عنوان مجموعه اشعار : بیا
عنوان شعر اول : غزل
بیا با خودم آشنایت کنم
غزل های زیبا فدایت کنم
بیا تا در این شهر غرق سکوت
ز عمق وجودم صدایت کنم
در این شهر غم،تن به طوفان سپرده
چو کوهی به پشتم بنایت کنم
چه اشکال دارد که بعد از وضو
دو رکعت نمازی عطایت کنم
به هنگام پرواز در آسمان
چنان بادبادک رهایت کنم
چنان باد با شدت کم...زیاد
ز هر سو که شد جابه جایت کنم
بیا تا حراجش نکردم بیا
بیا بوسه ها را بهایت کنم
عنوان شعر دوم : سپید
ای هم پیمان...
امشب پناهم باش...
مگذر از من چون رهگذر
چون دیگران...
عنوان شعر سوم : سپید
نام من
نام من را به باد پسپارید
تا به گوشش برسد
که شاید برگردد
و بسوزد دلی که
هرگز مرا
به یک درهمی نمیفروخت...
نقد این شعر از : جواد چراغی
پیشتر چند شعر از آقای هاشمی در همین پایگاه مطالعه کرده و نکاتی را بیان داشتم
حال با آشنایی اندک از سابقه و روند شاعری ایشان در بازه زمانی یکی دو ماه میشود نظر روشنتری نسبت به آثار ایشان داشت و با تمرکز بیشتر به ایشان مسیری مناسب را نشان داد.
حال در قدم نخست بدون توجه به سابقه و آثار گذشته ایشان به بررسی آثار پیشرو میپردازیم و در ادامه مقایسهای بین این آثار و آثار گذشته انجام میدهیم تا نگاه روشنتری نسبت به روند شاعری خویش داشته باشند.
در این نوبت با یک اثر کلاسیک و دو اثر آزاد روبرو هستیم که در نگاه اول نشان دهنده این است که صاحب این آثار در حال تجربه سبکهای مختلف شعری ست تا بهترین مسیر را بیابد. به یاد دارم پیشتر به معایب و مزایای این که شاعری در ابتدای راه انرژیاش را در چند سبک مختلف تقسیم کند اشاره کرده بودم.
در اثر اول که در قالب غزل اجرا شده است نکاتی در باب عناصر مختلف شعری قابل اشاره است. ابتدا در مورد فرم آن بگویم که یادآور فرم شعر معروف (بیا عاشقی را رعایت کنیم) از قیصرامینپور میباشد. با توجه به سابقه آقای هاشمی میتواند اقبال ایشان را نسبت به قیصر دید. و من این اقبال و تاثیر پذیری را فعلا مثبت ارزیابی میکنم و تاثیرات روشن آن را در زبان ایشان میبینم. که اگر در ادامه و آینده بتوانند از پس این تاثیرگیری امضای خاص خود را بیابند موفق خواهند بود.وگرنه زیر سایهی شاعری بزرگ ماندن برای همیشه موفقیت تلقی نمیشود. بالاخره باید ازین سایه به روشنی قدم گذاشت.
این غزل دارای یک فضای عاشقانهی محافظهکار و بیخطر محسوب میشود. یک نوع عشق که عاشق حرکت بزرگ و شگفتی برای معشوق خود انجام نمیدهد و همان حرکتهای استاندارد را انجام میدهد. که البته در شعر قیصر نیز عاشق دست به اقدامات شگفت نمیزند و ما شاهد یک عاشق معقول و آرام و سربه زیری هستیم که دیوانگی و جنون را در عشق روا نمیدارد. بر خلاف حسین منزوی که عشقش سرتاسر پر از شگفتی و جنون و دیوانگی و غافلگیری است.
آنچه قیصرامین پور را تبدیل به یک شاعر موفق میکند.زبان شعر اوست. زبانی ساده در عین حال عمیق و چندوجهی آمیخته به طنزی حافظگونه. که موجب لذت و شگفتی مخاطب میشود. او با همین زبان، سادهترین و تکراریترین مفاهیم عشق را در شعر درخشان جلوه میدهد. در نهایت عنوانی که میتوان بر روی شعر قیصر نهاد این است: (عاشقانههای آرام)
حال من میگویم در شعر عاشقانه عاشق یا شاعر باید ویژگیهای منحصربفرد معشوق را کشف و آن را به نوعی بیان کند که مخاطب نیز با آن همزادپنداری کند.
هر معشوقی چشمها و ابروها و موهایش در نظر عاشق زیباست. هر معشوقی غم دوری اش بر روی عاشق تاثیراتی دارد و...
وقتی منزوی میگوید:
(اگر باید زنی هم چون زنان قصّهها باشی
نه عذرا را دوست دارم، نه شیرین و نه لیلایت
که من با پاکبازیهای ویس و شور رودابه
خوشت میدارم و دیوانگیهای زلیخایت)
سراغ معشوقی رفته است که ویژگیهای یک معشوق عمومی در تاریخ چند قرن شعر فارسی را ندارد در واقع او دارد از سلیقه و تمایلات شخصی خویش که اینگونه معشوقی است سخن میراند و البته مخاطب را نیز با خود همراه میکند و بر او نیز تاثیر میگذارد.
