عنوان مجموعه اشعار : تو مشغول مردنت بودی
شاعر : Nazanin Montazeri
عنوان شعر اول : تو مشغول مردنت بودیوقتی آنها
قطره
قطره
دریا هامان را
از میان صدف های ساحل سر کشیدند،
تو مشغول مردنت بودی.
وقتی از دامنه پایین دویدند
و با ریسمانِ بلندِ صدایِ فریاد
هاشان
که در دست می چرخاندند
ماه را
تا ارتفاع حقیر قامت شان
پایین آوردند،
تو مشغول مردنت بودی.
وقتی به شهر رسیدند
و در پس هر کوچه
خانه ها با آدم ها
در گریز بودند،
تو مشغول مردنت بودی.
وقتی به دشت رسیدند
و با داسِ تیز ماه
که از ما ربوده بودند
گل هایی که عطر مردگان این تاریخ را می افشاندند
درو کردند،
تو مشغول مردنت بودی.
وقتی بر بام ات ایستادند
و خروس ها را که
شب را از آسمان بر می چیدند
با دانه های طلوع در گلوهاشان سر بریدند،
تو مشغول مردنت بودی.
وقتی بر بالین ات
تو را با سطر هایی که در سر ات می گریستند
سوراخ
سوراخ کردند
و رود هایی از شعر از تو جاری شد،
تو هنوز هم مشغول مردنت بودی.
نازنین منتظری
عنوان شعر دوم : ....
عنوان شعر سوم : ......
سلام.
این نخستین مرسولهی شعری شما برای پایگاه نقد است و در ابتدای سخن، خیرِ مقدم عرض میکنم. طبیعتاً، هم با توجه به اینکه در ابتدای دهه سوم زندگیتان هستید هم به این دلیل که در حساب کاربریتان ذکر کردهاید حدود یک سال است که وارد حوزه شعر شدهاید، آغاز خوبیست و اینکه متن، در روگفتار خود آن قدر روشن است که برای مخاطب عام هم «اما و اگر»ی در درک وجه شهودی شعر باقی نمیگذارد، امتیازی قابل توجه است در روزگاری که بخش قابل توجهی از محصولات شعری، دچار پیچیدگیهای نالازم در روگفتار خودند. اینها خبرهای خوبی هستند در این مرحله از کار شعری اما بحثِ تفاوت «ایده» و «اجرا» هم در میان است. شعر یا داستان یا هر متن موفقی، از دو بخش کلی و مهم «ایده» و «اجرا» شکل میگیرد و مخصوصاً بخش «اجرا» از جایگاه مهمی در کل اثر برخوردار است یا باید باشد. در شعر شما البته، «اجرا» نقشِ عمدهای ندارد و بیشتر با «ایده» مواجهیم که رویکردی عمومی در «شعر سهل» است [که متفاوت است با «سهل و ممتنع» که نهایتِ موفقیتِ یک شعر یا داستان یا هر متنی محسوب میشود و به متنی اطلاق میشود که در روگفتار، بسیار ساده به نظر میرسد اما دارای زیرگفتارهای متعددیست و در شعر، به اثری «چندحسی» بدل میشود و به رغم سادگی ظاهری خود، به دلیلِ نوع ذاتِ اجرایی خود، قابل تکرار –در روند خلق متن- توسط شاعر یا صاحب اثر دیگری نیست چنانکه در فرهنگ دهخدا هم به آن اشاره شده: سهل و ممتنع. [س َل ُ م ُ ت َ ن ِ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب) (اصطلاح بدیع) آن است که ربط کلام و سیاق آسان نماید، اما مانند آن هر کس نتواند گفت به سبب سلاست و جزالت و گنجانیدن معانی بسیار در الفاظ اندک . (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 766). قطعه ای (شعر یا نثر) که در ظاهر آسان نماید، ولی نظیر آن گفتن مشکل باشد. (از فرهنگ فارسی معین)] البته به دلیلِ شهود قابل ملاحظهای که در اثر شما قابلِ پیگیریست و رویکرد حسی پر و پیمانِ این شهود، این شعرِ «ایدهمحور» محتملاً بیش از آثار سهلِ «همخونِ» خود [که در «اجراگریزی» هممحورند] بر مخاطب عام تأثیرگذار است که نشان از احتمال بالای موفقیتِ صاحبِ اثر در قدمهای بعد و آیندهی شعریاش دارد بنابراین در همین محدودهی سخن، به برخی از نکات مهم میپردازم: یک. استفاده از «تطابع اضافات» پس از موفقیت نهایی نادرپور و سپهری در این حوزه [که در اوج، کارنامهی قبولی خود را به دستِ تاریخچه شعر مدرن سپردند] تنها شاید -در برخی موارد- توسط شاعران حرفهای کارآمد باشد و به نوآمدگان توصیه میشود که از این شیوه بپرهیزند چرا که این شیوه در عمل، بیش و پیش از اینکه