کار شعر




عنوان مجموعه اشعار : این شعر و شاعرش مضحک اند
شاعر : علی جعفریان


عنوان شعر اول : کروسکال
روی برگه سوال های امتحان

این ها را می نویسم و نمی دانم

که در پایان امتحان برگه سوال ها را هم

از من خواهند گرفت یا نه؟

چه بگیرند و چه نگیرند

این شعر را کسی نخواهند خواند.

و هنگامی که تو شک هم نکردی

رنگ آبی خودکار مرا دزدیدی

و ناخن کوچک ترین انگشت دست چپم را

بلند کردی و همه ناخن های دیگر را کوتاه کردی

و من هرگز نمی گویم که تو کوتاهی کردی

تنها به کوتاهی ات فکر می کنم

نه بلند بلند.

شاید با نوشتن این ها

این بیست دقیقه مضحک ترین لحظه های

زندگی من کمی زودتر بگذرند

و من نمی توانم بیشتر از بیست دقیقه

دیلن را تنها بگذارم

او خیلی زود حوصله اش سر می رود

او که به بودن در کنار تو عادت کرده بود

در ذهنِ من

حالا فقط او مانده و تعدادی نرون

که همه مزه هایی را که از قبل چشیده ام

دوباره به من می چشانند

و مهم نیست می چشانند فعلِ غلطی باشد

وقتی که تمامی این شعر ها غلط اند

و مضحک تر این است که می چشانند فعلِ درستی باشد

که احتمالاً هم همینطور است.

سوالِ شش از من می خواهد

میان روش های پریم، کروسکال و سالین

یکی را انتخاب کنم

و من هرگز فکرش را نمی کردم

که از من بخواهند میانِ این سه چیز

یا میانِ هر سه چیزِ دیگر

یکی را انتخاب کنم.

الآن که فکرش را می کنم

کاشکی این برگه سوال ها را از من نگیرند

کم کم دارد از این شعر خوشم می آید

و این یکی دیگر جداً مضحک است

همه مضحک های دیگر در مقابل این یکی

(متضاد مضحک را نمی دانم) به حساب می آیند.

کاشکی این برگه سوال ها را از من نگیرند

گورِ پدرِ قضاوتِ در کار

کاشکی کاشکی کاشکی این برگه سوال ها را از من نگیرند.

دوباره رفتنِ تو

و نه، دقیق تر

نوعِ رفتن تو

به یادم می آید

و اینکه بعد از آن

هر دویِ پسر خاله هایم هم عوضی تر شدند.

کسانی هستند که چیزی از شعر نمی فهمند

و من قطعاً جزوِ همان هایم

و تو که شعر های مرا دوست داشتی

هم قطعاً جزوِ همان هایی

و اینکه من از چند سطر بالایی شعرم بدم می آید

دلیل نمی شود که خطشان بزنم

به هر حال من آن ها را نوشته ام.

دیگر تنها به اندازه یک ستون

برای ادامه این شعر کاغذ باقی مانده

و یک ستون شعر

مقدار کمی شعر نیست

یک ستون شعر است

چه کسانی که با ستونی شعر

به چه کسانی رسیده اند

ستونی از شعر را همیشه جدی بگیرید

حتی اگر این ستون از شعر

فقط درباره ستونی از شعر باشد.

من نمی دانم که میرزا چه بدی ای

در حقِ پوررضا کرده است

و شما هم اگر گیلک نباشید

حتماً نمی دانید

ولی من گیلک بودم و نمی دانستم

حالا دیگر حتما فهمیده اید که

با چه شاعرِ مضحکی طرف هستید؟

اگر شک دارید چند سطر پایینی را بخوانید

و اگر نه شعر را همینجا تمام کنید.

دارم به راه هایی فکر می کنم

که بتوانم مضحک بودنم را اثبات کنم

و نمی شود

شاید الآن نمی توانم

ولی حرف مرا قبول کنید

اگر هم که نه

از مادرم بپرسید

او به شما خواهد گفت

همه مضحک بودن های مرا

با ذکر جزئیات.

