عنوان مجموعه اشعار : طعم خیال
شاعر : مبینا بنی اسدی
عنوان شعر اول : . یکدیگر را در آغوش می گیرند،انگشت هایمان
دستان ابری ام همراه با رعدی شروع به باریدن می کنند
حسرت میشود همخانه ی چشم های کورم
و من می فهمم خیسیِ چشمانم از باران دست هایم بود
عنوان شعر دوم : .. درون شهر می گردم
و همه را در آغوش می گیرم
آغوش تو چه داشت که یک شهر نتوانست یک بغل از تو شود
عنوان شعر سوم : ... غنچه ی لب هایت که باز می شود
از زبان باران سخن می گویی
معطر
خوشبو
خنک
دلتنگ گاهی
و گاهی هم از سر شوق
گاهی در اعماق تاریکی ابر ها
و گاهی در صلح با آفتاب
هوش از سرم می پراند، صدای بارانی ات
و شسته می شود، رد پای غم هایم
به خواب می روم با لالایی تو و باران
در خانه ی من هرشب باران می بارد
خانم مبینا بنیاسدی سلام.
من خودم هم مثل شما از سنین پایین، شعر را شروع کردم البته کمسنتر از حالای شما بودم و آن موقع هم، مثل حالا، تهران نبودم. الان خوشبختانه، همه چیز در دسترس است. زمان ما، نه دسترسی به فیلم بود نه موسیقی و نه حتی کتاب. همه چیز، نایاب بود صحبتِ 39 سال قبل است. کتابخانهها هم مثل الان نبودند. نسل امروز واقعاً غرق در نعمت است و قدرش را نمیداند چون آن روزها را ندیده. الان دسترسی به یک فیلم خوب در اینترنت، از خریدن یک سطل ماست در سوپری سرِ کوچه آسانتر است! کتابخانهها، کتابهای روز را دارند و معمولاً هم آرشیو بدی ندارند. موسیقی خوب به راحتی در دسترس است. زمان ما، برای اینکه بفهمیم بتهوون چه کار کرده که این همه تأثیرگذار شده، مجبور بودیم گوشمان را بچسبانیم به پخش صوت تکبلندگوی اسقاطیمان که داشت نوار بدپرشدهی سنفونی پنجم را پخش میکرد و آخرش هم به این نتیجه میرسیدیم که فرقی میان موسیقی کلاسیک و خش خش تلویزیون سیاه و سفیدمان بعد از تمام شدن برنامههایش، وجود ندارد! اینها را نوشتم که غیر از خاطره تعریف کردن، اشاره مستقیم داشته باشم به اینکه، شاعر اگر بخواهد موفق شود، غیر از شعر گفتن باید کتاب خوب هم بخواند. فیلم خوب هم ببیند و موسیقی خوب هم گوش بدهد. توی این خاطره اشارهای نکردم به داستان خواندن. چرا؟ چون یادم رفت! شاعری که داستان نخواند، داستانِ خوب نخواند، امید برای موفقیتاش، در حد کشفِ حیات در کره ماه است! سه متن ارسالیتان را خواندم؛ همچنین کارهای پیشین را که دوستان منتقد دربارهشان نوشته بودند. به چه نتیجهای رسیدم؟ عرض میکنم! شما از کاربران پرکار پایگاه نقد شعرید و پرکاری، در سنین کم و در آغاز راه، یک امتیاز است برای کسی که میخواهد در حوزه شعر، موفق باشد اما پرکاری، لازمهاش مطالعه عمیق و وسیع هم هست که متأسفانه، نشانههایش را در این آثار و آثار پیشین شما ندیدم. فروغ فرخزاد که تنها زن شاعر، در جمع پنج شاعر بزرگ شعر مدرن ایران است و کتاب «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» او، بیش از 50 سال است که بر شعر چندین نسل از شاعران ایران تأثیرگذار بوده است، در نامهای به احمدرضا احمدی [که در آن زمان شاعر نوآمده و گمنامی بود] نوشته است: «وقتی دیدی که داری یک ایدهی مشخص را تکرار میکنی، اصلاً قلم و کاغذ را کنار بگذار. مثل من که لااقل برای یکسال کنار خواهم گذاشت. زندگی میکنم و صبر میکنم تا باز دوباره شروع کنم. اصل، ریشه است که نباید گذاشت از میان برود. حالا بگذار دیگران بگویند که دیدی، این یکی هم تمام شد. اگر کسی این حرف را زد و تو شنیدی، نمیخواهد جوابش را بدهی، فقط در دلت و بخودت بگو من که کارخانهی شعرسازی نیستم.» حیفِ شماست که کم بخوانید و خواندن هم باید از «سرچشمه» باشد البته خواندن یا شنیدن شعر در نشستهای واقعی یا مجازی، خوب است اما جای خواندن آثاری را نمیگیرد که به تاریخ حساب پس دادهاند و نشان دادهاند که قدرت تأثیرگذاری بالایی دارند. پیشنهاد میکنم غیر از خواندن مکرر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»، دو کتاب «طنین در دلتا» و «سفر پنجم» طاهره صفارزاده را هم مکرر بخوانید که او هم از شاعرانیست که منشاء تحول و تأثیر بسیار بوده در شعر مدرن ما. شما حس خوبی دارید ولی صرفاً با «حس» نمیشود شعر گفت. من اگر «حس» خوبی داشته باشم اما آجرچینی بلد نباشم، ده سانت هم نمیتوانم بالا بروم، چه برسد به اینکه دیواری را بسازم. آجرچینی یک تخصص است. تخصص را باید یاد گرفت. پیشنهاد دوم من این است که با مراجعه به نزدیکترین کتابخانهی عمومی نهاد کتابخانههای کشور، این سه کتاب را به امانت بگیرید و مکرر بخوانید: «شعر و شاعران» [مخصوصاً دو مقاله «کی مرده کی بجاست» و «از سرچشمه تا مصب» را] و «شعر نو از آغاز تا امروز» محمد حقوقی و «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودی را. اگر میخواهید موفق شوید باید اول بنیهی تخصصی خودتان را بالا ببرید. هیچ راه دور زدن و پیچاندنِ روزگاری هم وجود ندارد! اول میخواستم در مورد متنها صحبت کنم اما واقعیت این است که به رغم حس و حال جملهها، هنوز تا بدل شدن به شعر، فاصلهای این وسط به چشم میخورد. باید نگران بود؟ من وقتی شروع کردم در همین حد هم موفق نبودم! دو سطر خوب دیدم که نشان میدهد که اگر بخواهید، میتوانید موفق شوید:
هوش از سرم میپراند صدای بارانیات
و:
در خانهی من هر شب باران میبارد
منتظر آثار تازهتان هستیم. موفق باشید.