دید و دریافتها از بینش و نگرشهای حسن ریاضی (ایلدیریم)
به بهانه سوم بهمن، زادروز ایشان
حسن ریاضی (ایلدیریم) انسانی چند ساحتی در دنیای امروزی بود و صاحبنظر در ابعاد مختلف هنری و فرهنگی. به واقع خلاصه کردن دیدگاههای او پیرامون مسائل بنیادی در چندین پاراگراف کاری بس دشوار است که قطع به یقین حق مطلب را ادا نخواهد کرد. خوشبختانه نوشتهها و مقالات فراوانی (به ویژه در مجله وزین بین المللی ترکی-فارسی آذری که خود قریب به بیست سال بار سنگین سردبیراش را بر عهده داشت) از او به یادگار مانده که با کندوکاو در این مکتوبات و همچنین الهامگرفتن از دانستهها و زاویه دید او در گفتوگوهای طولانی و جذابی که در هر مناسبتی که فرصت دست میداد با هم داشتیم، میتوان به یک صورتبندی از نظریات و دیدگاههای او پیرامون هنر و هنرمند، نوآری در عرصه هنر، و موسیقی و ترجمه دست یازید.
هنر
هنر در ذهن و زبان حسن ریاضی جایگاه بیمانندی دارد که این جایگاه از اعماق تجربهی زیسته و احساس انسانی او سرچشمه میگیرد. از رهگذر تفکر او، هنر، آیینهی حقیقت زندگیست و همزاد آدمیت. جان نجیبی انسانی با هنر آیینگی مییابد و زلال میشود و در بیان غم و اندوه و در نمایش شور و شادی، در انعکاس رویا و بیداری در پیکار برای نیک و مبارزه با پلشتیها حیات اجتماعی مییابد. با تورق در نوشتهها و واکاوی مکتوبات او، به این باور میرسیم که او پس از تجربیات فروانی که از سرگذرانده، عمیقا بر این باور است که هیچ عنصری به اندازهی هنر، در اجتماع حضوری پررنگی ندارد. او تاکید میکند که هنرمندان در آثارشان ماهیت هستی، معنای زندگی، هدف و آرمانهای بشری و مسائل از این قبیل را به اشکال و بیانهای گوناگون به تصویر کشیده به مخاطبانش یاری میدهد که پیرامون آن آرمانها و مسائل به تفکر و تامل بپردازند. از این روی اندیشهها و عواطف انسانی در قالبها و بیانهای مختلف و متنوع هنری به صورت اشعار، قطعات موسیقی، تابلوهای نقاشی و ترانهها و قصهها درآمده و به طور مداوم از نسلی به نسلی دیگر و از فرهنگی به فرهنگ دیگر در حال گذر بوده و انسانها، فرهنگها و جوامع را بهم پیوند میزند.
با خواندن نوشتههای او و با دریافت بینش عمیق او نسبت به هنر به این نتیجه میرسیم که از منظر او، هنر از دو آبشخور مهم سرچشمه میگیرد، یکی از آنها باورها، اسطورهها و سنتهای فرهنگیست و دیگری پدیدهها، مسائل و موضوعات فکری و هنری جامعه امروزی. به باور وی از این لحاظ هنر بازتابی از تغییر و تحولات روحی، اجتماعی، فرهنگی و آرمانی جامعه است.
حسن ریاضی دیدگاه یکه و خودبسندهای پیرامون امر واقع دارد به باور او، واقعیت، منبع لایزال تمامی اندیشهها، باورها و اکتشافات و ابداعات و تخیلات و بسیاری از دستاوردهای از جمله هنر است. ولی از دید او واقعیت یکسویه و سطحی نیست. هزاران رویه دارد و بیشمار درونه. از این رو وی معتقد است که هر انسان، واقعیت خود از جهان بیانتهای دگرگونشونده را در ذهن خویش به عنوان حقیقت دریافت و بازسازی میکند که از این نظرگاه، هنر به حقیقت میماند با این تفاوت که هنر نه واقعیت ساده و عینی انعکاسیافته در ذهن، بلکه بازآفرینی آن در جهان عینیست به عبارت دیگر منظور او از بازآفرینی، کپیبرداری از واقعیت و بازنمایی خامدستانه نیست.
