که تا حدی پختهاند و باتجربه، علاوه بر رعایت دستور زبان است و نیز تزریق تخیل و عاطفه و اندیشه به شعر، باید دوری از گنگی کلام و دور از ذهن سخن نگفتن را کنار بگذارند. آنان بهتر است، تا رسیدن به زبان مستقل، اینک با همین زبانی که گفتگو میکنند شعر بگویند، و با آن تخیل بورزند و عاطفه شان را خرج و اندیشهشان را پیاده کنند. این دوستان باید همگام با گامهای نخست خود پیش روند؛ تلاشکردن با زور زدن بیهوده دو چیز متفاوت است. دیگر اینکه از نظم دوری کنند و سعی کنند حرفشان قطعیت نداشته باشد.
دیگر اینکه فراز و فرودهایی را در آثار ارسالی میبینیم، اغلب طبیعی نیست و بیشتر برآمده از تنبلی و اهمیتندادن و چندان جدینگرفتن کار است و یا برعکس، حاصل عجله.
دیگر اینکه مطالعه، در کنار پشتکار و ممارست جواب میدهد. این در صورتی است که بسیاری از این دوستان جوان یا تازهکار اغلب اهل مطالعه نیستند و در مطالعه غور نمیکنند. یعنی سعی نمیکنند دریابند که مثلا زیباییشناسی اشعار سپهری یا نیما در کجاست. در صورتی که این غورها شناخت میآورد و این شناختها سبب بهتر شعر گفتن میشود.
نکات دیگر، دوری از زبان شاعران دیروز است و جزیینگری است. من بارها در نقدهایم گفتهام که شاعر امروز باید جزیینگر باشد، زیرا با جزیینگری است که کشف صورت میگیرد و ارتباط بین اجزا شاخص و مشخص میشود و چینش کلمات بهدرستی صورامیگیرد. در واقع با جزیینگری است که شاعر بهجای حرفزدن، نشان میدهد؛ مثلا نمیگوید «من درد دارم، من عاشقم»، بلکه آن را با تصویرسازی و تخیل و حتی بهنوعی با عاطفه نشان میدهد.
2
برای اینکه شعر امروز را بهتر بشناسیم باید کتابهای خوب، بهویژه مجموعهشعرهای خوب را خوب بشناسیم و بخوانیم.
«از پیله تا پروانگی»، دفتر شعرهای نیمایی غزلسرای خوب، محمدرضا روزبه است. یک ویژگی برجستهی این دفتر، تغزلیبودن اشعار نیمایی آن است. بسیاری این را نقص کار شاعر میدانند. در صورتی که وقتی روحیات یک شعر با عاشقانهگویی و تغزل هماهنگی دارد، بالطبع در هر قالب و شیوهای که بخواهد شعر بگوید، آنها را نمیتواند از خود دور کند. در واقع، این امر میتواند حسن کار او به حساب آید؛ حسن کار شاعر غزلسرایی که در قالب و شیوهی نو و نیمایی هم غزل میگوید. طبیعی است که آن غزل با این تغزل به شیوهی نیمایی دچار تغییراتی خواهند شد و تفاوتهایی با هم دارند. اینک شعری از دفتر «از پیله تا پروانگی»:
«اکنون رسیدهاند بههم بعدِ سالها
و خیره ماندهاند بههم، چون دو آینه
ـ تمثیل سرسپردگی و دلسپردگی ـ
آنیک تمام عمر
ُ فقط گلیم خود از آبها بِهدَر
وینیک
همیشه در دل گرداب زیستهست.
اکنون
در کولهبار عمر ندارند
چیزی بهغیر خاطرهها و خیالها
وینگونه باشتاب
هر دو روانهاند بهسوی زوال، ها!
*
دنیا چه گِرد بود!
اکنون رسیدهاند بههم بعدِ سالها...»
سیدعلی میرافضلی نیز از شاعران کوتاهسراست. او هم شعر کلاسیک میگوید و هم نو؛ یعنی بیشتر رباعی و دوبیتی میگوید و شعرهای نیمایی و سپید. او از شاعران موفق در حوزهی کوتاهسرایی است.
یکی از ویژگیهای برجستهی او در تمام شعرهایش، حضور اندیشهی شاعرانه است. بهتر است بگوییم که او همیشه اشعارش حرفی برای گفتن دارد؛ حال ممکن است این حرف گاه خیلی قوی و پررنگ باشد و گاه... این نیز نکتهی مهمی است که شاعران جوان و مبتدی باید بسیار به آن توجه کنند. یعنی تا حرفی برای گفتن ندارند، قلم به دست نگیرند. البته حرفی از جنس زمان و حرفی شاعرانه:
«نمیدانم که در عطر اقاقیها
به این مهتاب افسونگر بیاندیشم
و یا این گربهای که لنگلنگان میرود تنها.»
19/12/ 1399 ـ ملارد
ـــــــــــــــــــــــــــــ