نگاهی به جهان شعر کیومرث یزدانی (یک غول ساکت شعر) / رضا قنبری شاعر و منتقد ادبی



 

معرفت به جسم و امر نشانه‌ای

 "الواح تمام معابد/تو را کشیده‌اند/ با میوه‌هایی فراموش‌شده / با درختانی هـرگـز نروئیده / با چهره‌هایی پیچیده در قرنی پیشتر/ ** / دوست دارم تو را ویران کنم / دوباره بسازم...".  (از کتاب: در کیهانِ من درختانی روئیده، نشر مایا)

چیزی شبیه مقدمه:

کیومرث یزدانی زاده‌ آبادان (1336-1399) اما بزرگ‌شده اصفهان بود و در اصل می‌توان او را اصفهانی دانست. شاعری که میان رنگ‌های پخش شده در جای جای اصفهان و سنت قصه‌گویی و موسیقی کلاسیک و سنتی و تاریخِ منقوش بر دیوارها و سقف‌های اصفهان رشد و زندگی کرد. تمام این عناصر، به‌خصوص رنگ‌ها و  همچنین عناصر طبیعت، در شعر او بروز و ظهور بسیاری داشتند که به آن‌ها خواهیم پرداخت. یزدانی از شاعرانی بود که سال‌ها می‌نوشت اما سودای انتشار نداشت و جز تعدادی از دوستان شاعرش کسی مجال و امکان خواندن اشعارش را پیدا نکرده بود. سال 1395 بود که به سفارش و تاکید من ناشری از او درخواست کتابش را کرد تا شعر شاعری ناب و خاص را به مخاطبان ادبیات برساند و منتخبی از اشعارش به چاپ سپرده شد با نام "در کیهان من درختانی روئیده" و در فضای مجازی و کانال شعرش نیز بیشتر فعال شد. بالاخره شعرهای خاص و نابش امکان دیده و خوانده و قضاوت شدن یافتند. شعرهایی که تحسین و لذت شاعرانی را در بر داشت اما در کمال تاسف هیچ‌کس شرحی و تفسیری یا نقدی روشمند بر گزینه اشعارش ننوشت! سرزمین عجایبِ فرهنگی و ادبی است! یا باید در کانال و حلقه‌های ادبی بود یا سکوتی دهشتناک درباره‌ات خواهد بود. و یا باید بمیری تا بلاخره چند شخص دریغاگوی حضورت و نوشتارت بشوند!

هرچه که بود در طول زنده بودنش درباره او مطلبی درست و فنی نوشته نشد و در آبان 99 بر اثر سرطان از این کره خاکی رفت و نوشتارش ماند. آنچه در ادامه می‌آید نگاهی به جهان شعری این شاعر خلاق و خاص است.

**

عناصر کلیدی و مهم در جهان شعری کیومرث یزدانی را "معرفت به جسم و اروتیکا"، "نگاه مکاشفه‌گر و غیر معمول به عشق"، "حضور دائمی رنگ‌ها"، "عناصر طبیعت"، "لحن و ریتم خاص و منحصر به خودش در اشعار"، "تصویرگرایی شدید" و "ساخت و سازهای زبانی و ارزش‌های زبانی" تشکیل می‌دهد.

او در شعرهایش سفری به عمق جسم و اهمیت جسم در زندگی می‌کند و نگاهی مکاشفه‌گر و ادراکی به جسم و بدن دارد. بدن در مقام امری نشانه‌شناسیک در شعر او ظهور می‌کند؛ بدن به عنوان عنصر تعاملی با جهان و با زندگی:

 پیراهن‌ام را باز کردم / برای هجمه‌ای که از دریا می‌آمد / ** / بی‌دلیل نبود که حرفم را باور کردی / صامت بود / ساحلی بود. / ولی ساحل تا اندازه‌ای انحنای موج‌ها را می‌فهمید / ** / در آغوشم بگیر / پیراهن‌ام برای تو ". (در کیهان من درختانی روئیده؛ ص 64)

