عنوان مجموعه اشعار : خیال هلال
شاعر : حمید فیروزآباد
عنوان شعر اول : ماهدر شبی محشر که بر عرش سما بنشسته خال مه تمام
چپ نظر در ماه اندازم مگر بوی تو آید بر مشام
او فکنده زان سوی عالم نگاهی با تمرکز روی ماه
از توجه های کانونی خجل شد ماه در خسفی مدام
در مقمر آینه است او در تماشای غباری از خیال
در کفش من انغماس هست بینم در بحار انهدام
آن تلاقی نظر بر مه ز شرق و غرب هستی امنیه
می نهد در جان که شاهین کاش باشد در توازن مستدام
چشم ممتد باز ما شد باعث کوری و عقل از سرپرید
شد سترون لکه زرد جسم ما در این شب تار ظلام
طاقت مه جفت گشت و شد دو شق از صولت تیر نگاه
چشم های لوچ بیند قامت سیفوز او را در قوام
مژه ای باشد که آید در نظر همچون هلال ماه نو
یا که نقطه ی کور باشد هستی و آن عبهرش سازد تمام
غرق رویا بود پروانه وزان خلسه وجود او وزان
پرکشید از پیله ی خاص وجود تنگ چشم از قتل عام
بانگ مه بانگ از ازل با هارمونی خموشی شد رها
سلفژ این ماه در راه ابد می ماند آخر ناتمام
تیر ماه 1400
عنوان شعر دوم : هیچهیچ
عنوان شعر سوم : پاره خط ممتد_______________________..... .
اعتراف میکنم دوبار به لغتنامه مراجعه کردم تا معنی لغاتی مورد استفاده در این شعر را بدانم،میخواهم قبل از ورد به متن شعر اشاره ای راجع به زبان آرکائیک یا باستانگرایی در زبان داشته باشم، من به این مساله کاملا اعتقاد دارم و آن را بسیار مهم میدانم که زبان شعر زبان کوچه و بازاری نیست .بایست زبان متشخص و ویژه ای باشد اتفاقی که در زبان شعر می افتد حتی گاه اولی تر از دستور و نحو زبان است یعنی شاعر دست به آشنایی زدایی میزند و همینجاست که تشخص شاعر با تشخص زبانش بهوجود میآید،آرکائیک یعنی کهن یا کهن نما،حال نگوییم کهنگرا.،اما مجوز حضور این نوع زبان در شعر معاصر چیست؟ما در دوره معاصر شاعری داریم که میتوان او را به نوعی بزرگ شعر مدرن ایران دانست شاعری که همین مساله زبان آرکائیک یا باستانی شاخصه اصلی شعرش میباشد،بله شاملو!شاملویی که شاعر مدرن عصر ماست وقتی که میگوید:
(نخست دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیزی
به هیات او در آمده بود .
آن گاه دانستم
که مرا دیگر از او گزیر نیست)
آنچه که در این سطور از شعر او پیشتر از دیگر عناصر خودی مینماید زبان سخته و متشخص و باستانی اوست.که به نظر من بزرگترین پیروزی شاملو در همین زبانش اتفاق افتاده.زبان شاهانه،زبان باستانی فراتر از زبان کوچه و بازاری .و در همین زبان اما دردهای ملموس مردم را فریاد زدهاست.خب چه اتفاقی در این زبان میافتد که اینگونه توانسته شاخص و خاص جلوه نماید آنچه که میتوانم در این باب بگویم؛آشنایی زدایی از زبان است،شاملو یکی از بزرگترین شاعرانی است که از زبان آرکائیک آشنایی زدایی کردهاست،یعنی آنچه را که ذهن انتظار آن را دارد اتفاق نمیافتد.معنایی که شاملو با این زبان حمل میکند آنچیزی نیست که ذهن مخاطب انتظارش را داشته باشد. شاملو در واقع کارکرد تازه و دیگرگونه ای در همه جهات ازین زبان میکشد و اینجاست که هیچ تیر انتقادی ازین روزنه به وی وارد نیست.شاملو با همین زبان کهن نما تواتسته به شعر مدرن برسد.پس با این مقدمه میخواهم بگویم من مخالف زبان باستانی نیستم و نیز نمیخواهم همچون بسیاری که در نقدهای انجمنی توصیه میکنند :آنگونه که حرف میزنی و زبان امروز مردم میباشد شعر بگو! نه این را هم نمیپسندم البته که سلیقهی من است و در نقد نباید سلیقه را دخالت داد.
اما ببینید معنا یا هر داشته ی دیگری که زبان شعری شما حمل میکند چیست.زبان شعر بسیار متنوع و گسترده است بهویژه در دوران معاصر.همین شاملویی که از زبان فخیماش حرف زدم گاه میگوید :
زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا
از افق جیرینگ جیرینگ صدای زنجیر می اومد
از عقب از توی برج ناله ی شبگیر می اومد
پریا هیچی نگفتن
زار و زار گریه می کردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا
پریای نازنین چه تو نه زار می زنین؟
که میبینیم یک زبان کودکانه بسیار لطیف و سادهاست
همین رنگارنگی زبان شاملو نشان از تسلط و اشراف بینظیر وی به مساله زبان بوده است.
