عنوان مجموعه اشعار : طلوع عشق
شاعر : محمد خوش بین
عنوان شعر اول : طلوع عشقدوباره خورشید عشق طلوع خواهد کرد
همه خاطرات ام را مرور خواهد کرد
تمام دیروزهای تلخ با تو بودن را
از بیت بیت شعرهایم دور خواهد کرد
و خانه خلوت و تاریک تنهایی ام را
پراز عشق و امواج نور خواهد کرد
دوباره باور آیینه سبز خواهد شد
که با حضور تو حس غرور خواهد کرد
کسی که رفت از آن لحظه های دیروز
بار دیگر از اینجا عبور خواهد کرد
تمام درد و این غصه را یقین دارم
عشق با طلوع اش نقش به گور خواهد کرد
عنوان شعر دوم : عاشق بی معشوقکلاه قدر ندارد به شانه سر که نباشد
تو را چه گونه بخوانم غزل اگر که نباشد
تو جان و روح منی جسم ناتوان گرو تو
کلاه قدر ندارد به شانه سر که نباشد
زیادی سخن از درد لاعلاج و قدیمی ست
کسی نمیشنود قصه مختصر که نباشد
شرایطی ست که حتا خدا فکر کسی نیست
شفیع و واسطه ات تا (پیامبر) که نباشد
اگر چه زار و نزارم گلایه از تو ندارم
کند چه چاره پرستار؟ داکتر (دکتر)که نباشد
عنوان شعر سوم : یار برگزیدهچشمان ناز تو را به رنگ آسمان ساده می بینم
خدا هر آنچه زيبايی ست برایت داده می بینم
تو میدانی ؟ صدای نغز آهنگ قدم هايت ...؟
تكو تك تك ، تكو تك تك ، به روی جاده می بینم
همان نيم چه نگاهت ، با تبسم ، هيچ ميدانی؟
تو را در صورتی ، خيلی فوق العاده می بینم
شنيدم در ميان دختران تابو شكن هستی
تو را در شهر عشق یک دختر آزاده می بینم
اجازه ميدهی روزی بگيرم دست پر مهرت ؟
به اين وصلت موافق تو و من آماده می بینم
در این نوشتار میخواهیم خوانشی از سه شعر پیش رو داشته باشیم،تا با واکاوی متن آن نکاتی را که ضروری میباشد بیان کنیم؛ ابتدا این را عرض کنم که شاعر این شعرها سابقه اندکی در شاعری دارند و با همین سابقه اندک مسیری طولانی را در کوتاه مدت طی کردهاند البته من حدس میزنم ایشان پیشتر از اینها با شعر زندگی کردهاند شاید عنوان کردن سابقه کمتر از یک سال از طرف ایشان منظورشان شروع حرفه ای باشد.
وارد متن کار که میشویم اولین و مهمترین نکتهای که میشود در رابطه با این اشعار بیان داشت مساله وزن عروضی است،من احساس میکنم شاعر وزن را به صورت شنیداری و ذهنی میداند اما تسلط بر آن ندارد و نمیتواند حرفش را بر وزن سوار کند و وزن مثال اسب چموشی سوارش را _که محتوای شعر میباشد_زمین میکوبد،
یک مساله قابل توجه دیگر اینکه بسیاری از شعرهای کلاسیکی که اینروزها میخوانیم صرفا یک نوع وزننویسی است و اگر وزن را از آنها منها کنیم آنچه که باقی میماند یک سخن غیر شاعرانه است که در حد دیالوگهای روزمره هم نیست،اما آنچه که در این سه شعر شاهد آن هستیم اینگونه نیست با اینکه مشکل وزنی دارند یا حتی به فرض ،وزن را خودمان از آن منها کنیم_ولی میبینیم که شاعر حرفهای خوبی برای گفتن دارد تخیل و تصویرهایی که گاها حتی موجب کشفهای شاعرانه هم میشود، شاعر اگر میتوانست اسبِ وزن را رام و سخنش را بر آن سوار کند اتفاقهای بسیار خوشایندی در شعرش می افتاد.
در شعر اول، بیت(دوباره باور آیینه سبز خواهد شد//که با حضور تو حس غرور خواهد کرد)تنها بیت سالم از لحاظ وزنی میباشد که بر اساس وزن پرکاربرد (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن) سروده شده است که مابقی مصرع ها نیز بایست بر اساس همین وزن سروده میشد.
در مصرع اول همین غزل کلمه (طلوع)را بر اساس وجود ردیف در این بیت و لزوم حضور قافیه در بیت اول در جایگاه قافیه میبینیم که نمیتوان آن را با دیگر کلمات(مرور،دور،عرور،عبور،گور)هم قافیه دانست.
همانطور که پیشتر اشاره کردم این غزل از لحاظ محتوایی و دیگر عناصر شعری قابل توجه میباشد نقش عاطفه و تخیل را در شعر شاهد هستیم و زبان نیز تا حدودی زبان معیار و سالمی است اما مساله خطای وزنی نه به مخاطب اجازه لذت بردن از شعر را میدهد، نه به منتقد _که اوننیز به نوعی مخاطب است_اجازه واکاوی بیشتر متن را!
