• تنازع بقا عبارت از قبول وجود یک کشمکش دائم میان موجودات زنده میباشد که به انتخاب انسب منجر میگردد. نظر کلی درباب تغییر شکل موجودات روی دو اصل بزرگ «تنازع بقا» و «انتخاب انسب » قرار دارد و خلاصه این است که افراد یک خانواده از همه حیث با هم مساوی نیستند بلکه بعضی از آنها تصادفاً نسبت به دیگران دارای مزیت یا مزایایی میشوند که در تنازع بقا، کامیابی آنها را تضمین میکند، در صورتی که فقدان آن در افراد دیگر، سبب مغلوبیت و از میان رفتن آنها میگردد. از هزاران میوه که بر یک درخت هست و از میلیونها تخم که بعضی حیوانات میگذارند، شمارهی کمی به بار میرسند یا دورهی بلوغ را میبینند. این تنازع و زدوخورد، تنها در مقابل قوای طبیعت (برای هوا و نور و غذا...) نیست، بلکه میان افراد یک نوع نیز جریان دارد. طعمهها و طعمهخوارها همه در جنگ و جدالند. زدوخورد طعمهها با یکدیگر، از این رو است که میخواهند در فرار از خطر با یکدیگر سبقت جویند. در این تنازع هر فرد بهتر مسلح باشد، ظفر خواهد یافت و چیزی که باعث پیروزی او گردیده، در افرادی که پس از او میآیند و دوام و بقائی میکنند، ناچار موجود خواهد بود. افرادی که فاقد آن مزیت هستند، ممکن است بهعرصهی وجود بیایند ولی مغلوب و منکوب و نابود خواهند شد.. (از کتاب روانشناسی از لحاظ تربیت ). بر مبنای اصطلاح بقای اصلح اسپنسر، طبیعت بیشتر از آنکه انتخاب کند، اشکال نامناسب گونهها را حذف میکند.( Peel، J (۱۹۷۱). Herbert Spencer: The Evolution of a Sociologist.)
باری، این تنازع، با ریخت هنرمندانهاش در آثار هنری و مشخصا در زمینهی مورد بحث ما یعنی شعر، عرض اندام میکند. کیفیت وقوع آن اما در یک محیط انتزاعی، با محیط طبیعی، متفاوت است. میدانیم که هنر انتزاعی (آبستره) به هنری اطلاق میشود که هیچ صورت یا شکل طبیعی در جهان در آن قابل شناسایی نیست و فقط از رنگ و فرمهای تمثیلی و غیرطبیعی برای بیان مفاهیم خود بهره میگیرد. در معنای وسیعش میتواند به هر نوع هنری اطلاق شود که اشیا و رخدادهای قابل شناخت را بازنمایی نمیکنند، ولی عموماً به آن گونه از آفرینشهای هنر مدرن اطلاق میگردد که از هر گونه تقلید طبیعت یا شبیهسازی آن، به مفهوم مرسوم آن امتناع میکنند.
گرچه خود هنر در نهایت، تقلیدی از طبیعت است، اما خلاقیت و ابتکار بیشتر، فاصلهی این دو را از هم بیشتر میکند و درجهی خلوص آن بالاتر میبرد.
این مقدمه برای اسبابکشی مفهوم تنازع بقا از طبیعت به محیط انتزاعی، کفایت میکند.
یکی از رازهای ماندگاری یک شعر خوب، تقابل و تناظریست که بین اجزا و اعضای جانیافتهی آن ایجاد میشود. بر حسب قواعد خلقت، در محیط یک شعر، خلایقی وجود خواهند داشت تا نقش خود را در عرصهی حیات آن شعر ایفا کنند. کلماتی که در این پیرامونی ذهنی گرد هم میآیند، وظایف متفاوتی را برعهده میگیرند. وظیفهی غایی هرکدام از این موجودات، زنده ماندن است. در نهایت اما زنده ماندن همهی آنها ممکن نیست. چرا؟ چون در آن محیط که محدودیتهای خود را دارد، (محدویتهایی که در خلقت آن محیط در ذهن هنرمند، ترسیم شده است)، منابع و امکانهای محدودی برای زیستن و درنهایت بقای همهی آنها وجود دارد.
