بخوانید و بیشتر بخوانید




عنوان مجموعه اشعار : فصل آخر زمین
شاعر : علیرضا مسیحادم


عنوان شعر اول : منم مجنون تویی لیلا
که من بودم ؟ کنار خلوتِ دانایی 

که من دیدم ، در من هست تنهایی 

به یکباره کنارم ...تو را دیدم 

در آن میدان رویایی

به زیر مهتاب نورانی

در آن واحد نمیدانستم 

چه کردم چه خواهم و کجا خواهم 

تو را خواهم تو را خواهم تو را خواهم 

دیگر من نبودم آن دانای تنها 

که نامش بر سر کوی و زبان ها 

منم مجنون منم مجنون منم مجنون

تویی افسانه افسونگر شیدا 

تویی لیلا تویی لیلا تویی لیلا ...

#علیرضا_مسیحادم

عنوان شعر دوم : .
.

عنوان شعر سوم : .
.
نقد این شعر از : یزدان سلحشور
آقای علیرضا مسیحادم سلام.
پیش از هر حرف و سخن و نقدی چند نکته‌ی مهم را باید عرض کنم:
یک. شعر، در نخستین گام با قالب‌اش مشخص می‌شود و این قالب، هم باید برای مخاطبان عام و خاص شناخته شده باشد هم برای سراینده. [البته مواردی هم وجود دارد که سراینده‌ای حرفه‌ای، چند قالبِ مشهور را با هم می‌آمیزد که البته هم «نسبت» دارد و هم در مورد همه‌ی قالب‌های صادق نیست همچنان که در حوزه آشپزی هم نمی‌شود قورمه سبزی را با قیمه قاطی کرد و گفت که به «اختلاط غذاها» رسیده‌ام! بدیهی‌ست که ورود به چنین روندی را کلاً نمی‌شود به نوآمدگانِ حوزه شعر توصیه کرد چون نیازمند شناخت و تسلط عمیق سراینده بر قالب‌های مورد استفاده است.] مثل:
گامی به تولا زده بودم ‌ای کاش
جامی ز می «لا» زده بودم ای کاش
آن شب که قراولان توفان رفتند
چون موج به دریا زده بودم ای کاش [رباعی/ سیدحسن حسینی]
یا:
تو تنهایی، تو از تن‌ها جدایی
غریبی، بی‌کسی، بی‌آشنایی
دلا گویی تو را من می‌شناسم
تو از اینجا نه‌ای ،اهل کجایی؟ [دوبیتی/ قیصر امین‌پور]
دو. به طور کلی، قالب‌های شعری، به دو گونه‌ی کلاسیک و نو تقسیم می‌شوند. زیرمجموعه‌های گونه‌ی کلاسیک، غیر از برخی از تفاوت‌های شگردی [مثل تفاوت شگردها و نوع مضمون‌سازی‌های مورد استفاده در غزل و قصیده] یا وزنی [مثل استفاده از اوزان خاص در رباعی و دوبیتی] یا حتی تعداد مصراع‌ها [مثل انواع مسمط‌ها] از معیارهای واحد وزن عروضی و صنایع لفظی و معنوی پیروی می‌کنند بنابراین مخاطبان هیچ‌گاه در تشخیص یک قالبِ کلاسیک دچار سردرگمی نمی‌شوند. ممکن است مخاطب عام به دلیل عدم آشنایی با وزن و تقطیع، متوجه لغزش‌های وزنی نشود یا قافیه شایگان را با قافیه واقعی اشتباه بگیرد، اما در همین حد است و هیچ وقت این آثار را مثلاً با آثار شعر نو اشتباه نمی‌گیرد.
...رسید موسم گل، عیش و کامرانی کن
گذشت عمر، گرانی مکن روانی کن
خلاف زاهد مکار تا توانی کن
«درآ به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کآنجا سیاه‌کارانند»... [مسمط پنج ‌مصراعی یا مخمس/ شاه اسماعیل اول متخلص به خطایی (یا ختایی)/ دو مصراع آخر هر بند تضمین از غزل حافظ است]
