عنوان مجموعه اشعار : ...
شاعر : رویا جعفری
عنوان شعر اول : ...نه، زبان طراح خوبی نبود
واژه ها خوب به تن احساسمان نمی نشینند
بعضى لبخندها یقه گرد اند
بعضى هاشان قایقی
اشک هایی که کمر را می بندند
با اشک های سر آستین یکی نیستند
مثلا بدون تو
این شادی جذاب
برایم کفش پاشنه بلندی بود
که هنگام کوهنوردی به پا کردم
عنوان شعر دوم : ...وقتی سکوت می کنی
برایم شهری هستی در شب
به گاهِ خاموشی
زیر پوستت
آکنده است از تپش
و چشم هایت
با پلک های بالا
پُر اند از نگاه
که در آنها
مشتریان
روشنی را قیمت میکنند
تو اتوبانی هستی
در گرگ و میش صبح
که مسافران در تو
به شوق رسيدن
طلوع را می درند
اما تو
روشنی را نگاه دار
خواب همین گوشه
منتظر ایستاده است
تا بعد از غروب چشم هایت
با قفل هاى سنگین به دست
پایین بکشد
کرکره های دیدنمان را
عنوان شعر سوم : ......
سلام.
در اینکه شما واقعا بااستعدادید هیچ شکی نیست. چطور میشود به استعداد کسی در شعر یا هر هنر دیگری پی برد؟ زمانی که «متن» به ما اعلام میکند که خالق اثر، نه مطالعه گستردهای دارد نه مطالعه عمیقی در حوزه کاری خود و نه بر شگردها، احاطهای حرفهای، با این همه «شهود»، خودش را نشان میدهد و در نهایت، به اثری حسبرانگیز میرسیم که امکان تأثیرگذاریای -ولو اندک- بر مخاطب یا مخاطبان را داراست. آثار شما چنین ویژگیهایی را دارند اما از یاد نبریم که استعداد، پلکانی شکننده است و هر چه سنِ آفریننده متن بالاتر میرود، برای این پلکان مثل افزایش وزن عمل میکند و در نهایت، پلکان فرو میریزد! بدون کسب تخصص ویژه شعر، هیچ استعدادی توانایی تحمل افزایش سن را ندارد در واقع، تخصص، استعداد را «بازسازی» میکند. پیش از اینکه به چند رویکرد واقعاً لازم در آثار شما برسیم پیشنهادم این است که حتماً به سراغ آثار نیما و شاگرداناش بروید و این بار، نه به عنوان «خواننده» که به عنوان «آفریننده متن» که قصد یادگیری اسرار کار را دارد، آن آثار را بخواند و همچنین با رجوع به اینترنت، پی دی اف مجموعه مقالات محمد حقوقی را [که یکی از دو منتقد تأثیرگذار شعر مدرن است] حتماً بخوانید که با نام «شعر و شاعران» شناخته میشود [مخصوصاً دو مقاله تأثیرگذار «از سرچشمه تا مصب» و «کی مرده، کی بجاست» را] حقوقی غیر از تأثیری که بر بهبود کیفیت شعر مدرن ایران به عنوان منتقد داشته با ویرایش و جمعبندی بهترین آثار نیما [در کنار سیروس طاهباز]، فروغ فرخزاد [زحمتِ آمادهسازی و کشفِ آثار دستنویس فروغ -پس از مرگ غافلگیرکنندهاش در جوانی- به گردن حقوقی افتاد که حاصلاش، بهترین کتاب فروغ شد: «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»] و طاهره صفارزاده [که با ویرایش ترجمه منتخبی از شعرهای «چتر سرخ» (که صفارزاده به انگلیسی در امریکا منتشر کرده بود و هنوز هم از بهترین آثار «نسل بیت» است) با نام «سد و بازوان»، راه را برای رسیدن صفارزاده به «بیان مطلوب شعری در زبان فارسی» در دو کتاب «طنین در دلتا» و «سفر پنجم» هموار کرد] حق بزرگی به گردن شعر معاصر ما دارد و این، جدا از تأثیریست که با حضور در نشریه تخصصی «جُنگ اصفهان» در دههی 50 شمسی ایفاء کرد نشریهای که پایهگذار تحولاتی عمیق و تأثیرگذار در ادبیات مدرن ما –اعم از شعر، داستان، ترجمه و نقد ادبی- شد. شما هم اصفهانی هستید