هدفم از بیان این مساله این است که در شعر عاشقانهی اینروزها معشوق همه افراد شبیه به هم هست. و کسی سراغ کشف ویژگیهای خاص معشوی واقعی یا خیالی خویش نمیرود.
بر این اساس من زمانی میتوانم شعری را ممتاز و موفق ارزیابی کنم که این نگاه را داشته باشد.
جدای ازین مساله که مربوط به عنصر اندیشه بود درباره مسایل تکنیکی متن نیز نکاتی را میخواهم بیان کنم؛
در بیت اول، مصرع دوم دچار یک نوع ضعف تالیف است یعنی صورت استاندارد جمله باید اینگونه میبود: (غزلهای زیبایم را فدایت کنم)
درست است که در جمله گاه (را) مفعولی میتواند حذف شود. اما باید توجه داشت که زبان شعر باید والاترین زبان باشد و ازینگونه ضعفهای پیش پا افتاده فراتر رفته و ذهن مخاطب از دریافت لذت ادبی وا نماند.
بیت دوم یاد آور سطری ست که گفت: (امشب من از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم) اما آقای هاشمی آن مضمون را به عاریه گرفته و در غزل اینگونه استفاده کرده است و اتفاقا نتیجهی خوبی هم حاصل شده. در ابتدای شاعری اینگونه تاثیرگرفتن ها و استفاده از مضامین موجود طبیعی ست و بر آن نقدی وارد نیست به شرطی که شاعر بتواند در ادامه و در طول زمان از پس آن ،مضامین بکر و تازه کشف و خلق کند. که مطمعنا برای آقای هاشمی اینگونه خواهد بود.
در بیت سوم متوجه تصویر ارائه شده در مصرع دوم و ارتباطش با مفهوم مصرع اول نشدم. آنچه این بیت میگوید این است: (در این شهر غم تن به طوفان سپردهام تا مانند یک کوه در پشتم تو را بنا کنم) در واقع آنچه برداشت میشود یعنی (تو مثل یک کوه پشتم هستی یا پشتم باشی من در میان طوفان غمها پیروز خواهم شد)
ولی مضمونی که توسط ذهن منِ مخاطب یا منِ منتقد دریافت میشود از کنار هم قرار دادن کلمات کلیدی اتفاق میافتد نه از بیان شاعر.
پس این بیت دچار ضعف تالیف است و باید در جملهبندیهای آن تجدید نظر نمود.
بیت چهارم نیز یادآور بیت معروفی از قیصر امینپور است که گفت
(چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟)
خب در اینجا ما یک تاثیر شدید و تمام عیار از قیصرامینپور را شاهد هستیم همانگونه که پیشتر اشاره کردم این دست تاثیرات در ابتدای راه شاعری میتواند مفید واقع شود و ذهن جستجوگر و خلاق شاعری را شکل دهد و ذهن وی را با فرم شعر آشنا کند. اما در ادامه بایست منجر به ایجاد خلاقیتهای منحصربفرد شود.
این تاثیرات را بیش از تحت تاثیر قرارگرفتن عناصر شعری ،بیشتر تحت تاثیر قرار گرفتن فرم شعر قیصر میدانم. آقای هاشمی تحت تاثر فرم شعر قیصر امینپور قرار گرفته است که انتظار میرود حداقل در استخدام عناصری مانند تخیل مستقلتر عمل کنند.
اما از غزل که بگذریم در مورد دوتا اثر با عنوان شعر سپید هم نکاتی را لازم میدانم اشاره کنم
ابتدا توصیهی من به آقای هاشمی این است که چون با ملزومات ابتدایی غزل مثل قالب . وزن.قافیه آشنایی قابل قبول دارند در این زمینه بیشتر تلاش کرده و انرژی صرف کنند. شعر آزاد یا سپید را صرفا برای کشف مضمون بصورت تمرینی در کنار آن در نظر داشته باشند نه برای ارائهی آن به مخاطب.
زیرا وقتی مضمونی به ذهن شاعر خطور میکند و وقتی میخواهد آن را وارد شعر کلاسیک کند که شروط و قید و بند وزن و قافیه را دارد، کار دشوارتر میشود. ازینرو استخدام این مضمونهای تازه از نظر شاعر تازهکار در شعر سپید سهلتر است. اما شعر سپید به مراتب قیدها و شروط دشوارتر و مخفیتری دارد که برای شعر شدن سختگیرانه تر از غزل باید به آن نگریست.
برای همین با توجه به شناخت ابتدایی از قلم آقای هاشمی میتوانم به ایشان این توصیه را داشته باشم که شعر سپید را صرفا بصورت مشق و تمرین برای تقویت ذهن مضمونیابی خویش درنظر داشته باشند و تمرکز و انرژی اصلی را روی شعر کلاسیک صرف کنند.
آخرین حرفم نیز راجع به مقایسه آثار پیشرو با آثار قبلی ایشان این است که فعلا حرکت آقای هاشمی در عرض است و حرکت طولی از ایشان شاهد نیستیم نسبت به آثار قبلی. البته امیدوارم این حرکت در عرض ،پایه و اساس کار را برایشان مستحکمتر کند
با آرزوی موفقیت