پس حیاتیافتگان محیط مد نظر ما در شعر و ادبیات، برای ادامهی حیات خود، ناچارند که بر سر منابع بجنگند و رقابت کنند و تنازع بقا را بهوجود بیاورند. در اینجا نیز فضا محدودیت دارد، و برای گنجاندن همهی کلمات در یک مصرع و یک بیت، رقابت وجود دارد. پس تا اینجا محیط شعر نیز ناگزیر از تنازع بقاست.
در محیط طبیعی، تنازع بر اساس اصول انتخابکننده اتفاق میکند؛ اصولی که قویتر و ژن برتر و سالمتر را برمیگزیند و ضعیفتر را از عرصه خارج میکنند. قویتر در زبان محیطزیستی، نیرومندتر و قویپنجهتر تلقی میشود. در محیط انتزاعی شعر، انتخاب به این شکل نخواهد بود، پس یک انتخاب طبیعی نداریم. در این وضعیت، خالق اثر اگر پدیدههایش عینا یا نسبتا پدیدههای طبیعی باشند، بیشتر خلاف قواعد طبیعی عمل میکند و در منازعه، حتی میتواند ضعیفتر را چیره کند. تفاوت یک اثر خوب با یک اثر متوسط و معمولی در این است که مولف، کدام پدیدههای طبیعی و ذهنی را برای تولد و متعاقباََ برای بقا انتخاب میکند؟! حتی اینکه کجا و در چه زمانی آنها را برای ایفای نقش وارد میدان میکند، پر اهمیت است.
بینابین متن یک نکتهی دیگر که به ذهنم خطور میکند این است که تضاد و یا تناظر عناصر در یک اثر ادبی از این جهت ضروری مینماید که آن مقابله و نزاع صورت بگیرد. حتی تناسب، اصطلاحیست که باید بین این عناصر وجود داشته باشد. شاید از همین جهت است که همسانی چندین کلمه به لحاظ هویت، و آمدن پیدرپیشان بیهوده و نکوهیده است و از معایب یک متن به حساب میآید و تتابع اضافات محسوب میشود.
اگر ما متوجه این شده باشیم که غیر ممکنها در زیست طبیعی، ممکنهای فرض هستند، و فرض، همان خلقت اثر ادبیست و فرض محال، محال نیست، در مییابیم که نزاع عناصر زیستی یک متن را کسی برنده میشود که نویسنده اراده کند. نویسنده از امکاناتی برخوردار است که عناصر ضعیفش در بدو خلقت را، ارتقاء دهد؛ مثل بازیهای کامپیوتری. ارتقاء عناصر متن یک شعر، به روشهای مختلفی مثل تشبیه و جناس و ایهام و کنایه و استعاره و ایجاز و تشخیص و ... انجام میشود. یعنی خالق اثر اگرچه میتواند به شکلی فرامنطقی، غیرممکنی را ممکن کند، اما رخدادن همین رویداد نیز باید در مقیاس فنی و ادبی، منطق خود را داشته باشد. آنکه منطق ادبی قدرتمندتری برای آغاز تا انجام خلقتش لحاظ میکند، اثر فاخرتر و ابدیتری به حیات ادبی عرضه میکند. به همین منوال، آنکه در مرحلهی انتخاب پدیدهها و عناصر شعرش، نحوه و زمان ورود و خروج آنها به عرصهی حیات بلکه به عرصهی نزاع، ایجاد تقابل یا تناظر یا همزیستی بین آنها و در نهایت ایجاد معنا و معناگریزی، توانمندتر و بیکموکاستتر عمل میکند، تنازع بقا در اثرش، موثر اجرا میشود و منجر به تداوم و بقای تصاویر و تعابیر ممتازتر میشود. این بخشی از راز بقا در این تنازع و نزاع و انتزاع است.