عنوان مجموعه اشعار : .
شاعر : زهرا طالبی
عنوان شعر اول : . غافل از ایینه ام من کیستم من نیستم
این نگاهت را بگیر از من ندانم چیستم
گم شده ام در خودم من مرده ام یا زنده ام
روح در من درد دارد زندگی را زیستم؟؟
طاقتم را باختم فارخ شدم از بودنم
پیش چشمانت کلاف بی کسی را ریستم
زاده ی خرداد. ، آبان ، مهر فرقی می کند؟!
طالع ام صفر است بدبختی همیشه بیستم
ای دریغا از سکوت سرد در ایینه ها
این منم در هم شکسته جانِ من ، من کیستم؟!
عنوان شعر دوم : . .
عنوان شعر سوم : . .
شعر با همه دیر و زودها و سوخت و سوزهایش بالاخره سراغ شاعرش می آید ،جایی سرکوبش کنی جایی دیگر سرباز میکند، این جریان طبیعی شعر در وجود بعضی کسان است ،بعضی کسان که رگی از شاعری دارند اما به هر دلیلی در طول زندگی ممکن است سرکوب شود.باید با آن ساخت.اما این ساختها چه میتواند باشد؟
این سربرآوردن را بایست سروسامان داد و به مسیر درستی هدایت نمود آنهم ابتدا با یادگیری و رعایت اصول لازم شعر_اصولی همچون وزن عروضی ،قافیه، ردیف، قالب و...)زیرا شعر علاوه بر استعداد ذاتی به فراگیری نیز نیاز دارد.تا بتوان آن را به مخاطب ارائه کرد.
در این اثر ارسالی ابتداییترین مشکلی که به چشم میآید مشکل وزنی آن است و تا این مشکل باقی باشد هم دست صاحب اثر در ارائه جهانبینی اش بستهاست هم راه منتقد برای ورود به متن کار!
ازینرو اولین و مهمترین توصیهام آموختن وزن عروضی شعر کلاسیک فارسی میباشد.که روشهای گوناگونی میتوان پیشنهاد نمود.مثل تهیه کتب آموزشی یا یادگیری بصورت سماعی و تجربی آنهم بهاین صورت که شما آهنگ یکنواخت و جاری در هر مصرع را پیدا کنید و به این توجه داشته باشید که تمامی مصرعها بر اساس آن آهنگ باشد.
با توجه به اثر ارسالی میتوان گفت که خانم طالبی تا حدودی با آهنگ و موسیقی وزن آشنایی دارند اما باید تقطع هجایی را نیز یاد بگیرند تا از پس و پیش شدن صامتها و مصوتها در هر مصرع جلوگیری کنند.
مثلا وقتی مصرع اول با یک هجای بلند آغاز میشود تمامیمصرعها نیز باید همینگونه باشد یا وقتی مصرع اول ۱۶ هجا دارد تمامی مصرعها نیز باید ۱۶ هجایی باشد و...
میخواهم یکی از مصرعهای سالم این شعر را تقطیع هجایی کنم تا بهتر توانسته باشم منظورم را برسانم:
(این نگاهت را بگیر از من ندانم چیستم)
این =هجای بلند
ن =هجای کوتاه
گا =هجای بلند
هت =هجای بلند
را =هجای بلند
ب =هجای کوتاه
گی =هجای بلند
رز =هجای بلند
من =هجای بلند
ن =هجای کوتاه
دا =هجای بلند
نم =هجای بلند
چی =هجای بلند
س =هجای کوتاه
تم =هجای بلند
طبق این تقطع هجایی شاهد یک نظم در کوتاه و بلندی هجاها هستیم و همین نظم است که موسیقی را تشکیل میدهد و اگر در مابقی مصرعها این نظم به همین صورت رعایت نشود دچار خطای وزنی شده ایم
حال میخواهم دقیقتر به این نظم موجود اشاره کنم
میبینیم بعد از هر یک هجای کوتاه سه هجای بلند آمده و همین جریان تا اخر مصرع تکرار شده است:
بلند. کوتاه. بلند .بلند
بلند .کوتاه. بلند. بلند
بلند. کوتاه. بلند
فکر میکنم با این شکل نوشتن بهتر توانسته باشم نظم موجود در یک مصرع را ارائه کرده باشم.این مصرع درواقع از لحاظ وزنی سالم میباشد و مابقی مصرعها نیز بایست بر همین اساس باشد.
