معناگرایی یا چیدنِ صحنه؟ کدام یک؟




عنوان مجموعه اشعار : رنگ
شاعر : احمد ساوج


عنوان شعر اول : رنگ

پر از تو!
به کدامین رنگ
در سمت بیکران دریا
یا سمت سوزان افتاب
گاه‌گاه
با خیالی خالی
پارو به دست
در حوالی‌ت موج سواری می‌کنم.



عنوان شعر دوم : سپیده دم
در تاریکی بیکران شب
افتاب سپیده دم،
طلوع کن.
چشم‌هایمان برای تو
با دستانی خالی
پی تو دوانیم.


عنوان شعر سوم : شوق
بی شوق حضور‌ت
تبسم،
زهر الود غمی‌ست هزارساله.
نقد این شعر از : یزدان سلحشور
سلام.
از نخستین کنگره‌ی نویسندگان ایران که در 1325 برگزار شد و نیما فرصت یافت تا به عنوان «شاعر» [صفتی که از او به مدت ربع قرن سلب شده بود در جامعه‌ی شعری سنت‌گرای آن روزگار] به شعرخوانی بپردازد و پاسخ‌اش توهین و حمله‌ی فیزیکی مهدی حمیدی به او بود -هنگام قرائتِ شعرهایش-، بحث بر سر اینکه شعر مدرن باید معطوف به معنا باشد یا توصیف و تصویر، بحثی دامنه‌دار بوده است؛ البته، «معناگرایان» عموماً منظورِ اصلی خود را که «تعهد سیاسی و مسلکی به بیانیه‌ها» بوده، پشتِ لفظِ «معناگرایی» پنهان کرده‌اند همچنان که «توصیف‌گرایان» قصدِ اصلی خود در «گریز از تعهد به تاریخ و شعر اجتماعی» را و در این جدل بی‌پایان، آنانی برنده‌ی این مخاصمه بوده‌اند که در عینِ توصیف‌گرایی و چیدنِ صحنه، به منفک نبودنِ شاعر از زمانه و زیست‌محیطِ خود باور داشتند. این جدل البته منحصر به ایران نبوده و نیست و تاریخ شعر مدرنِ جهان، با همین رویکردها رقم خورده است. واقعیتِ امر آن است که شعر –چه کلاسیک باشد چه نو- موفقیت‌اش در انحصارِ «اجرا»ی درخشان است و تا «صحنه»ای برای دیده شدن نباشد، تحمیلِ هر نوع معنایی به متن، به «ضدِ خود» بدل می‌شود چنانکه بخش اعظم شعرهای معناگرایانه‌ی پس از نیما، به رغمِ استعدادِ انکارناپذیرِ شاعران‌شان، از تاریخ ادبی پاسخی درخور نگرفتند. بخش اعظم شعرهای دهه 50 شمسی که به جریان شعر سیاسی تک‌معنایی وابسته بودند، همین مسیر را پیمودند. سؤال این است پس چرا برخی شعرهای ظاهراً معناگرایانه‌ی دهه‌های سی و چهل، ماندگاری یافتند در عینِ آنکه می‌توان یقین داشت که به وقایع تاریخی مشخصی چون کودتای 28 مرداد سال 32 اشاره داشتند؟ یا به بسته‌ بودن فضای سیاسی دهه 40؟ در واقع چنین آثاری، به رغم توجه‌شان به «معنا»، صحنه را هم می‌ساختند و به «زیرگفتار»های متعدد می‌رسیدند که با گذشتِ زمان و کاهشِ توجه جمعی نسبت به وقایعِ موردی، بزنگاه‌های حسی و تاریخی یک ملت را زیر چتر خود می‌گرفتند مثل: «سلام‌ات را نمی‌خواهند پاسخ گفت/ سرها در گریبان است/ کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را/ نگه جز پیش پا را دید، نتواند/ که ره تاریک و لغزان است/ و گر دست محبت سوی کس یازی/ به اکراه آورد دست از بغل بیرون/ که سرما سخت سوزان است... (زمستان/ اخوان)» [وجه استعاری این مشهورترین اثر اخوان، در همان دهه سی هم کاملاً مشهود بود با این همه هوشمندی شاعر در پیوند زدن «دریغ‌های خود» با «لحظات زندگیِ در جریان»، در نهایت به چینش صحنه و گریز از «صدور بیانیه» منجر شد.] یا: «...به خاطرِ ناودان، هنگامی که می‌بارد/ به خاطرِ کندوها و زنبورهای کوچک/ به خاطرِ جارِ سپیدِ ابر در آسمانِ بزرگِ آرام/ به خاطرِ تو/ به خاطرِ هر چیزِ کوچک هر چیزِ پاک بر خاک افتادند/ به یاد آر/ عموهایت را می‌گویم/ از مرتضا سخن می‌گویم (از عموهایت/ شاملو)» [شعری که کاملاً مشهود است متأثر از تبعات خون‌بارِ شکست نهضت ملی در اوایل دهه سی شکل گرفته و مخاطبان شعر هم بر این امر باور داشتند اما چندمعنایی و چندحسی شدن شعر، آن را به حافظه‌ی جمعی نسل‌های بعد هم پیوند زد.] یا: «...