جای خالی امروز در شعر / فریبا یوسفی



شعر امروز به هرحال روی در تازه شدن و هماهنگ ساختن خود با ویژگی‌های زیست امروز دارد. پیداست که می‌خواهد خود را با زمانه تطبیق دهد و از تکرارها روی بگرداند. اساسا شاعر از تکرار گریزان است و همواره در تمام مظاهر زیستن در پی یافتن یا آفریدنِ دست‌نایافته‌ترین فضاها و زمینه‌‌های حیات است. آن‌چه به شاعر تمایز و تشخص می‌بخشد، همین نوع نگاه است، چرا که بستر آفرینش‌های او و شاید بنیادی‌ترین انگیزه و دلیل برای سرودن او همین تکرارگریزی است. آن‌گاه، نوع نگریستن شاعر به پدیده‌ها، دریافت‌های او را می‌سازند و در پی آن، مجموعۀ خلاقیت‌ها و تجهیزات ابزاری یا به عبارت دیگر اجتماع ذوق ذاتی و آموخته‌های فنی او، شعر او را خواهد ساخت. برای یک شاعر جوان (صرف نظر از سن شناسنامه‌ای او و صرفا ناظر به میزان سابقه و رشد او در شعر) نیز عموما تکرارگریزی عامل ابتدایی و بنیادین برای روی آوردن او به سرودن است که اگر چنین نبود، به گفتاری عمومی خرسند می‌بود و مشقت‌های آراستن کلام و لایه‌مند ساختن گفتار و نهایتا دیگرگونه گفتن را به جان نمی‌خرید. اما پس از این انتخاب آگاه یا ناخودآگاه، نوبت مجهزساختن است و چنان که اشاره شد، نوع نگریستن شاعر به پدیده‌ها اولین مرحله برای تقویت تجهیزات است. از همین جا مسیر بسیاری از شاعران از هم جدا می‌شود. خیلی از شاعران قدم در راهی می‌گذارند که در آن، نگاهشان به عالم و پدیده‌های پیرامون، برگرفته از مطالعاتشان است، اما کلیشه‌وار؛ یعنی هرآنچه خوانده‌اند، بی‌هیچ تغییری، نگاه و درنتیجه افکار و اندیشه‌شان را ساخته است. این است که می‌بینیم هنوز در همین روزگار شاعرانی هستند که از عشق و وصل و هجر و بی‌قراری‌های مربوط به آن، همان‌طور می‌نویسند که قرن‌ها پیش، شاعران دیگر نوشته‌اند و ما خوانده‌ایم. یعنی هنوز شعرشان همان «دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت» است اما مثلا در وزن‌هایی دیگر و با ترکیباتی از این همین نوع و البته نه با این برجستگی و ملاحظات هنری. (تردیدی نیست که «یک قصه بیش نیست غم عشق»، بنابراین اهمیت زبان خود را در همین‌جا به رخ می‌کشد) این‌جاست که پرهیز از نگاه کلیشه‌شده شاعر را به گستره‌ها و چشم‌اندازهای نادیده وارد خواهد کرد به شرط این که تجربه‌ها و نوجویی‌ها او را به کشف‌ها برسانند. در این صورت با گروه دیگری از شاعران روبه‌رو خواهیم بود که مسیرشان از دیگران جداست و در راهی گام نهاده‌اند که از آفرینش‌های مبتنی بر نگاه شخصی و مکاشفه‌های منحصر به فرد ساخته شده است. اما آیا صرفا همین قدر پرهیزکاری از تقلید کافی است؟ بعد از نگاه و دریافت، هنگام «گفتن» و هنگام «بیان یافته‌ها»ست. در این مرحله نیز خلاقیت‌ها باید درکار باشند تا شاعر دریافت‌های تازۀ خود را با آمیختن ذوق ذاتی و به کارگیری بهترین امکانات و هنرسازه‌ها، تبدیل به اثری هنری کند؛ اثری که به دلیل تازگی بیان و تازگی ساخت و تصویر، شعری جان‌دار و موثر خواهد بود.