هنرمند
پس از واکای جایگاه و چیستی هنر در نوشتهها و گفتههای حسن ریاضی در ادامه به اینکه هنرمند کیست و از منظر او هنرمند چه بایدها و نبایدهایی را در آفرینش هنری مدنظر قرار میدهد میپردازیم. در فرآیند آفرینش هنری از دید او روند خلاقیت، توسط نیروی تخیل هنرمند به منصه ظهور میرسد و آفرینش تصاویر ذهنی بر مبنای واقعیت عینی صرف در هیچ نوع هنری شکل نمیگیرد. هر هنرآفرینی برداشتها، پنداشتها، تخیلات و انگاشتهای ویژهی خود را از جامعه و جهان بر اساس بینش خود، تعمیم هنری داده و در شکلها و فرمهای گوناگون به اثر هنری تبدیل میکند. به این دلیل از رهگذر اندیشه او، هنر متنوع و گوناگون است. این تنوع و تکثر نشانگر گوناگونی شناختی و اندیشگی و توانایی فردی در موقعیتهای مختلف تاریخی و اجتماعیست. از دید او ویژگیهای سطح و بستر فرهنگی و هنری خلاقان هنری و همچنین هنرپذیران نیز در تنوع و گوناگونی هنر نقش مهمی دارد. بدین معنا که هرچه شناخت هنرآفرین غنیتر، نیروی تخیلش قویتر و اندیشهاش عمیقتر و گستردهتر و تسلط او بر ابزار کارش ماهرانهتر باشد، محصول هنریاش تاثیرگذار و فراگیر میشود. از یک تخیل ضعیف و پیشپاافتاده و سطحی و عدم مهارت هنری، اثری کمعمق و ضعیف و بیخاصیت حاصل میشود.
از منظر او هنرمند باید رفتارها و دیدگاهها و باورهای فرهنگی مردم جامعهی خود را به خوبی بشناسد. به لایههای هزارتوی اجتماع رسوخ کند و جانمایههای هنری خود را از دل آن بیرون کشد یعنی تجربهی آفرینندگی کسب کند چرا که به باور عمیق او خمیرمایه آفرینش هنری، تجربهی زندگیست. بنابراین هر تجربهای را نمیتوان بسط و گسترش داد، تنها، تجربهای گزینشده است که توان تعمیمپذیری دارد. تجربهای که بتواند شمولیت یافته و زندگی دیگر آدمیان را فراگرفته باشد، تجربهای محصول شناخت زیبائیشناسانهی هنرمند باشد این نوع تجربه است که به کار اثر هنری میآید و تجربهای فراگیر، متنوع، غنی، تاثیرگذار و دیرمان است. و قابلیت آن را دارد که در قالبها، شیوهها و شکلهای گوناگون بیانی درآید و به دیگران انتقال یابد.
از زاویه نگرش و تجربهی زیستهی او عوامل موثر در تکوین شخصیت هنرمند اگرچه فراوان هستند اما دو عامل یعنی پایگاه اجتماعی و بینش اجتماعی هنرمند از همهی عوامل مهمتر، عمیقتر و پایاتر هستند.
فرم ومحتوا
با کنکاش در دانستهها و آثاری که از او برجای مانده در رابطه با نظریات گوناگونی که حول فرم و محتوا در دهههای گذشته در گسترهی جهان هنر رخ نموده است (که این امر دگردیسیهای فراوانی را بابت اینکه هنر چیست آیا فرم است یا محتوا؟ در سطح جهان پدید آورده است) با خوانش آرا و بینشهای حسن ریاضی به این انگارهها میرسیم که به زعم او اثر هنری نوعی وسیلهی ارتباطیست. این ارتباط در درجه اول مستلزم فرم است. فرمی که پیام هنری را به درستی و موفقتآمیز انتقال دهد. این فرم بدون وجه محتوای هنری بیمعنیست. بین فرم ومحتوا رابطهی دیالتیکی وجود دارد و از همدیگر جداییناپذیرند. او بر این گمان است که فرم هنری وسیلهای است برای قوام هنری که درهمآمیزش و بههمتنیدگی درونه و محتوا با واسطهی بیان هنری در فرم هنری تحقق پیدا خواهد کرد. شکل هنری بیانگر ساختار درونی و محتوای هنریست. او در یک بیان تمثیلی تاکید میکند که هنر بدون فرم مثل روح و جان بدون کالبد است. محتوی هنری از رهگذر فرم قابل درک و هنر است.
