نوشتن، پیش از آموختنِ آموختنی‌ها!




عنوان مجموعه اشعار : ستاره های ملول...
شاعر : دانیال فریادی


عنوان شعر اول : پدرم ساکن مریخ است
پدرم ساکن مریخ است
من این را خواب دیده ام!

وقتی داشته هایش انقدر کم بود!
که در جیب کت ش جا می شد
وقتی قول های دورغین اش
حتی اشک خدا را هم در می اورد

پدرم ساکن مریخ است
من این را خواب دیده ام!

وقتی ته مانده های غذای بچه هایش
بهترین شام زندگی ش بود
وقتی درد در قفسه ی سینه ش
لبخند بر روی لب هایش می اورد

پدر ساکن مریخ است!
من این را خواب دیده ام

این دلنوشته تقدیم به تمام پدران دنیا

عنوان شعر دوم : زمین....
زمین
خانه ی من است
فضیلت برادرم

چشم مرکبم
هر شب شخم می زند
ایمان را
در زمین بایر
مغزم

جام شوکران را
در همه رنگ ها می پسندم



عنوان شعر سوم : کافکا پرسه می زد درساحل
کافکا پرسه می زد
در ساحل
وقتی کشتی تایتانیک
خواب عرق شدن می دید

هیولایی بر خاسته
از ظلمت....
هویدا شد

نیچه
هنگام مرگ
گریست

نوشته هایم رانخوانده
سوزاندم

هگل پاروقی نوشت
زیرا اشعار مولانا...

پسرانی
با تتوی اسفناک

دخترانی
با گوشواره های فرغون

بوک کور
با کپسول اکسیژن هم زنده نماند

من خام نمی شوم

میدانم
میدانم
میدانم.....


با تشکر
دانیال فریادی
نقد این شعر از : لیلا کردبچه
در شعر نخست، شاعر سطر «پدرم ساکن مریخ است» را ترجیع‌وار، در جای ‌جای شعر تکرار کرده است و به ‌واسطۀ آن، هم به انسجام ساختاری شعر کمک کرده، هم موسیقی آن را ارتقا داده، و هم به‌لحاظ مضمونی، با تکرار، بر مفهومی خاص تأکید کرده است. پس چنین سطری، باید سطری مهم و کلیدی و تعیین‌کننده باشد، چیزی نظیر سطر «غم نان اگر بگذارد» شاملو. امّا آیا واقعاً چنین است؟
«ساکن مریخ بودن» نماد چیست؟ آیا شاعر با این توصیف، خواسته مقامی والا برای پدر اراده کند؟ باید ببینیم دیگر عناصر و تصاویرِ شعر از چه جنسی هستند، تا بعد از آن بتوانیم با در تضاد یا در تناسب قرار دادنِ آن‌ها با جملۀ مکّرر، بفهمیم که مریخ از نظر شاعر، چگونه جایی است.
شاعر می‌گوید من خواب دیده‌ام پدرم ساکن مریخ است؛ «وقتی داشته‌هایش آنقدر کم بود!/ که در جیب کتش جا می‌شد»، «وقتی قول‌های دورغینش/ حتی اشک خدا را هم درمی‌آورد»، «وقتی ته‌مانده‌های غذای بچه‌هایش/ بهترین شام زندگی‌اش بود»، «وقتی درد در قفسۀ سینه‌اش/ لبخند برروی لب‌هایش می‌آورد» و می‌بینیم که تمامیِ سطرها، تصاویری هستند در راستای ارائۀ مفهوم «فقر». پس با این تفاسیر، «مریخ» باید جایی باشد که یک شخص فقیر، آرزوی رسیدن به آن را دارد؛ مکانی مرفّه و عاری از فقر و نداری و سرشار از نعمت و... چیزی معادل آنچه مثلاً از بهشت شنیده‌ایم. امّا آیا واقعاً از «مریخ» چنین تعاریفی سراغ داریم؟ آیا «مریخ» نماد ثروت و رفاه و آسایش است؟ اگر به ادبیات کهن هم مراجعه کنیم، «مریخ» (یا بهرام) نماد جنگاوری و سلحشوری است. یعنی هرطور و از هر زاویه‌ای به این شعر نگاه کنیم، باز می‌بینیم که انتخاب سطر کلیدی و تکراریِ شعر توسط شاعر، انتخابی کاملاً اتفاقی، سهل‌انگارانه و بدون پشتوانۀ ساختاری و اندیشگی و زیبایی‌شناسی بوده است، و این‌ها همه، معتقدم ناشی از مطالعۀ کمِ شاعر، و اصرار و عجلۀ او برای نوشتن است، پیش از آنکه به‌قدر کافی دانشِ نوشتن را آموخته باشد.
با اینحال از تصاویر شعرها پیداست که شاعر، ذهنی خلاق و تصویرساز دارد و می‌تواند به یک سوژه از زوایا و جهاتِ گوناگون نگاه، و آن سوژه را به‌راحتی در موقعیت‌های گوناگون تصور و بازآفرینی کند. و این توانایی، پس از آنکه شاعر آموختنی‌ها را آموخت، بسیار به کار او می‌آید و به‌سرعت باعث پیشرفت او در شعر می‌شود. به همین جهت، باید به آیندۀ این شاعر بسیار امیدوار بود و انتظار خواندن کارهایی بسیار بهتر را از او در آینده داشت.

منتقد : لیلا کردبچه




دیدگاه ها - ۱
دانیال فریادی » شنبه 06 شهریور 1400
سلام به بانوی گرامی و تشکر ویژه از استاد ارجمند بابت نقد زیبای و راهنمایی های مفید ایشان ولی در خصوص تاکیدبر کلمه مریخ در دلنوشته ی اخیر... خواستم تاکید بر تفاوت ایشان با ادم های این روزگار باشد و انسانی مثالی زدنی و پراز تفاوت و اختلاف با انسان های دوران خویش ...در ضمن باعرص پوزش شما به دو شعر دیگر من اصلا اشاره ای نکرده اید با تشکر مجدد

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.