شاعر در این شعر و دیگر اشعارش جسم را به عنوان عاملیت وجودی و همچنین عامل ارتباط با هستی و زندگی به کشف و ادراک می‌آورد؛ جسمی که خودش بدل به یک زبان و یک منطقِ گفتگویی با جهان و با جامعه می‌شود. این چشم‌ها و دست‌ها و گوش‌ها و لب‌ها و موها و دیگر بخش‌های جسمیت و بوده‌گی کالبدی‌ست که با جهان سخن می‌گویند و همزمان هم به کشف زندگی می‌پردازد هم خود را کشف می‌کند؛ معرفتی از جسم به جهان و از ذهن به جسم به طور هم‌زمان و هم‌راستا:

" در این سرزمین / حسِ انده‌بار هرکس / تنهاییِ خود را انجام می‌دهد. / ** / می‌دانم اینک و اکنون‌ات کجاست / جایی به احتمالِ /  _ در این جهان هیچ‌کس مرا نخواهد دید_ / ** / مرا به یاد بیاور / برای نوبرانه‌ی بوسه‌ای / پیش از آغاز پراکندگی... / چنان‌که من مردی را به یاد دارم که در مِه از کناره‌های من گذشت".  (همان؛ ص 46)

رنگ‌ها و نام گل‌ها و دریا و ساحل در بیشتر اشعار کیومرث یزدانی دیده می‌شوند. رنگ‌ها در شعر او در جای اصلی خود نیستند، یعنی صرفاً گویای رنگ چیزی؛ بلکه رنگ‌ها و همچنین عناصر طبیعت در اشعارش جایگاه نشانه‌ای و رمزگانی دارند؛ رنگ‌ها بخشی ناگفتنی و ادراکی-ابهامی از ذهن شاعر را برای مخاطب در معرض کُدگشایی قرار می‌دهند. رنگ به عنوان امر نشانه‌ای و دارنده معنایی ثانویه و قابل کشف، و همچنین عناصر طبیعت به عنوان امر نشانه‌ای، چیزی‌ست که شعر یزدانی را به نیمای بزرگ نزدیک می‌کند و گویای ادراک عمیق و درست او از ذهن و آموزه‌های نیما است. همان‌طور که نیما طبیعت را در شعرش هم وصف می‌کند هم کشف، و گاه طبیعت نقشی سمبلیک و نشانه‌ای در اشعارش ایفا می‌کند، یزدانی نیز در شعرهایش گاه کاشف زوایا و وجوه طبیعت است و گاه طبیعت در کنار رنگ‌ها بخشی از حس و ادراک پنهان شاعر را بازگو می‌کنند و بدل به امری نشانه‌ای می‌شوند:

"فقط در سواحل لاجوردی می‌توانستم تو را پیدا کنم / باید روحِ ماهی‌ام را / در تو / پنهان کنم" (همان؛ ص 73)

" هوا بسیار تاریک است / و تَن‌ات به باغ و برگ‌ها گسترده می‌شود / بهار در ایوانِ تو خفته است / و بیدارم هنوز / تا آخرین دکمه‌ی پیراهن‌ات. / ** / ساعتِ بالا آمدن ماه است / از پیراهنِ تو / و قلعه‌ی انگشتانم شکسته می‌شود / **  / بویِ خیس‌خوردگیِ نامه‌های تن‌ات می‌آید...". (همان؛ ص 39)

نکته دیگر "لَحن و موسیقی" خاصی‌ست که در اشعار این شاعر وجود دارد. هر شاعری که به زبان شخصی و مستقل خود در شعر برسد یکی از مهمترین ویژگی‌هایش موسیقی و لحن خاص خود در شعرهاست؛ به طوری که این لحن و موسیقی مشابه‌اش در شعر دیگر شاعران نباشد و حاصل دید و درک و حسیات او باشد و بس.