او در زمینه انواع هنرهای هفتگانه و در رابطه با فرم و بیان اختصاصی آنها بر این اعتقاد است که هنرهای هفتگانه (ادبیات، نقاشی، تئاتر، پیکرتراشی، رقص، موسیقی و سینما)، با بیان و فرم اختصاصی خود، دریافت زیباشناختی انسان را در قالبهای کلامی، تصویری، دراماتیک، حرکات، اصوات و یا ترکیبی از آنها را به نمایش میگذارند؛ که حاکی از تنوع و گستردگی هنر انسانی است.
به اعتقاد حسن ریاضی هنر بدون فرم وجود ندارد. و در عین حال نیز او معتقد است که فرم بدون درونمایه نیز وجود ندارد. حتی تجریدیترین و انتزاعیترین فرمها هم خود، تجلی درونمایهای است. فرم برای ارائه محتوا است. نخستین برخورد ما با اثر هنری از رهگذر فرماش صورت میگیرد. از این رو هرچه محتوا درونیتر و باورمندتر و با تجربه آمیختهتر باشد نزدیکی و آمیزش با فرماش نیز طبیعیتر و شفافتر خواهد شد. به باور او هنری مانا و تاثیرگذار است که درونه و مضمونش را فرمی شفاف بیان کند. باتوجه به تجربهی زیسته و شناختی که او سالیان متمادی از همنشینی و خوانش مجدانه (همنشینی که با صاحبان فکر از مکاتب هنری متنوع و گاه متضاد داشته است) به این مهم از عمق جان رسیده است که تمامی آثار مهم که در تاریخ به یادگار مانده است به خاطر فرم عالی و دورنمایهی غنی و تلفیق و تکمیل هنرمندانهی این دو وجه ماندگار شده است.
حسن ریاضی در نوشتهها و طرز برخوردش با مسئلهی فرم و محتوا بر این اصل مهم تاکید میکند که فرمها گرچه به ظاهر و با سرعت زیادی از شیوهای به شیوهای دیگر تغییر شکل داده و دگرگون میشوند اما این بدان معنا نیست که هر تازهکاری را توان آن هست که تصورات و تخیلات خود را در فرمی بریزد و فرم جدیدی بیافزاید. ولی از دید او. خلاقیت دانش و تجربه میخواهد. رنج زحمت میطلبد. ابتکار و استعداد نیاز دارد و بسیار چیزهای شناخته و ناشناخته. تا هنرمند این تواناییها را نداشته باشد محال است مبدع فرم جدیدی در هنر باشد.
او پیرامون فرم و محتوا در هنر موسیقی بر این موضوع بر این باور است در هنر موسیقی که به باور وی از بغرنجترین هنرهاست، محتوا و فرم، همواره در حال تبدیل شدن به یکدیگر هستند. او برای تبیئن مسئلهی فرم و محتوا در موسیقی، توجهات را به این مهم جلب میکند که محتوی موسیقی، برخلاف دیگر هنرها، بسیارمتنوع و پیچیده است، به همین علت است که تکامل موسیقی بستگی مستقیم به طرز تفکر نوین یعنی مفهوم نویی از زندگی دارد. تا این دید و دریافت نو آیین در موسیقیدان وجود نداشته باشد؛ او یعنی هنرآفرین، قادر به حل محتوا و فرم نخواهد بود. و از دید او اثر موسیقیدان یا پیشپا افتاده خواهد بود و یا اینکه تقلیدی بیریشه از کار دیگران، که هر دو سمی مهلک هست برای موسیقی!
نوآوری
حسن ریاضی خود یک نوآور است و همیشه و همهحال طرحی نو درانداخته که انتشار مجلهی وزین آذری و میدان دادن به آرا و اندیشههای نو و تشویق جوانان نوگرا برای طرح دیدگاه و بینش خودشان رد این مجله، خود گواه این مدعاست. همچنین به ظن اهل فن ادبیات آذربایجان، او نوآوریهای شگرفی را در بستر شعر آذربایجانی پدید آورده که در آینده به این نوآوریها بیشتر خواهیم پرداخت اما او در زمینه نوآوری و خلاقیت آرا و نظریههای به روزی را در نوشته و در سر مقالههایش یه تصویر کشیده است.
حسن ریاضی (ایلدیریم) در مورد نوآوری در هنر و کاربست آن در اجتماع بر این باور بود که هر پدیده هنری تابعی است از متغیرهای اجتماعی. اگر در زیرساختها عمق و در لایهها و طبقات زیرین اجتماعی تغییراتی صورت گیرد، ناگزیر در ساخت فرهنگی و نهادهای اجتماعی نیز درگرگونیهایی رخ میدهد یا بالعکس. تغییرات فرهنگی اثری بس شگرف بر بنیانهای زیرساختی میگذارد و به عیقدهی او این قانون عام اجتماعی است که بیوقفه در حال کار است و درنگی بر آن نیست.
