انتخاب در شعر ـ 16 ـ بررسی اهمیت انتخاب در شعری از عباس صفاری / لیلا کردبچه



می‌بخشی از خواب بیدارت کردم

اولین سطر، علی‌رغم سادگیِ آن، تکلیف خیلی از مسائل این شعر را روشن می‌کند: نخست این‌که نشان می‌دهد مخاطبِ شاعر، از افراد نزدیک و صمیمی اوست؛ طوری ‌که او به خود این اجازه را می‌دهد که از خواب بیدارش کند، دیگر این‌که زمان روایت، «صبح» است، و به‌احتمال زیاد «صبحِ زود»، وگرنه اطمینانِ شاعر از این‌که او خواب بوده، و نیز عذرخواهی به‌خاطر بیدار کردن او معنی نداشت، و دیگر این‌که اتفاق مهمی افتاده که شاعر نتوانسته منتظر بیدار شدن مخاطبش بماند، و خود برای بیدار کردنش وارد عمل شده‌است. و همین یک سطر که به‌ظاهر ساده و حتی خنثی می‌نماید، خواننده و شنوندۀ شعر را به‌قدر کافی برای سر درآوردن از جریانی که شاعر به‌خاطرش کسی را از خواب بیدار کرده‌است، کنج‌کاو می‌کند.

 

می‌خواستم بگویم

شاعر بلافاصله پس از عذرخواهیِ مختصر به‌خاطر بیدار کردن او، ادامه می‌دهد که: «می‌خواستم بگویم...» و چه‌خوب! همان‌قدر که شخصِ روبه‌رو کنج‌کاو است بداند چه مسأله‌ای او را مجاب کرده که این وقتِ صبح بیدارش کند، خواننده و شنوندۀ شعر هم کنج‌کاو و منتظرند.

 

همیشه آرزوی خانه‌ای را داشته‌ام

شاعر این وقتِ صبح کسی را که با او صمیمی و به او نزدیک است از خواب بیدار کرده تا بگوید همیشه آرزوی داشتن «خانه»ای را داشته‌است! یعنی آیا مشکل شاعر، بی‌خانمانی یا اجاره‌نشینی است؟ و آیا آرزوی داشتن «خانه» آن‌قدر هیجان‌انگیز است که صبح زود شاعر را هیجان‌زده کند؟ منظورم این است که نیاز به داشتن «خانه»، یک نیازِ سابقه‌مند و بلندمدت است، نه نیازی که یک‌باره ایجاد شود و هیجانات کسی را به‌ناگهان برانگیزد.

اما وجود «یای نکره» در انتهای «خانه»، مسیر تازه‌ای پیشِ‌پای ساختار این شعر باز می‌کند. آن خانه، صفت یا صفاتی در ادامۀ خود دارد که به‌واسطۀ آن‌ها تعریف می‌شود، و چه‌بسا هیجان شاعر، به‌خاطر تعاریفِ پس از «یای نکره» باشد.

 

با یک درخت خرمالو

که هر پاییز...

بله! آرزویی که شاعر را این وقتِ صبح این‌طور هیجان‌زده کرده، صرفاً آرزوی داشتن «خانه» نیست، بلکه آرزوی داشتن خانه‌ای است با صفاتی ویژه: این‌که «درخت خرمالویی داشته‌باشد که هر پاییز...»

شاعر مشخصاً دارد خیال‌پردازی می‌کند، و با هیجان، اولِ صبح «کسی» را که قاعدتاً باید مشتاق شنیدن آرزوهای او باشد، بیدار کرده، و دارد دربارۀ آرزویش با او حرف می‌زند، و توقع دارد که شخصِ تازه‌بیدارشده، او را به ادامۀ توضیحاتش دربارۀ آن خانه تشویق کند.

 

ـ ساعت چنده عباس؟

اما مخاطبِ تازه بیدارشدۀ شاعر، ساعت را از او می‌پرسد: یعنی آیا می‌خواهد به شاعر یادآوری کند که در زمانی نامألوف بیدارش کرده و دارد دادِ سخن می‌دهد؟ آیا آن‌قدر گیج و خواب‌آلود است که نمی‌تواند سر از حرف‌های شاعر دربیاورد، و دلیل گیج بودنش را در ساعتِ بیداری‌اش جست‌وجو می‌کند؟

 

ـ هفت و پانزده‌دقیقه

شاعر یک‌دفعه از سیر در مکان و زمانِ رؤیاییِ خود پرت می‌شود میان واقعیت؛ یعنی از زمانِ خیالیِ «آن پاییز» پرت می‌شود میان زمانِ واقعیِ «هفت‌ و پانزده دقیقۀ صبح»، و از مکانِ خیالیِ «آن خانه» پرت می‌شود به مکانِ واقعیِ «نقطه‌ای که در آن ایستاده‌است». و این دنیای واقعی، خود را از این زاویه نیز به رخِ شاعر می‌کشد که: «آن رؤیایی که برای تو آن‌قدر هیجان‌انگیز است که این وقتِ صبح بی‌خوابت کرده، برای او اهمیتِ چندانی ندارد!»

 

ـ هشت‌ونیم زنگ بزن بیدارم

و سطر آخر نیز در عین سادگیِ ظاهری، در واکاویِ شعر بسیار مهم است. نخست از این ‌منظر که نشان می‌دهد شاعر، مخاطبش را با تماس تلفنی بیدار کرده‌است؛ پس آن دو صمیمی‌اند، اما به‌لحاظ مکانی نزدیک نیستند، و همین دور بودنِ مکانی نشان می‌دهد که «آرزوی داشتنِ خانه‌ای»، درواقع «آرزوی داشتنِ خانه‌ای مشترک» است، و صفتِ محذوفِ «مشترک» را نیز به صفاتِ قبلیِ خانه می‌افزاید. و چه نشانه‌ای «آرزویِ داشتنِ خانۀ مشترک» را تقویت می‌کند؟ این‌که شاعر، صبح زود به «او» زنگ زده، و دربارۀ آرزوی داشتنِ خانه‌ای با ویژگی‌هایی خاص با «او» حرف زده‌است.       

  

می‌بخشی از خواب بیدارت کردم

می‌خواستم بگویم

همیشه آرزوی خانه‌ای را داشته‌ام

با یک درخت خرمالو

که هر پاییز...

ـ ساعت چنده عباس؟

ـ هفت و پانزده‌دقیقه

ـ هشت‌ونیم زنگ بزن بیدارم.


نویسنده : لیلا کردبچه

ارسال کننده مقاله : لیلا کردبچه
دیدگاه ها - ۱
اسحق فتحی » دوشنبه 02 بهمن 1402
فراوان درود، شاعر،به آشنائی(احتمالاً یک زن ) زنگ میزند و از آرزوی داشتن خانه ای مشترک برایش میگوید و مخاطب که موضوع برایش اهمیتی ندارد.ساعت را می پرسدو میگوید فلان ساعت زنگ بزن(که بیدار هستم) یعنی (الان خوابم!) به نظر میرسد که این شعر برای شما اهمیت و ارزش ویژه ای داشته که برای نقد انتخاب فرموده اید. پرسش من این است که؛ خب اتفاق ساده ای به شکلی خاص و با بیانی شاعرانه روایت شده، آیا این متن ارزش افزودۀ دیگری دارد؟ و آیا برای شما به عنوان یک مخاطب جدی همین بیان شاعرانه بسنده است؟

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.