در قفس تناسب




عنوان مجموعه اشعار : .
شاعر : امیررضا مفاخریان


عنوان شعر اول : .
از کنده ی جوانی قلبم
عمری ست دود عشق تو پیداست
افتادنم به پای تو ای بت
دردی به شدت فلک پاست

ای دیو چارسر، هوس تو
من را به چارمیخ کشید و
شکل چهارپای ملولی
در یک قفس ملال خودش خواست

این جانور سپس به نگاهت
دیوانه وار پاچه نشان داد
تا خواست اهلی ات شود و دید
سگ های چشم مست تو گیراست

ای سنگدل ترین دل ارواح!
این تن که زیر سنگ مزار است
سنگ تو را به سینه که می زد
خوش بود از اینکه سنگ تو خاراست

فریاد من به شدت مرگی
بد بود و کرکننده ولی تو
می تازی و بدون درنگی
هر ناله ای به گوش تو آواست

رنجی که عشق می دهدم‌ آه
کامل ترین حالت رنج است
عشقی که رنج می دهدم نیز
تکمیل حال رنجش زیباست

بی رحم و غرقِ لذتِ رنجم
من را میان مردم‌ پر رنج
تنها گذاشتی که بفهمم
رنجور، بی ملاحظه تنهاست

این کنده، این کهندل رنجور
در خشت خام، آینه می دید
تا اینکه ترس و واهمه ات را
می دید در دلش که هویداست


عنوان شعر دوم : .
.