از طرف دیگر او معتقد بود که هر پدیدهای در گذر از نمودی به نمود دیگر، دستخوش تغییر میشود از دید او دگرگونی پدیدهی تغییریافته را در یک فرآیند باید دید و شناخت، و از این شیوهی بررسی، آنچه بدست میآید آنست که هیچ پدیدهای به یکباره دگرگون نمیشود و دگردیسی آن بطئی و تکوینی است و پدیدهی نوظهور و بدون پیشینه و از هیچ برآمده وجود ندارد و آنچه از هیچ برمیآید خود هیچ است. او بر این اصل تاکید میکند که نوآوری در هر زمینه و ساحهای مستلزم شناخت همان زمینه و حوزه است. از منظر او تا آن حوزه و زمینه را نشناسیم و عناصر میرا و نامیرایش را از هم تمیز ندهیم نمیتوانیم به عنصر نو یاری رسانیم تا از کهنگی، پالوده شده و در خدمت رشد و بالندگیِ روندِ تحولیِ پدیده قرار گیرد.
حسن ریاضی دل در گرو سنت دارد و بر این اصل باورمند است که نوآوری حقیقی در بستر سنت صورت میگیرد. از رهگذر اندیشه و تجربه او هنرمند بدون شناخت گذشته هنری خویش، در درک و دریافت اکنون و آینده نیز دستخوش آشفتگی میشود. از این آشفتگی چیزی عاید هنر نمیشود. به زعم او شناخت هنر دیروز پایه و تکیهگاهی است برای برپاساختِ هنر امروز. همچنین او پیرامون هنر نو بر این اصل تاکید دارد که هنر نو، مدرن و آوانگارد یعنی داشتههای دیروزی را از صافی زمان گذراندن و با دانش زیباییشناختی انسانِ امروزی همگون ساختن و با افقهای فردا همآوا شدن تا نسلهای بعدی بیایند و از همسازیشان بهره گیرند و دنیای هنری خود سازند.
موسیقی
دلبستگی حسن ریاضی به موسیقی به ویژه موسیق کلاسیک بر کسی پوشیده نیست او به معنای واقعی کلمه دوستدار موسیقی فاخر بوده و بخش بزرگ زندگی خود را صرف پژوهش و کنکاش پیرامون موسیقی کلاسیک و فولکوریک آذربایجانی کرده است که این چکیدهی دانستگی و پژوهندگی او را میتوان اینگونه خلاصه کرد که جامعه زمانی به پرورش انسانهایی با جانهای پالایش یافته از ناپاکیها موفق میشود که هنر را با انسان و فرهنگ پیوند دهد. هنر، از جمله موسیقی نیز ماندگاری و نوشدگیاش را از طریق ارتباط با جامعه و فرهنگ، زنده، پوینده و پایدار نگه میدارد.
به باور و گمان او موسیقی در میان هنرها از جایگاه ویژهای برخوردار است. اگر هنر، انعکاس و بیان عواطف، اندیشه و احساسات جانهای آزاد است؛ موسیقی نیز صدای هنرهاست؛ به یک معنا این هنر، زبان همهی زبانها است.
از نگاه و بینش او در میان هنرها، موسیقی یگانه هنری است که ما را از درون و بیرون احاطه کرده است؛ از عناصر موسیقائی زنده در در طبیعت گرفته تا ریتم و انتظام موجود در ساختار جسمانیمان، هماهنگی انتقالات عصبی، ترشح هرمونها، کار اعضا و عضلات و دیگر ارگانها و ضرباب قلب و... ریتم و هارمونی با ماست.
علاقه و دلباختگی او به موسیقی بدان حد است که در بینش و خوانش او از زندگی به این بزنگاه میرسیم که اگر انسان موسیقی را نمی شناخت و نمیساخت به یقین جامعهی انسانی بهگونهی دیگری میبود. شاید تکاملاش به تأخیر میافتاد. به باور او احتمالاً بخش بزرگ فرهنگ بشری معیوب و از محتوایش تهی میشد و فرهنگ انسانی به این صورت که امروزه روز،فرم گرفته و قوام یافته، شکل نمیگرفت. میتوان گفت که جامعه با موسیقی همزاد استو از نگاه او این گفته به هیچ وجه مبالغه و اغراقآمیز نیست. طبیعت با نظم و انتظام خودش است که نمود مییابد. اگر تغییرات و تحولات پدیدههای طبیعی از روند هارمونیک خود باز مانند؛ این نظم و نظام که بر پایهی ریتم و تکرار قرار یافته است، در هم خواهد ریخت و جهان نابود خواهد شد.
