عنوان مجموعه اشعار : باران نخواهد بارید
شاعر : دانیال فریادی
عنوان شعر اول : چراغکسی می اید!
کسی می رود!
کسی میمیرد!
چراغ خانه ی ما کم مصرف است
چراغ خانه ی ما ابریست
چراغ خانه ی ما چشمک می زند
سوسن شال می بافد
ان هم در تابستان!
داود گل می فروشد
ان هم در قبرستان!
ستاره سر اتوبان پرسه می زند
انگار کیف پولش را گم کرده است!
خاربار فروشی محله ی ما
قوطی های خالی خاویار را
جایزه می دهد!
ولی همیشه ماست ش بوی ترشی سیب می دهد!
با تشکر
دانیال فریادی
عنوان شعر دوم : فانیوجود فانی ام
مرا احاطه کرده است
فانوس به دستم بدهید
تا نقبی به روشنایی محصورم بزنم
نمی پایید
حتی اسمان پر ستاره!
روشنایی
اکنون...
از بیخ گوشم گذشت!
با تشکر
دانیال فریادی
عنوان شعر سوم : اسب چوبی...مانند
اسب چوبی
شهربازی
می دانم
به هیچ کجا نمی رسم
فقط
گرد اسبان چوبی دیگر
عمریست
سواری میدهم!
در سه شعر اخیر شاعر، تقریباً تمام ویژگیهایی که در شعرهای پیشین او دیده بودم، تکرار شده است و بهنظر میرسد این شیوهها و شگردها، کمکم درحال تبدیل به ویژگیهای سبکی در کار شاعر هستند. منتها نکتۀ قابلتوجه این است که هریک از این ویژگیها در شعری بهفراخور مضمون آن به چشم میخورد، و در شعر دیگر، ویژگیهای دیگری میبینیم.
امّا در شعر نخست این مجموعه، آنچه بسیار قابلتوجه است، کارکرد موسیقی است. هرچه در حوزههای زبانی و صورخیال و مضمون و... معتقدم که شاعر نیاز به مطالعۀ جدی و پیگیر و دامنهدار دارد، به نظر میرسد در عرصۀ موسیقی، شاعر مطالعات منجر به نتیجهای مطلوب داشته و توانسته بهترین شیوههای موسیقیساز در شعر سپید را بیاموزد و در شعرش بهکار ببندد.
شاعر در آغاز میگوید: «کسی میآید/ کسی میرود/ کسی میمیرد» و همین تکرار لفظ «کسی» در آغاز هر سه سطر، یکی از شیوههای موسیقیساز در شعر است که نمونههای بسیار خوبی در شعر سپهری، فروغ، شاملو و... دارد؛ شیوهای که دکتر شمیسا آن را قائممقام ردیف مینامد و معتقد است که بهلحاظ موسیقایی، کارِ ردیف را منتها در ابتدای سطر انجام میدهد.
باز در ادامه میگوید: «چراغ خانۀ ما کممصرف است/ چراغ خانۀ ما ابریست/ چراغ خانۀ ما چشمک میزند» که باز همان تکرار واژه را در آغاز سطرها میبینیم.
شاعر در ادامه میگوید: «سوسن شال میبافد/ آن هم در تابستان!/ داود گل میفروشد/ آن هم در قبرستان!» و اینبار پس از کاربرد ردیف آغازین در سطرهای قبل، بهوضوح قافیه را در واژههای «تابستان» و «قبرستان» وارد شعر میکند. و با آنکه میدانیم اساساً شعر غیرسنتی و غیرنیمایی نیازی به کاربرد قافیه ندارد، امّا کیست که منکر تأثیر جادوییِ قافیه در خلق موسیقی باشد؟ و کدام شاعری درصورتِ تواناییِ استفاده از آن (و درصورتیکه شعرش به آن نیاز داشته باشد) از آن چشم میپوشد؟
و پس از آن: «ستاره سر اتوبان پرسه میزند/ انگار کیف پولش را گم کرده است!/ خواربارفروشی محلۀ ما/ قوطیهای خالی خاویار را/ جایزه میدهد!/ ولی همیشه ماستش بوی ترشی سیب میدهد!» یعنی دیگر از موسیقی و عناصر موسیقیساز خبری نیست، و معتقدم این یکدست نبودن کاربرد موسیقی در کلیت اثر، به شعر ضربه میزند، بهویژه اینکه آغاز شعر توأم با موسیقی باشد و پایان شعر، عاری از موسیقی.
امّا گذشته از مسألۀ موسیقی، نکتۀ دیگری هم در پایان این شعر خودنمایی میکند، و آن بیرون رفتنِ محوریّت تصاویر از خانه و خانواده، به خواروبار فروشِ محله است. شاعر از ابتدا تا سطرِ قبل از «خواربارفروشی...» شخصیتهای شعرش را از میان اعضای خانوادۀ خود برگزیده و به این شکل، شعری خانوادگی ترتیب داده که در انتهای آن، بهلحاظ ساختاری، توقع میرود تصویری تکاندهنده با «پدر» یا «مادر» در سطرهای پایانی بنشیند و تمامیِ سطرها و تصاویرِ پیشین را بهمثابۀ مقدماتی پراکنده، جمع کند و به نتیجه برساند؛ اتفاقی که البته نیفتاده است.
پیشتر نیز دربارۀ شعر این شاعر، به آسیبپذیری ساختاری آن اشاره کرده بودم، و اینکه رنگین و زیبا بودنِ تصاویرش، باعث میشود عدم انسجام ساختاری شعرهایش دیرتر به چشم بیاید. و باز هم تأکید میکنم که لازم است شاعر بیشتر به سلامت ساختاری شعرش اهمیّت بدهد.