در آثار این شاعران، به ساخت و مهندسی «صحنه» منجر شود و به «توصیف» بینجامد به «توضیحی شدن جملات» ختم میشود مثلِ: «وقتی از دامنه پایین دویدند/ و با ریسمانِ بلندِ صدایِ فریادهاشان/ که در دست میچرخاندند/ ماه را/ تا ارتفاع حقیر قامتشان/ پایین آوردند،/ تو مشغول مردنت بودی.» [علاوه بر اینکه آوردن کلمه «صدا» پیش از فریاد، حشو است چون فریاد، خود، صداست و استفاده از کلمه «حقیر» پیش از قامت، ناسزاییست که به شعاری شدن شعر منجر شده است. کلاً ناسزاگویی در شعر، اگر کاربردی توصیفی یا تصویری - در پیوندی ناگسستنی با باقی ارکان- نداشته باشد، نه تنها به تشکیل «زنجیرهی تداعیها» و «مضمونسازی» کمک نمیکند که به سقوط مرتبهی کیفی شعر هم میانجامد.] یا: «وقتی بر بامات ایستادند/ و خروسها را که/ شب را از آسمان بر میچیدند/ با دانههای طلوع در گلوهاشان سر بریدند،/ تو مشغول مردنت بودی.» [که علاوه بر اینکه «تنافر تصویری» را رقم زده (خروسها که همزمان شب را از آسمان برمیچینند، در گلوهاشان هم دانههای طلوع دارند و این همزمانی، به مخدوش شدن تصویر انجامیده) نکته مهم این است که دانهها، یا بخشی از «طلوع»اند یا متعلق به «طلوع»اند یعنی طلوع، این دانهها را برای خروسها پاشانده که در مورد اول، تصویر، مؤید هضم شدن طلوع و نابودی آن توسط خروسهاست (که منظور متن و شاعر، محتملاً این نبوده) و در مورد دوم، به دلیل نامشخص بودن ماهیت دانهها، تصویر، نامشخص است و حتی اگر تنافر تصویری پیشین هم برطرف شود، به شکلگیریِ تصویری ناقص منجر میشود. (حتی اگر اصلِ تصویر - در ذهن شاعر- این بوده باشد که دانههای متعلق به طلوع، همان شب است که خروسها، آن را برمیچینند باز به دلیل ناقص بودن تصویر و غیاب مقدمه و مؤخره تصویر، چیزِ دندانگیری نصیب مخاطب نمیشود.] دو. گاهی پیش میآید که تصویر در نگاه نخست، تصویر تأثیرگذاریست اما به دلیل جامع و مانع نبودن تصویر، «تناقض» (تضاد کاهنده) زاده میشود که با «دیالکتیک» (تضاد زاینده) متفاوت است و شما در این شعر، در مواردی دچار این تناقض شدهاید: «وقتی آنها/ قطره/ قطره/ دریاهامان را/ از میان صدفهای ساحل سر کشیدند،/ تو مشغول مردنت بودی.» [که ظاهراً تصویر چشمنوازیست اما در ماهیت خود مؤید آن است که کل دریا در میانِ صدفها بوده که تازه در ساحل بودهاند یعن دریا، از نخست هم وجود نداشته (!) و هر آنچه بوده، ساحل بوده است.] یا: «وقتی به شهر رسیدند/ و در پس هر کوچه خانهها با آدمها/ در گریز بودند،/ تو مشغول مردنت بودی.» [در نگاه اول، تصویر جالبیست که از ترس، خانهها هم همراه آدمها در حال گریزند اما شهر، مگر تجمع خانهها نیست؟! پس وقتی که رسیدند اگر خانهها، در گریز بودند پس شهر کجا بوده؟ (در ذهنتان نگویید که این ایرادها، بنیاسرائیلیست! محور اصلی شعر، «زبان» است. اختلال در «زبان»، نه تنها معنا و تصویر را نابود میکند بلکه ادبیات را هم که زاده «زبان» است، در هم میکوبد.)] سه. از «توضیح دادن» در شعر، شدیداً بپرهیزید. شعر، با توصیف جزئیات و خلق تصویر و مضمونسازی، شعر است و «توضیح»، متعلق به حوزههای دیگریست. در نهایت، پیشنهادم آن است که برای نتیجهگیری بهتر، حتماً با ادبیات مدرن یکصد سالهی اخیر، بهتر و بیشتر آشنا شوید چه در زمینهی شعر و چه در زمینهی داستان. در زمینهی شعر، پیشنهادم خواندن کتابهای «شعر و شاعران» [مخصوصاً دو مقاله «از سرچشمه تا مصب» و «کی مرده کی بجاست»] و «شعر نو از آغاز تا امروز» محمد حقوقی و «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودیست که هر سه در کتابخانههای عمومی نهاد کتابخانههای کشور در دسترساند و پی دی اف کتابهای اول و سوم هم در اینترنت، به راحتی در دسترس است. منتظر آثار تازهتان هستیم. پیروز باشید.