حال میخواهم خوانشی از شعر شما داشته باشم.نخست میخواهم عنوانی بر زبان مورد استفاده شما در شعرهایتان انتخاب کنم که در واقع اصلیترین نقد و انتقاد وارده بر این زبان است:
(زبان لغتنامه ای!)
همانطور که در ابتدای این نوشتار گفتم من دوبار به لغتنامه مراجعه کردم تا دو لغت مورد استفاده در این شعر را استخراج کنم.
خب حال این را میپرسم که مخاطب شعر شما کیست چه تصوری از مخاطب خویش دارید
شاعر حتی اگر آنچنان اهل ارائه اثر به مخاطب نباشد بالاخره همیشه در ذهن خویش مخاطبی را متصور است و به ارائه شعر به آن مخاطب نیز فکر میکند درواقع مصرف کنندهی شعر مخاطب آن است نه شاعرش.
شما با این زبان دایره مخاطبانتان را بسیار تنگ و محدود کرده اید
بسیاری از مخاطبان یک شاعر افراد شعردوست هستند نه صرفا مخاطبان حرفهای !
به این نیز اشاره کنم که یکی از نکتههای بسیار مهم در باب مخاطب این است که در بسیاری از مواقع شاعرها صرفا برای هم دیگر شعر میخوانند.و مخاطبهای غیر شاعر ندارند.حال کمرنگ شدن این قشر از مخاطبان دلایل بسیاری دارد.
فرض کنید این شعر را شما در یک جمع که مخاطب حرفه ای اهل ادبیات آشنا با لغات مهجور در آن نیست بخواهید ارائه کنید آیا کسی چیزی از آن متوجه خواهد شد؟که موجب لذتش شود؟
پاسخ منفی است
استفاده از کلماتی مانند(خسفی. مقمر. بحار. امینه. سترون. ظلام. لوچ. سیفوز. عبهر. )و در کنارش لغات نامتوازن(هارمونی. سلفژ )علاوه بر اینکه مخاطبتان را در دریافت معنا سردرگم و خسته خواهد کرد.دچار دوگانگی زبانی نیز شده اید.
بیشتر کلمات مذبور نیاز به لغتنامه یا نیاز به اشارهی پاورقی دارد.شعر محل این مسایل نیست.شعر محل ارائه حالیست که شاعر در لایههایی از اندیشه به آن میرسد هرچند من تعریفی ثابت بر شعر متصور نیستم.
تا شکل و فرم و مسایل اولی تری مثل زبان را نتوان حل کرد نمیشود سراغ درون یا بقولی معنا رفت.
به نکته ای نیز درباره وزن این شعر اشاره کنم:
این شعر از چهار رکن فاعلاتن و یک رکن فاعلن تشکیل شده است یعنی یک وزن پنج رکنی،که جزو اوزان طولانی شعر فارسی محسوب میشود در اوزان طولانی معمولا شاعر برای اینکه بتواند از عهده وزن برآید سراغ استفاده از ردیفهای خاص و بلند میرود تا از بار موسیقی خسته کننده آن بکاهد.البته این مساله حکم نیست صرفا یک تکنیک است.حال این شعر در یک وزن طولانی بدون ردیف و در یک وزن ضربی دچار همین بار خسته کننده موسیقی شده است آنهم با مواد اضافه یعنی همان لغات مهجور و سنگین.
یک مورد سکته وزنی نیز در بیت هفتم احساس میشود در (...تا که نقطه ی...)
در اکثر ابیات توازن و هماهنگی و همنشینی بین کلمات رعایت نشده است که من مختصر به مثال آن در بیت هفتم اشاره میکنم:
عدم تناسب کلمات(هارمونی و سلفژ)در کنار کلماتی مانند (مه )و (خموشی) و همچنین کلمه (ماه) با کلمه(مه) و... آنقدر برجسته هست که حتی دریافت معنا و مفهوم یا حتی دریافت منظور شاعر در این بیت و بیشتر ابیات سخت است.من اصلا متوجه نمیشوم که پیام یا حرف این بیت چیست.و دلیل آن را در همان مساله زبان میدانم.
توصیه میکنم حتی شده به عنوان تکلیف و تمرین برای مدتی سراغ استفاده ازین نوع کلمات نروید و نیز نگاهی به غزلهای شاعران امروز داشته باشید و بعد از مدتی تفاوت شعرهایتان را در دو بازه زمانی بررسی کنید آنچه که خواهید دید قطعا جذاب خواهد بود برای ادامه مسیر شاعری.
به امید شاعرانگی های مستدام!