در اشعار یزدانی ما با لحنی خاص و منحصر روبه‌رو هستیم که حاصل چیدمان کلامی خاص شاعر و حتی نوع کلماتی‌ست که به کار می‌برد. این نوعِ هم‌نشینی کلمات و نوعِ ساختار جملات است که "لحن‌ها" را می‌سازد و درباره اشعار یزدانی جنس کلماتش و نوع همنشینی‌شان لحنی کاملاً خاص او را می‌سازد؛ به طوری که در اشعاری که تا الان مثال آورده شد و همچنین در این شعری که مثال آورده می‌شود، این لحن و تنالیته‌ خاص کلامی را به وضوح می‌شود درک و حس کرد:

" کمی زنده‌ام، فقط همین / گاهی که هوا خوب باشد / بسیار تدریجی تعجب می‌کنم / و خاموشی جاذبه‌ی بیشتری پیدا می‌کند / ** / تا از این پل پوسیده داوودی‌هایم را بردارم / دردی در پیراهن‌ام جابه‌جا می‌شود / ** / من، ملودیِ تو را گُم کرده‌ام". (همان ؛ ص 49 )

درباره زبان خاص شعرهای او و ارزش‌های زبانی‌اش مفصل و حتی مستقل می‌توان مطلبی نوشت اما تک تک شعرهای نمونه آورده شده دارای "زبانی خاص و مستقل" و دارای امضای مستقل یک شاعرند. اشعاری که در آن‌ها شاعر با تصویرسازی‌ها و ترکیب‌سازی‌های پیاپی، نه به طور ظاهری و جیغ و بی‌مفهوم بلکه به شکلی درون‌زبانی و ناشی از ادراک، خلق و ساخت و سازهای زبانی می‌کند و اساس شعرش بر امر زبانی و زبان‌گرایی است؛ بی‌آنکه به گردابه‌ بازی در سطح زبان بیفتد آنچنان که برخی شاعران با داعیه‌ نوآوری افتاده‌اند!

او درون زبان، ادراک و احساسش را به ترکیب‌ها و تصاویر نو بدل می‌کند و درواقع ادراک و احساساتش و دریافت‌های ذهنی‌اش، در زبان جاری می‌شود و زبان نه نقشی حامل! بلکه نقشی زایا و آفرینش‌گرانه به خود می‌گیرد. مانند نمونه زیر که یکی از درخشان‌ترین اشعار اوست:

" مرد بود / پرستوی قصه‌ای نبود / فکرش را بکن؛ / پیراهن بلندی پر از نارنج / که بویِ اسفند می‌دهد / و تمامِ کلماتِ دنیا / از یادش رفته باشد...". (همان؛ ص 43)

**

"این نوشتار صرفاً نگاهی کلی و شناخت‌گرا به جهان شعری کیومرث یزدانی است برای واکاوی و شناخت پتانسیل‌های شعر او؛ اما جای بررسی سیستماتیک و شرح‌شناختی درباره تک تک مواردی که اشاره شد، از سوی منتقدانی که داعیه‌دار دانش و لیدری و راه‌گشایی هستند، وجود دارد درباره شاعری که بی‌حاشیه زیست و سرود و زبان و جهان شعری خاص و منحصری داشت. شاعری که بی‌شک او را می‌توان از منظر اهمیت شعری، با هوشنگ چالنگی و نازنین نظام‌شهیدی و بیژن الهی سنجید...".


نویسنده : رضا قنبری

ارسال کننده مقاله : رضا قنبری
دیدگاه ها - ۳
معصومه قلی پور » چهارشنبه 09 اسفند 1402
عرض ادب و احترام خدمت مدیر محترم سایت و جناب قنبری بزرگوار چرا شعرهایی که نقد شده هنوز درصف انتشار هستند الان یک هفته منتظر نشسته ام ولی شعرهام که به قلم اقای قنبری نقد شدن هنوز در صف انتشار هستند چرا اینقدر تعلل؟
آرزو بیرانوند » جمعه 29 دی 1402
درود لطفا اشعار بنده را نیز نقد بفرمایید استاد
معصومه قلی پور » پنجشنبه 21 دی 1402
جناب قنبری خب شما تا زنده بودید نقدی بر شعرهاش مینوشتید

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.