درباره محتوای اثر نیز باید گفت: این اثر محتوای شرححالگونه و شکوه از روزگار دارد که بیت اول با تقابل کلمه آیینه و نگاه و ایجاد تشبیهی بین آنها به مفهوم خودپسندی رسیدهاست اما منِ مخاطب این را از حضور کلماتی همجنس در بیت درمییابم،زیرا جملهبندیهای بی قاعده ارائه معنای سالم را دچار لغزش اساسی کردهاست
میگوید:(غافل از آیینه ام من کیستم منچیستم )آیینه ای که درواقع همان نگاه(تو)ست که اگر نباشد و شخص از آن غافل شود دچار نیستی و بیهویتی خواهد شد.اما در مصرع دوم کلمه (بگیر )بصورت امری آمده و آن مفهومی که از مصرع اول برداشت کردیم دچار خلل میشود .که(بگیر) بایست بهصورت شرطی استفاده شود تا معنا سالم باشد.مثلا اینگونه(این نگاهت را بگیری از من....)چون وقتی در مصرع اول میگوید غافلم از آیینه یعنی آیینه ندارم و در مصرع دوم که حرف از گرفتن آیینه یا همان نگاه میزند در واقع وقتی آیینه ای وجود ندارد چه چیز را از(تو)میخواهد که از وی بگیرد؟این پارادوکس معنا را هم دچار خلل کرده است
در مصرع دوم میگوید(زندگی را زیستم)یادآور سطری از شاملوست که میگوید:
(من مرگ را زیسته ام
با آوازی غمناک
غمناک
وبه عمری سخت دراز و سخت فرساینده....) شاملو در این سطور با استفاده از آرایه ی پارادوکس سراغ شعر رفتهاست یعنی درواقع شاعر دچار کشفی شاعرانه شدهاست اما در بیت مذبور از خانم طالبی زیستن همان زندگیست و زندگی همان زیستن!و اتفاق تازهای رخ نمیدهد.
اتفاق در شعر بسیار مهم است،انسان امروز انسان خسته و افسرده و دچار روزمرگیها و روزمرهگی هاست این انسان دائم منتظر اتفاقهای گوناگون است چه خوب چه بد .ازینرو مخاطب شعر نیز با همان ویژگی در شعر منتظر اتفاقهای شگفت است.اتفاقهایی که حتی با اینکه میداند خیالیست اما باز انتظارش را میکشد.شعر گزارش واقعیت کنونی نیست .شعر به نوعی یک پیشبینی شگفت و خیالی از آیندهاست. و شاعر با علم به خیالی بودن آن ،تمام و کمال به آن باور دارد.
یک نکته دیگر درباره جمله بندیها.در هر مصرع ما با جملاتی روبرو هستیم که گاه ارکان آن رعایت نشده است مثلا در بیت چهارم (طالعم صفر است،بدبختی همیشه بیستم)قسمت دوم جمله (بدبختی همیشه بیستم) را از لحاظ دستوری نمیتوانم توجیه کنم .
درواقع رعایت ارکان جمله در کنار رعایت وزن عروضی و دیگر ملزومات ابتدایی ،شکل و فرم اصلی شعر را تشکیل میدهد
بنظر من آنچه فعلا لازم میباشد تا خانم طالبی بهطور جدی پیگیر آن باشند تلاش در راستای همین نکاتیست که اشاره کردم، تا بتوانند جهانبینیشان را به مخاطب ارائه کنند.زیرا عدم رعایت این نکات سد بزرگی در مقابل مخاطب است.
با آرزوی موفقیت!
جوادچراغی