برای بعضی از مخاطبان آنچه که در ادبیات فارسی «متنیت» دارد، شاهنامه همیشه هم آخرش خوش نیست، بلکه خوشی خودِ شاهنامه است. بعضی از شیفتگان زبانفارسی که مخاطبان متنِ ادبی [ادبیات] هستند، بهجای آنکه محتوا و جانمایه اثر را مقدمِ بر فرم اثر بدانند، مصالح و مواد تشکیلدهنده متن را مقدم بر محتوا و معنای اثر میدانند. برای آنها محتوا خودْ فرم است و این هردو چنان درهم تنیده شدهاند که تفکیکشان از یکدیگر میسر نیست. برای من که در گذار از صحاری زبان فارسی از مسیر لذت میبرم تا از مقصد، در ناکرانمندی زبان و نثرغور میکنم تا معنای اثر، برای من که پژوهنده زبان فارسی هستم و شکوهِ اثر را ناچار و ناگزیر از بلوغ نثر میدانم، مواجهه با نثر و زبان حسین منزوی بستر مکاشفهای باشکوه از ادبیات معاصر است. چون حسین منزوی میتواند خوانشی روزآمد از زبان کهن و آرکائیک ارائه کند که خاص اوست و تنها اوست که میتواند این شکوه را به تمامی به نمایش بگذارد. بسیاری معتقدند روانشاد مهدی اخوانثالث با گرتهبرداری از کهنالگوهای زبانی، سبک خراسانی را حیاتی دوباره بخشید و آن را از گوشه دالان تاریخ بیرون آورد و پیش چشم دوستداران زبان و شعر فارسی گذاشت. در این گزاره تردیدی نیست، اما به اندازه عمق کار او، نفوذ اثرش در اجتماع -منظورم توده مردم است- کم شد. حسین منزوی اما صورتی دیگر و مواجههای متفاوت با این کهنگرایی داشت. مواجهه سانتیمانتال او با زبان و خاصه با آرکائیسم در زبان، آن هم در بستر شعر کلاسیک، توأمان با استفاده درست، بجا و منطقی از کلماتِ فراموششده هم از عمق اثر او کم نکرد و هم از گستره مخاطبانش. بهاین ترتیب، اگرچه حضور انفسی حسین منزوی در زیستِ امروز ما از بین رفته است، اما روزی نیست که بر گستره مخاطبان او افزوده نشود، خوانندهای شعری از او را نخواند، آهنگسازی روی اثر او قطعهای نسازد و شعری از او در اجتماع بسامد پیدا نکند و اینهمه، هرچه که هست، بهخاطر نمایش شکوهمند زبان فارسی در شعر اوست. ما با حسین منزوی، بیش از آنکه به رسیدن به مقصد بیندیشیم، از مسیر شعر او لذت میبریم. از راه رفتن در راه ناهموارِ ناکرانمند اما باشکوهِ زبان فارسی.