آن‌چه غالبا شاعران جوان‌تر هنوز به مسامحه از آن می‌گذرند در همین چند مرحله قابل تشخیص است؛ یعنی پس از گذر از آن اصل بنیادین که گریز و پرهیز از تکرار بود، در مرحلۀ نگریستن از زاویۀ دید شخصی، همچنان متکی به دیده‌ها و گفته‌های گذشتگان‌اند بنابراین از مرحلۀ «دوش یار رفته را در خواب دیدم» فراتر نرفته‌اند و چندان توجهی به نوجویی‌ها و نوگویی‌ها ندارند، در نتیجه شعر را محدود به نظمی می‌دانند که در آن وزنی باشد و احساساتی از این دست. برخی دیگر در مرحلۀ بیان هنوز خود را به ابزارهای نو و به‌روز مجهز نکرده‌اند؛ یعنی اگر یافتۀ تازه‌ای نیز دارند، با همان زبان و بیان و تصاویر گذشته، شعرش می‌کنند و به همین اندازه خرسندند.

علاوه بر این مقدمات، نکات قابل تامل دیگری در شعر وجود دارد و اگر به شعر شاعران جوان‌تر و کم‌سابقه در سرودن بنگریم، عمدۀ کاستی‌ها را در چندین عنوان می‌توان طرح کرد که از آن جمله‌اند: کم‌اعتنایی به برقراری روابط میان اجزای شعر، تسلط بارز قافیه‌پردازی‌ها بر شعر، توجه عمده به موسیقی شعر و بازماندن از سایر لوازم هنری آن، کم‌اعتنایی به خلاقیت‌ها، تسلط ملال‌آور فضای زبانی شعر گذشته بر شعر امروز، تکیه بر ذوق ذاتی و بی‌اعتنایی به فنون اکتسابی شعر، مسامحه‌ها و سهل‌گذری‌ها در کاربرد عناصر گوناگون شعر، بی‌اعتنایی به عنصر مهم انسجام در نتیجه ایجاد پراکندگی در شعر، کم‌توجهی به عینت‌گرایی و جزء‌نگری، محدودیت ذهن و محدودیت کلمات، سلطۀ شعر بر شاعر که عموما به خلق آثار تقلیدی می‌انجامد، بیان صریح و در نتیجه دوری از لایه‌مندسازی زبان، شتابزدگی‌ها و بسیاری از کم‌توجهی‌ها که اغلب به زبان شعر و جزییات آن مربوط است و نهایتا: جای خالی «امروز» در شعر.

این عناوین غالبا ناظر به شعرهای موزون است که عمدتا موسیقی شعر، شاعر را به رعایت همین یک رکن شعر کلاسیک خرسند می‌کند و گاه او را از توجه به سایر عناصر اساسی شعر بازمی‌دارد. بنابراین آن آموزۀ نیما را به یاد می‌آورد که تاکید او بر جداسازی شعر از موسیقی بود و تشخص بخشیدن به شعر صرف، فارغ از آهنگی که بر ذهن شاعر غلبه یافته و او را در سرودن هدایت می‌کند.

دو کتاب که در این مسیر می‌تواند برای شاعران جوان‌تر، راه‌گشا و راه‌نما باشد یکی «با چراغ و آینه» است که نظری بر تحول شعر معاصر ایران دارد و از آن‌جا که تمام تحولات شعر مدرن فارسی در قرن اخیر را تابعی از متغیر ترجمۀ ادبیات و شعر اروپا می‌داند، می‌تواند گستردگی در طرز نگاه شاعر پدید آورد. و دیگری «رستاخیز کلمات» است که با تاکید بر نظریۀ ادبی صورتگرایان روس، در نهایت خوانندۀ کتاب دربارۀ بزرگان شعر ایران همچون سعدی و حافظ و ... طوری دیگر می‌اندیشد و از دریچه‌ای تازه به هنر این شاعران می‌نگرد. هر دو کتاب از علامه محمدرضا شفیعی کدکنی است.




در تلگرام به اشتراک بگذارید
ارسال کننده مقاله : معید داستان
دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.