البته آنچه که در باب حضور تخیل و عاطفه گفتم جزو ملزومات و الفبای شعر است و شاعر باهوش با استفاده از این عناصر در مراحل والاتری باید سراغ کشف و شهود و اتفاق های شگفت برود،
غزل دوم از لحاظ وزنی سالمتر از دو غزل دیگر میباشد که بر اساس وزن( مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن) سروده شده است که با اندک تفاوتی از خانواده همان وزن شعر اول است
بهجز یک مورد خطای قافیه و یک مورد خطای وزنی این شعر از لحاظ شکلی مشکل خاصی ندارد.البته خطای وزنی موجود را یک خطای سهوی موقع بازنویسی متن شعر میدانم
در بیت چهارم آنجا که میگوید (خدا فکر کسی نیست) بنظرم کلمه(به) سهوا جا افتاده است؛باید (خدا به فکر کسی نیست)نوشته میشد
و اما خطای قافیه در بیت آخر ؛میخواهم با دو دلیل این کلمه_داکتر یا دکتر_ را مردود اعلام کنم،اولا داکتر یا دکتر کلمه فارسی نیست و مجوز ورد به ساحت غزل کلاسیک فارسی را ندارد اگر هم داشته باشد نیازمند شرایطی در باب سبک شناسیست که در این شعر این مجوز را به هیچ وجه دریافت نمیکند
دوما کلمه (داکتر یا دکتر) به هیچوجه با کلمات (سر ،اگر، مختصر، پیامبر)همقافیه محسوب نمیشود،
یکی از شروط قافیه وجود حداقل یک مصوت و یک صامت مشترک در پایان کلمات میباشد در قوافی دیگر این شعر میبینیم قافیه بر اساس (فتحه+ر)شکل گرفته است اگر توجه شود پایان همه کلمات مذبور به( فتحه) و (ر )ختم میشود اما در کلمه دکتر که به اجبار وزن شاعر داکتر را نیز پیشنهاد داده این اتفاق نمیافتد و ازین منظر نیز قافیه مردود اعلام میشود.
حال ازینها که بگذریم و وارد محتوای شعر بشویم در بیت اول میبینیم شاعر (سر) را به (غزل) و (کلاه) را به (سخن گفتن از معشوق)مانند کرده است وجهشبیه نیز مفهوم زیبایی و والایی است که در وجود غزل و کلاه نهفتهاست
و در بیت دوم نیز با همین فرم تشبیه دیگری صورت گرفتهاست اما کاش تکرار مصرع اول در مصرع چهارم با اینکه یک نوع آرایه نیز محسوب میشود در اینجا اتفاق نمیافتاد زیرا علاوه بر اطناب معنا از بار موسیقی درونی آن نیز کاستهست
بیت سوم نیز با همان ارتباط خطی عمودی و معنایی شکل میگیرد و شاعر بهنوعی انگار دارد نتیجهگیری میکند در این بیت یک مورد خطای دستوری نیز وجود دارد: مصرع اول از لحاظ دستوری باید اینگونه میبود(زیادی سخن از درد لاعلاج و قدیمی ای است)با توجه به نوع (ی)متصل به (قدیم) محل تکیه ها نمیتواند معنا را برساند و با تغییر محل تکیه ها در تلفظ(قدیم یا قدیمی)معنا نیز عوض میشود.
و همچنین این بیت دچار ابهام است و رسا نیست، در مصرع اول متوجه منظور شاعر نمیشویم که میگوید(زیادی سخن از درد لاعلاج و قدیمیست)یعنی چه؟یعنی عامل پر حرفی یک درد لاعلاج و قدیمی است؟ و قصه یا حرفت اگر مختصر نباشد کسی به آن گوش نمیدهد؟هرچند پیام بیت یا منظور شاعر را میشود با توجه به درکنار هم قرار دادن کلمات برداشت کرد اما متن شعر این را نمیگوید.
از بیت چهارم ارتباط خطی معنایی قطع و روایت عوض می شود،موازنهای که شاعر با تشبیه در سه بیت ابتدایی ایجاد کرده بود در دو بیت پایانی حضور ندارد و انگار شاعر دچار تکبیتنویسی میشود و دو بیت پایانی ارتباط معنایی مستحکمی با دیگر بیتها برقرار نمیکند.
اما شعر سوم؛
این شعر نیز از لحاظ وزنی دچار خلل میباشد
شعر عاطفه و تخیل قابل قبولی دارد که منجر به تصاویر و لحظاتی شاعرانه شده است اما تا مساله وزن حل نشود همه اینها را تحت تاثیر خود قرار داده و شعر مردود اعلام میشود.
بر خلاف دو شعر قبلی این شعر دچار یکسری مشکلات زبانی نیز میباشد، آن روانی و یکدستی زبان را در اینجا نمیبینیم مثلا مصرع سوم(خدا هر آنچه زیبایی ست ،برایت داده،میبینم )جملات این مصرع گنگ هستند فعل جایگاه خود را گم میکند،و در ارائه معنا دچار مشکل میشود،شاید اگر مشکل وزنی حل بشود تا حد بسیاری مشکل زبانی نیز مرتفع بشود زیرا بهنظر من شاعر برای خلق موسیقی و ایجاد وزن، زبان را از حالت معیار و استاندارد دور کرده است
توصیه ای هم که در راستای برطرف شدن مشکل وزنی دارم مطالعه ای در باب وزن عروض و همزمان حفظ کردن اشعاری از دیگر شاعران و توجه به آهنگ و موسیقی کلام آن شعرهاست که میتواند تا حدودی مشکل وزن را برای دوست شاعرمان مرتفع کند
به امید شاعرانگی های مستدام
شاد باشید و شاعر!