عنوان مجموعه اشعار : کاوش
شاعر : ,موسی صباغیان
عنوان شعر اول : اندیشه مطهرکاوش
شبی در کاوشی پیدای خود را در نهان دیدم
دلم را کوکبی رخشان میان آسمان دیدم
برای شام شوم خود نشستم گریه ها کردم
در آن آشفتگی خود را چو یک آتشفشان دیدم
در آن حالت شکایت از زمین و از زمان کردم
خودم را سایه ی تاریک در بین جهان دیدم
ز مکر ناجوانمردان زدست نامسلمانان
در این دنیا خودم را بی کس و بی آشیان دیدم
شبیه رهروان، پیموده ام بازار دنیا را
خودم را چون غباری در میان این و آن دیدم
«شبان، آهسته می نالم مگر دردم نهان ماند»
شبی در کاوشی پیدای خود را در نهان دیدم
اندیشه ی مطهر
شکست اندوه تو قلب جوانمردان دنیا را
چه کس بعد از تو تا خورشید و باران میبرد ما را
چه کس بعد از تو در فکر جوانان نور می کارد؟
به عطر گل معطر می کند باغ شکوفا را؟
تمام چشم های عاشق از سوز تو می گریند
مگر دیده تواند بست راه اشک دریا را؟
من از تالیف چندین جلد پر مغز و نفیس تو
به خوبی دیده ام در تو اساس فکر دانا را
به رعنایی ز نقش سبز دستانت ز چالاکی
به بوم جامعه باید کشیدن طرح فردا را
مال خودم نیست
شعری که تراوید زمن مال خودم نیست
من معتقدم حال دلم حال خودم نیست
با یاری یزدان و امامان چه پریدم!
توفیق پریدن ز پر و بال خودم نیست
هرکار ادیبانه که کردم همه از اوست
این شعر و غزل ها همه، افعال خودم نیست
این ذوق الهی که مرا سخت تنیده
اوقات خوشش، کوشش هر سال خودم نیست
یا رب! غزل من ز تو الهام گرفته
این شعر و غزل، مال خودم مال خودم نیست
فردا که ...
فردا که بر مزار تو افتد گذارمان حیرت فزای نور شود رهگذارمان
فردا که روز تابش خورشید خاور است در مشهدالرضاست قرار و مدارمان
فردا که کارنامه ی ما را ورق زنند حسرت برند عالم و آدم ز کارمان
از بس که باصفاست حضور رضا، شده هر شش جهت ز روی تو آیینه زارمان
چشم امید ماست به تو، ای سپیده دم وقتی سپید می دمی از شام تارمان
دوبیتی گنجشک و پنجره
مأیوس نشو زمان پرواز شده
در خاطر ما نوای نی ساز شده
گنجشک قفس! اسیر بن بست نشو
یک پنجره در کنار تو باز شده
خط و دوات
مباد هیچ دوات ترم کپک بزند
خلاف میل خودم چرخکی فلک بزند
به ذوق خط خودم هیچگاه شک نکنم
درخت جوانم اگر شتک بزند
یادگیر علیکم به حسن خط که فقط
نخواه شعر به گوش تو نی لبک بزند
ببار حضرت باران به باغ علم و هنر
مباد ظرف انار دلم ترک بزند
رباعی جواد الائمه علیه السلام
سرچشمه ی احسان و صفا بود جواد
در باغ جهان بوی خدا بود جواد
ثبت است در آیینه ی تاریخ صداقت
سرسلسله ی صدق و صفا بود جواد
بهارانی هنوز
در نگاهم چشمه سارانی هنوز
بلبل باغ بهارانی هنوز
چشم دل باز و لبت خندان چو گل
در شکفتن غنچه بارانی هنوز
با طلوع مهر عالمتاب حق
بوی صبح و باد و بارانی هنوز
پای بند ریشههای عاطفه
در تداوم کوهسارانی هنوز
در لطافت همچو باران بهار
آب صاف جوکنارانی هنوز
حوزه
پر از کوشش پر از اصرار با یک عشق بی پایان
کجا می گردی ای در کوچه های سرد یخ بندان؟
شبانه می روی شادان به سوی حوزه ی صادق
به پای عاشقی پویان گهی افتان گهی خیزان
پس از چندی حضوری در کلاس درس اجباراً
نموده طی فجازی یا مجازی راه سرگردان
یقیناً با تلاش تو دروس حوزوی اصلاً
به دست باد آشفته نخواهد شد گم و پنهان
کنار حوض بی ماهی در این حوزه که موجی نیست
و ماهی بر کسی مایل نمی تابد منم گریان...
شب که آشفته تر از زلف پریشان است
مثل آیینه نمایشگر و حیران است
مثل کفتر شب مهتاب هوایی شد
باز آبستن یک صبح درخشان است
چهره ی ماه که افتاده بر آب زیباست
صورتش بر سر آن جیوه ی لرزان است
این درختان همه آیات خدا هستند
دست هر شاخه پر از آیه ی قرآن است
ابر می بارد و نعمت همه جا جاری است
ماسوا منتظر بارش باران است
من به آغاز و به پایان دلی مشغول
از ازل تا به ابد مظهر عرفان است
چرخ زمانه
صبحانه و نهار و سپس عصر و یک زوال
چرخیده چرخ روز و زمانه و ماه و سال
تا اسب عمر من به شتابی گذشت و رفت
شاها شدم پیاده رخم مات هر سوال
تعطیل بوده درس و دبستان و مدرسه
با این کوید بسته شده درب فوتسال
دوشنبه ها کلاس مبانی شعر بود
استاد آن شریف و موقر و با کمال
دوشنبه شعر ما سروسامان گرفته بود
مشتاق و مشتغل شده نستوه و بی ملال یکشنبه و سه شنبه که تحریر می کنم
ابزار کار من قلم و نقش خط و خال
شب جمعه ها زیارت بانو روم خوشا
بر روزگار من که شود آبی و زلال!
عنوان شعر دوم : صلواتصلوات
عنوان شعر سوم : صلواتصلوات