سارا

می خواهم ناخنِ کوچک ترین انگشتِ دست چپم را بگیرم

ولی ناخن گیر را پیدا نمی کنم.

عنوان شعر دوم : .
.

عنوان شعر سوم : .
.
نقد این شعر از : یزدان سلحشور
سلام.
بحث بر سر اینکه شعر آوانگارد است یا واپس‌گرا، فرعِ قضیه است. شعر، چه آوانگارد باشد چه محافظه‌کار چه سنتی، در وجه اول خود باید شعر باشد به این نمونه‌ها دقیق نگاه کنیم: از تو سخن از به آرامی/ از تو سخن از به تو گفتن/ از تو سخن از به آزادی/ وقتی سخن از تو می‌گویم/ از عاشق از عارفانه می‌گویم/ از دوستت دارم/ از خواهم داشت/ از فکر عبور در به تنهایی/ من با گذر از دل تو می‌کردم/ من با سفر سیاه چشم تو زیباست/ خواهم زیست... [یدالله رویایی] یا: ...من اينجا بس دلم تنگ‌ست/ و هر سازی که می‌بينم بدآهنگ‌ست./ بيا ره‌توشه برداريم،/ قدم در راه بی‌برگشت بگذاريم،/ ببينيم آسمانِ "هر کجا" آيا همين رنگ‌ست؟... [اخوان ثالث] یا: نشود فاش کسی آنچه میان من و توست/ تا اشارات نظر نامه‌رسان من و توست/ گوش کن با لب خاموش سخن می‌گویم/ پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست... [هوشنگ ابتهاج] شعر مدرن ما، یکصد ساله شده و دیگر جای تکرار اشتباه، به دلیل بی‌اطلاعی یا کم‌اطلاعی از تجربه گذشتگان و درگذشتگان نیست. به گمانم بحث بر سر اینکه چه چیزی شعر است و چه چیزی شعر نیست، مربوط به دوره نیما به بعد نیست بحث 1000 ساله است حداقل میان خواص. قبلاً بحث، کمی راحت‌تر بود صحبت وزن و قافیه و مضمون‌سازی نیست بحث انسجام و شهودِ مشهود و خیال‌انگیزی هم هست. سبک هندی چه وقت با سر سقوط کرد؟ تاریخ به ما می‌گوید موقعی که مضمون‌گرایی ظریف صائب و کلیم، به جایی رسید که شهود سقوط کرده بود و شاعران سبک هندی، معما می‌ساختند و انتظار داشتند که مردم معماها را حل کنند و تازه جواب معما می‌شد یک جمله سه کلمه‌ای! آدم یاد صحبت فروغ فرخزاد می‌افتد در آن مصاحبه معروف‌اش که گفته بود بعضی شعرها، مثل دری هستند با هفت تا قفل و کلون و بعدش هم که بازش می‌کنی با هزار زحمت، متوجه می‌شوی پشت‌اش «هیچی»ست! همین «هیچی» 90 درصد استعدادهای درجه یک بعد از نیما را به جایی رساند که حتی اسم‌شان را، به زحمت می‌شود در تذکره‌های مدرن پیدا کرد. گفتم 90 درصد؟ بله گفتم 90 درصد! آنهایی هم که پشت درِ متن‌شان «حرف‌های زیاد»ی بود، آنها هم سرنوشت بهتری پیدا نکردند اما جزو استعدادهای درجه یک نبودند! می‌خواستند سیاسی شعر بگویند و بیانیه پخش کنند یا از شعرهای «انسان‌دوستانه»شان به جای «آیین دوست‌یابی» استفاده کنند و فقط حرف زدند اما شعر نگفتند! چون شهودی در شعرشان نبود. شعر در دوران مدرن، شبیه یک پشت‌بام است، باید وسط‌اش باشی که نه از این طرف بیفتی نه از آن طرف! قرار نیست پشت درِ شعر خوب «هیچی» باشد قرار هم نیست در را که باز کردی یک بلندگو باشد که صدایش را چندتا خیابان آن طرف‌تر هم