عنوان شعر سوم : .
.
نقد این شعر از : امیرعلی سلیمانی
در این یادداشت نگاهی نقادانه خواهیم داشت به غزلی از دوست شاعر جوان جناب امیررضا مفاخریان، پیش‌تر هم راجع به یکی دو شعر از شما در این پایگاه یادداشت نوشته‌ام، استمرار شما در نوشتن و تمرین کردن و همچنین نقدپذیری شما نکات بسیار مثبتی‌ست که قطعا باعث پیشرفت شما خواهد بود، به شرطی که از نقدهای همکاران من در این پایگاه استفاده کنید، یعنی نقد وقتی مفید خواهد بود که در آثار بعدی شاعر ردپای آن آموخته‌ها هویدا باشد، قبل‌تر هم گفته‌‎ام، به نظر من شما شاعری هستید که برای نوشتن شعرهای کلاسیک به روز تلاش می‌کنید، هم در حیث بیرونی و هم درونی تلاش شما مشهود است، به روز بودن اتفاق بسیار مبارکی‌ست، به شرطی که در چهارچوب درست و توجیه پذیری اتفاق بیفتد، در این غزل ما با شکل متعارفی از وزن و قافیه پردازی مواجهیم، یعنی به نسبت شعرهای قبلی که از شما دیدم از حیث شکل قافیه‌پردازی به شیوه‌ای متداول‌تر رفتار کرده‌اید، غزل‌های دوری در دو سه دهه اخیر بسیار سروده شده است، غزل‌هایی که هر مصرع به اصطلاح از دو نیم مصراع تشکیل شده‌‎اند، این شکل قافیه پردازی دارای پیامدهای مثبت و منفی هستند، اولین نکته مثبت داشتن فضای کافی برای مضمون پردازی‌ست و اولین نکته منفی هم ضعف موسیقایی به سبب دیر رسیدن قافیه و ردیف است و گاه پراکندگی مضمونی و نوعی زیاده‌گویی، شاعر معمولا برای جبران این دو آفت از قافیه درونی و تناسب بندی استفاده می‌کند، ولی هر دو این پوشش‌ها اگر خوب اتفاق نیفتد شعر را تصنعی می‌کند، به باور من در غزل شما این تصنع بسیار وجود دارد، آن هم در شکل و شیوه تناسب بندی، به نوعی شما دارید از مراعات نظیر استفاده می‌کنید اما در ظاهری‌ترین شکل ممکن.
از کنده ی جوانی قلبم
عمری ست دود عشق تو پیداست
افتادنم به پای تو ای بت
دردی به شدت فلک پاست
همین بند اول شعر را ببنید، بین دود و کنده تناسب است، اما مضمون چقدر جان دار و زیباست؟ کنده‌ی جوانی قلب چقدر ترکیب شاعرانه و جذابی‌ست، تقریبا هیچ، شاعر می‌خواهد بگوید من از جوانی عاشق تو بودم و قلبم سوخته و یک عمر است دود این سوختن و نابودی مشخص است، بعد به کلمه/بت/ می‌رسیم بدون هیچ توجیهی و تناسبی در متن، شاعر می‌گوید به پای تو افتادن دردآور است و این درد را به فلک شدن تشبیه کرده است که بسیار بی‌تناسب و نازیباست، یعنی بین این دو پدیده نتوانسته رابطه‌ی درستی برقرار کند.
ای دیو چارسر، هوس تو
من را به چارمیخ کشید و
شکل چهارپای ملولی
در یک قفس ملال خودش خواست
شاعر آن معشوقه قلب سوزنده و آن بت دردآور را به ناگاه به دیو چهارسر تشبیه کرده است، در شعرهای این چنینی مخاطب از کلمه‌ای خاص به کلمه‌ی دیگر پناه می‌برد بدون اینکه انسجام زبانی و مفهومی را در نظر بگیرد، بیت دوم هم از نظر نحوی ضعیف است.
این جانور سپس به نگاهت
دیوانه وار پاچه نشان داد
تا خواست اهلی ات شود و دید
سگ های چشم مست تو گیراست
سپس شاعر خود را به جانوری که پاچه نشان می‌دهد، پاچه نشان دادن و پاچه گرفتن احتمالا باید دو معنی متفاوت داشته باشد، و بیت بعد هم حول گیرا بودن چشم است، و سگ داشتن چشم که مفهومی بسیار نخ‌نما و کلیشه‌ای‌ست.
ای سنگدل ترین دل ارواح!
این تن که زیر سنگ مزار است
سنگ تو را به سینه که می زد
خوش بود از اینکه سنگ تو خاراست
شاعر در چهار سطر چهار بار از کلمه سنگ استفاده کرده، شاید این را تکنیکی برای شعر می‌دیده که دست کم در اجرا بسیار ناموفق است، معنی و مفهوم بیت هم با توجه به سطر پایانی چندان مشخص نیست، سنگ خارا را به سینه زدن چه افتخاری دارد که آن تن دل خوش به آن باشد.
فریاد من به شدت مرگی
بد بود و کرکننده ولی تو
می تازی و بدون درنگی
هر ناله ای به گوش تو آواست
همینطور کلمات خاص و کلمات دارای بارهای متفاوت پشت سر هم قطار می‌شوند بدون اینکه سرانجام روشن و درستی در متن پیدا کنند، /به شدت مرگی/ بسیار ضعیف و نارسا آمده است، فریاد بد هم ترکیب بدی‌ست، تاختن هم درست استفاده نشده است، می‌بینید که کلمات در ظاهری‌ترین شکل ممکن کنار هم آمده در حالی که باید شاعر وسواس بیشتری برای استفاده از این گونه کلمات داشته باشد.
رنجی که عشق می دهدم‌ آه
کامل ترین حالت رنج است
عشقی که رنج می دهدم نیز
تکمیل حال رنجش زیباست
مصرع اول بیت سالم است و معنا هم درست برداشت می‌شود اما در بیت دوم باز شاعر درگیر زینب بیهوده دادن به کلمات و تناسب‌های ظاهری‌ست که مفهوم را دچار اختلال می‌کند.
دو بیت بعد هم دقیقا درگیر هم ایرادات است، جناب مفاخریان از اولین شعری که از شما در این پایگاه خواندم تا همین لحظه باورم این است شما بسیار شاعر بااستعدادی هستید و جسارت خوبی هم دارید اما از معنا و انسجام زبانی تا حدودی غافلید و این غفلت شعرهای شما را از نفس می‌اندازد.

امیدوارم به زودی شعرهای بهتری از شما بخوانم.

منتقد : امیرعلی سلیمانی




دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.