کسی که از آسمان توپخانه در شب آتش‌بازی می‌آید/ و سفره را می‌اندازد/ و نان را قسمت می‌کند/ و پپسی را قسمت می‌کند/ و باغ ملی را قسمت می‌کند/ و شربت سیاه‌سرفه را قسمت می‌کند/ و روز اسم‌نویسی را قسمت می‌کند/ و نمره‌ی مریض‌خانه را قسمت می‌کند/ و چکمه‌های لاستیکی را قسمت می‌کند/ و سینمای فردین را قسمت می‌کند/ درخت‌های دختر سیدجواد را قسمت می‌کند/ و هرچه را که باد کرده‌باشد قسمت می‌کند/ و سهم ما را می‌دهد/ من خواب دیده‌ام... (کسی که مثل هیچکس نیست/ فروغ فرخزاد)» [هوشمندی شاعر این است که با هر چه که در ماهیتِ خود می‌توانست به «بیانیه» بدل شود، صحنه‌ی جامعه‌ی پیرامونیِ خود را چیده است و در نهایت، با انتخابِ درستِ راوی‌ای برای شعر که خودِ شاعر نیست، رنگی کودکانه به آروزهایی داده که در هر شعر دیگری، ممکن بود به صدور بیانیه‌ای سیاسی منجر شود ولی خوشبختانه چنین بیانیه‌ای صادر نشده (اتفاقی که بعدها بسیاری خواستند متأثر از شیوه‌ی بیانی این شعر، رقمش بزنند و در کوران وقایع سیاسی، این آثار به فراموشی سپرده شد) به همین دلیل، این شعر «به‌روز» و هنوز هم زنده است.] این‌ها را نوشتم که عرض کنم چرا آثار شما تا رسیدن به مرزهای موفقیت راهی طولانی در پیش دارند. شعرهای شما چندان به «اجرا» مقید نیستند و بیشتر در انحصار «ایده»اند ایده‌ای که اغلب به «معانی تک‌لایه‌ایِ وابسته به بیرون از فضای متن» منحصر است. سؤال این است اگر بنا باشد مخاطب شعر، یک پاراگراف یا چند پاراگراف یا شعری بلند بخواند و در نهایت به یک معنای حداکثر دو سه جمله‌ای برسد که خود -پیش از خواندنِ شعر- در زندگی روزمره به آن واقف یا معتقد بوده است، چرا باید شعر را بخواند؟ [ایجاد انگیزه‌ی پر و پیمان برای مخاطب شعر، متأسفانه دهه‌هاست از جریانِ نوگرایی شعر جوان حذف شده است.] در همین مرسوله‌ی اخیر شما، هر سه شعر با همین رویکرد شکل گرفته‌اند و در واقع، صحنه‌ای نداریم البته زبان شاعرانه داریم اما زبان شاعرانه [یا آنچه که عموماً با بیانی احساسات‌گرایانه و صفت و موصوف و مضاف و مضاف الیه ساخته می‌شود] نسبت مستقیمی با «شهود» ندارد که جوهره‌ی اصلی شعر است. در آثار پیشین خود، البته در مواردی، به سمتِ این شهود بیشتر حرکت کرده‌اید گرچه باز هم «اجرا» مغلوبِ «ایده» است و «معنا» غالب است بر «صحنه» با این همه پرهیز از احساسات‌گرایی و گرایش به تغزل و گریز از «معانی بیانیه‌وار» در این آثار، موفقیت بیشتری را رقم زده است مثل: «به وقت تلقین/ نزدیک صبح/ بعد از مردنت/ چراغ خانه روشن شد» یا: «در کرانه/ به یاد تو/ با زنی غریبه صبح خواهم کرد.» یا: «باد می‌لرزاند/ نخل‌ها می‌غرند/ ساحل می‌گرید/ دریا موج می‌کوبد بر قلبم/ تو را خواهم دید؟» یا: «قطاری/ ریلم/ برایت/ دست تکان خواهم داد» نکته‌ی مثبتی که مخاطب در آثار شما شاهد آن است «حذف منِ واحد» است. این را حفظ کنید. راویِ هر شعر شما، مثل نقش راوی در داستان، تغییر می‌کند و در اغلبِ موارد از «من‌گرایی مرسوم شعر مدرن» در آثار شما خبری نیست. این، خبر خوبی‌ست. توصیه می‌کنم حتماً دو مقاله‌ی «از سرچشمه تا مصب» و «کی مرده کی به جاست» را در کتاب «شعر و شاعران» محمد حقوقی بخوانید. پی دی اف آن با جستجو در گوگل در دسترس است. منتظر آثار تازه‌تان هستیم. پیروز باشید.

منتقد : یزدان سلحشور

یزدان سلحشور متولد 13 آذر 47 در رشت. شاعر، نویسنده، منتقد[ادبی-سینمایی]،مدرس، ویراستار،روزنامه‌نگار داور دو دوره جایزه جلال آل‌احمد و دو دوره جشنواره شعر فجر و جوایز ادبی دیگر از جمله جایزه نیاوران



دیدگاه ها - ۱
احمد ساوج » پنجشنبه 28 مرداد 1400
ممنون.

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.