بشنوند! کار شعر، نشان دادن منظره است تا مخاطب، اجازه داشته باشد بهترین منظره را به انتخاب خودش «ببیند» و شاعر اگر نتواند منظره را «اجرا» کند یا «هیچی به دست» می‌شود یا «بلندگو به دست». شما می‌توانید شاعر خوبی باشید. بعضی سطرها این را نشان می‌دهند اگر خیلی بیشتر بخوانید و بیشتر از گذشته‌ی 100 سال شعر مدرن ایران بخوانید نه همین 10 سال اخیر. متن شما بین شعر و ناشعر، در نوسان است. هم شعرها، اگر به صورت سطرنویسی نثر نوشته شوند خودشان را نشان می‌دهند هم ناشعرها اگر سطرنویسی‌شان منثور شود، ماهیت‌شان، حتی برای خالق‌شان مشهود خواهد بود: «روی برگه سوال های امتحان این ها را می نویسم و نمی دانم که در پایان امتحان برگه سوال ها را هم از من خواهند گرفت یا نه؟ چه بگیرند و چه نگیرند این شعر را کسی نخواهند خواند» [جدا از اینکه بعد از «کسی» فعل جمع نمی‌آورند، باقی قصه، واقعاً شعر است؟ دوباره بخوانید. با عوض کردن لحن، شعر، تأثیر بیشتری می‌گذارد اما ناشعر، شعر نمی‌شود.] یا: «رنگ آبی خودکار مرا دزدیدی و ناخن کوچک ترین انگشت دست چپم را بلند کردی و همه ناخن های دیگر را کوتاه کردی و من هرگز نمی گویم که تو کوتاهی کردی تنها به کوتاهی ات فکر می کنم نه بلند بلند.» [چرا شعر است؟ چون حرف‌های خیلی زیادی دارد؟ اصلاً! شعر است چون خیلی ساده از دو صنعت «ایهام» و «تضاد» استفاده کرده شاعر و شاید بدون آنکه بخواهد به ریتم رسیده.] متأسفانه، ناشعر در این متن، بر شعر غلبه دارد. درست است که شاعر باید تجربه کند تا به بیانی شخصی برسد ولی به قیمتِ خروج از شعر؟ می‌رسیم به همان سوال پیشین: چه چیزی شعر است و چه چیزی شعر نیست؟ پیشنهاد می‌کنم پیش از هر کاری، سه کتاب را بخوانید دقیق: «شعر و شاعران» [مخصوصاً دو مقاله‌ی بسیار تأثیرگذارِ «از سرچشمه مصب» و «کی مرده کی بجاست» را] و «شعر نو از آغاز تا امروز» محمد حقوقی و «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودی را که احتمالاً در بازار کتاب چندان در دسترس نباشند با این همه با مراجعه به نزدیک‌ترین کتابخانه عمومی نهاد کتابخانه‌های کشور در دسترس‌اند. [همچنین کتاب‌های اول و سوم به شکل پی دی اف در اینترنت در دسترس‌اند.] منتظر آثار تازه‌تان هستیم. پیروز باشید.

منتقد : یزدان سلحشور

یزدان سلحشور متولد 13 آذر 47 در رشت. شاعر، نویسنده، منتقد[ادبی-سینمایی]،مدرس، ویراستار،روزنامه‌نگار داور دو دوره جایزه جلال آل‌احمد و دو دوره جشنواره شعر فجر و جوایز ادبی دیگر از جمله جایزه نیاوران



دیدگاه ها - ۱
علی جعفریان » یکشنبه 17 مرداد 1400
سپاس فراوان از شما استاد عزیز. نقدی بسیار سازنده و عزیز برای بنده بود این نقد. از کتاب هایی که معرفی کردید شعر نو از آغاز تا امروز را تهیه کردم. دو کتاب دیگه را جایی پیدا نکردم.

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.