حظ وافری که او از موسیقی میبُرد حدود و ثغوری نداشت چرا که او بر این باور بود در بین این هنرها، موسیقی همچون رگهای خونی در درون ساختار تک تک آنها در جریان است. از میان همهی هنرها تنها موسیقی است که در درون هنرها حضور مرئی و نامرئی دارد. البته به باور وی باید گفت که در موسیقی نیز سهمی از هرکدام از این هنرها موجود است. موسیقی با هنرهای دیگر چنان پیوستگی دارد که به سختی میتوان آن را بدون دیگر هنرها درک کرد.
با خوانش نوشتههای او و زندگی با او درمییابیم که از منظر وی بزرگترین مشخصه و پیوستگی موسیقی با هنرهای دیگر ارتباطشان با زندگی است. موسیقی بدون تردید، هنری است که بیش از تمام هنرهای دیگر ترجمان طبیعت بشری است و بیش از همهی آنها در تجربه و زندگی انسان نقش دارد. چون موسیقی همزاد روح انسانی است. از این روی از زندگی جداییناپذیر است. بیتردید جهان بدون موسیقی، جهان گنگ وخاموش است.
ترجمه
حسن ریاضی (ایلدیریم) که خود سالیان متمادی از پیشگامانِ ترجمهی نویسندگان و شاعران پیشرو کشور ترکیه و آذربایجان به زبان فارسی و بالعکس بود پیرامون ماهیت ترجمه بر این اصل تاکید میکند که ترجمه انتقال یک متن از زبانی به متن دیگر و در زبان دیگر است یعنی به باور او تنها الفاظ جملات و پارگافها و تصویرهای هنری و بیانی نیستند که ترجمه میشوند بلکه متن از یک بستر فرهنگی به بستر فرهنگی منتقل میشود هر چه این فرهنگها به هم نزدیکتر و اشتراکاتشان بیشتر باشد، ترجمه، موفقآمیزتر خواهد بود. همچنین او که سالیان متمادی با بزرگان ادبیات و ترجمهی ایران نشست و برخاست داشته بر این مهم تاکید دارد که اگر زبانها از لحاظ ساختارهای نحوی در یک گروه زبانی قرار گرفته باشد و مترجم در زبان مقصد توانایی بازآفرینی متن را داشته باشد یعنی به فوت و فن و ریزهکاریهای زبان و بیان و شیوهها و سبکهای مختلف آشناتر باشد، متن ترجمهشده به یقین به اصل متن نزدیکتر خواهد بود.
از دید و دریافت او پیرامون هنر ترجمه میشود چنین برداشت کرد که ترجمه متن توامانی است از هنر و فن. هنر است چرا که با ذوق و پسند و استعداد مترجم در انتقال پیام سر و کار دارد و فن است چرا که نوع و روش انتقال، تسلط بر چگونگی جملهبندی و طرز بیان با همدیگر فرق دارند.
او بر این باور است که ترجمههای کلمه به کلمه و جایگزینی بعضی از واژههای مجعول آن هم از روی دست نویسندگان و قراردادن اجباری آنها در درون گنجینهی زبانی آب در هاون کوبیدن است. زبان بر اساس داشتههای خود و پتانسیل و قانونمندیهای واژهسازی خود، واژگان نو را میزاید و میپذیرد. نه هر ساخته و پرداخته قلمبهدستی. او اعتقاد راسخ داشت که واژگان نوساخته، در اثر خوشلحنی به زندگی خود ادامه میدهند.
برای شناخت دقیق دید و دریافتهای حسن ریاضی (ایلدیریم) از هنر و فرهنگ و زبان میتوان به سرمقالههای وی در مجله وزین آذری و همچنین دیگر مجلات و نشریات معتبر ایرانی رجوع کرد همچنین خوشبختانه دو مجموعه کتاب شعر ترکی «یاغیش یوخوسو» (خواب باران) و «گؤزلریمدن آسیلدیم» (از چشمهایم آویزان شدم) به زبان ترکی توسط انتشارات موغام منتشر شده است. در آیندهای نزدیک نیز دیگر آثار به مرحله چاپ و انتشار برای عموم خواهد رسید.