بنابراین من به عنوان منتقدی که اصفهانی نیستم اما از اوایل دهه شصت، با «جُنگ اصفهان» و «محمد حقوقی» و آثار نخبگان ادبی اصفهان در «مکتب مدرن اصفهان» آشنا بودهام، به خودم حق میدهم که نگرانِ نسل نوی شاعران و داستاننویسان این پایتخت قدیمی کشور باشم که به میراث خود کمتوجهاند و توجه لازم را به مصداق این غزل سعدی، به این مورد ندارند: «عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم/ دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم...» شعر، فقط «حس» نیست. تصویر هم هست توصیف هم هست و «توضیح»، هرگز نیست! خوشحالم که در آثار ارسالی شما با «شعر» مواجهیم یعنی سعی کردهاید از «توضیح» بپرهیزید و به سمت «تناسب» و «هماهنگی» و تصویر و توصیف بروید:
نه، زبان طراح خوبی نبود
واژهها خوب به تن احساسمان نمینشینند
بعضى لبخندها یقه گردند
بعضىهاشان قایقی
اشکهایی که کمر را میبندند
با اشکهای سر آستین یکی نیستند
مثلا بدون تو
این شادی جذاب
برایم کفش پاشنه بلندی بود
که هنگام کوهنوردی به پا کردم
این تناسب میان طراحی لباس که تا انتهای شعر، رهایش نکردهاید، کار را جذاب کرده اما متأسفانه کافی نبوده! چرا؟ چون به رغم «تجسم ظاهری در حوزه کلمات»، مابهازای خارجی یا واقعی، دچار مشکل است مثلاً لبخندِ یقهگرد چگونه لبخندیست؟ یا در جهان واقعی چطور میشود با اشک، کمر را بست [حالا در مورد سطر بعدی، به دلیل آنکه معمولاً با سرآستین، میشود اشک را پاک کرد، نسبتی وجود دارد] یا واژهها قرار است در جهان واقعی، چگونه بر تن «احساس»مان [که امری غیرِ مجسم است] بنشینند [جدا از اینکه از وجه جمعِ واژه استفاده کردهاید که در رسیدن به «تناسب»، به خودیِ خود مُخل است چون لباسها بر تن نمینشینند، لباس بر تن مینشیند] آیا ما به عنوان شاعر، مجبوریم در چارچوب مابهازاهایی واقعی، توصیف و تصویر کنیم؟ پاسخ، مثبت است! آیا چنین اجباری، دستمان را خواهد بست برای رسیدن به تصاویر تازه؟ پاسخ، منفیست! شگردی وجود دارد که در ادبیات کلاسیک ما بوده و خیلی هم خوب کار کرده که به عنوان «اسلوب معادله»اش میشناسیم [به روایت دکتر شفیعی کدکنی/ مراجعه کنید به کتاب «شاعر آینهها»] یعنی دو چیز را که در جهان واقعی با هم تناسبی ندارند، متناسب میکنیم:
جهان خونریزبنیاد است هُشدار!
سرِ سال از محرم آفریدند [بیدل]
یا:
من چراغم، کشتنم را حاجت شمشیر نیست
میتوان افشاند دامانی که بس باشد مرا [طالب آملی]
یا:
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است [صائب]
یا:
گرچه محتاجیم، چشم اغنیا بر دست ماست
هر کجا دیدیم، آب از جو به دریا میرود [کلیم]
طبیعتاً استفاده از «اسلوب معادله»، همان گونه که در شعر سبک عراقی با سبک هندی متفاوت بوده، در شعر مدرن نیز متفاوت است اما شگرد کار یکیست. باز هم بر این نکته، پافشاری میکنم که شما بااستعدادید با این همه اخطار هم میکنم! میدانید تعداد شاعران بااستعدادی که از سال 1300 تا اکنون، به حوزه شعر پانهادند اما «بخش کوششی» کار را دستِ کم گرفتند و اکنون دیگر، نامی از آنان نمانده، چند نفر است؟! به قول «صامت بروجردی» در «النصایح و التنبیه» [که نقل قول کرده از مولانا] و در ترجیعبند مشهورش: «از مکافات عمل غافل مشو/ گندم از گندم بروید جو ز جو!» منتظر آثار تازهتان هستیم. پیروز باشید.