سه. شعر نو، کلاً به چهار گروه تقسیم می‌شود که تفاوت‌شان هم بر اساس وزن عروضی‌ست: شعر نیمایی [که برخوردار از وزن عروضی‌ست همانند شعر کلاسیک؛ تنها تفاوت، در کوتاهی و بلندی مصراع‌هاست؛ وگرنه همه‌ی مصراع‌ها در یک «بحر»ند] شعر آزاد [که برخوردار از وزن عروضی‌ست اما در همه‌ی بندها از یک «بحر» واحد پیروی نمی‌کند و شعر، در بحوری نزدیک به هم -از لحاظ موسیقایی- آمد و شدی مداوم دارد و تفاوت‌اش با شعر نیمایی هم، در همین نکته است] شعر سپید [که برخوردار از وزن عروضی‌ست البته نه به تمامی و پس از آغاز کلام با وزن، با «سکته»های متوالی به موسیقی عادی کلام پیوند می‌خورد که دکتر شفیعی کدکنی در فصلی از کتاب «موسیقی شعر» به آن پرداخته است] شعر منثور [تنها از موسیقی عادی کلام برخوردار است و از وزن عروضی، عاری‌ست] نکته‌ی مهم آن است که آثار هر چهار گروه شعریِ موردِ نظر، مبتنی بر شگردهای کلامیِ نوشده‌ی قدمایی‌اند یعنی صنایع لفظی و معنوی، حرف اول را در شعر نو می‌زنند مخصوصاً در «شعر منثور» که از نعمتِ وزن هم محروم است. درست است که مخاطب عام ممکن است هر دل‌نوشته‌ای را که به شکل پلکانی نوشته شده با شعر نو اشتباه بگیرد اما این در نگاه اول است و مخاطب، خیلی سریع با مقایسه‌ی آن متن با بهترین‌های نیما و شاگردان‌اش [که در حافظه‌ی جمعی ثبت و ضبط شده است] به اشتباه خود پی می‌برد مثل:
...من اينجا بس دلم تنگ‌ است
و هر سازی که می‌بينم بدآهنگ ا‌ست.
بيا ره‌توشه برداريم،
قدم در راه بی‌برگشت بگذاريم،
ببينيم آسمانِ "هر کجا" آيا همين رنگ ا‌ست؟... [شعر نیمایی/ مهدی اخوان ثالث]
یا:
همه‌ی
لرزش دست و دلم
از آن بود
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق آی عشق
چهره‌ی آبی‌ات پیدا نیست... [شعر سپید/ احمد شاملو]
چهار. شعر گرچه «ساختن و چیدن صحنه» است اما این کار را بر محور «زبان» انجام می‌دهد یعنی شاعر در نخستین گام باید از ضعفِ تألیف بری باشد و نخست، خود بداند که در پیِ گفتنِ چه چیزی‌ست تا مخاطب هم بفهمد که او در «روگفتار» پیِ چه چیز‌ست.
مرسوله‌ی شما با نام «فصل آخر زمین» قالبِ مشخصی ندارد که دقیقاً حاصلِ عدم شناختِ نگارنده‌ی متن از قالب‌های شعری‌ست. متأسفانه در «روگفتار» هم معنای روشنی ندارد و از صنایع لفظی، فقط از «جناس» -آن هم به شکلی غیرِ کاربردی- بهره برده [ دانایی و تنهایی، لیلا و شیدا] و از صنایع معنوی، متأسفانه بهره‌ای نبرده است. با نگاهی به آثار پیشین شما متوجه شدم که این مسیری مداوم است و تغییری در آن مشاهده نمی‌شود. ببینید، همه‌ی ما از جایی شروع کرده‌ایم هیچ شاعر موفق یا نیمه‌موفقی از ابتدا، بر همه‌ی آنچه که نیاز بوده تسلط نداشته اما خوانده، و خوانده، و خوانده! اگر خواهانِ ورود به حوزه شعر نو هستید ابتدا با خواندن آثار نیما و شاگردانش شروع کنید. پیشنهاد من خواندن دو کتاب «شعر نو از آغاز تا امروز» محمد حقوقی و «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودی‌ست که در کتابخانه‌های عمومی نهاد کتابخانه‌های کشور در دسترس‌اند. منتظر آثار تازه و پررمق‌تان هستیم. پیروز باشید.

منتقد : یزدان سلحشور

یزدان سلحشور متولد 13 آذر 47 در رشت. شاعر، نویسنده، منتقد[ادبی-سینمایی]،مدرس، ویراستار،روزنامه‌نگار داور دو دوره جایزه جلال آل‌احمد و دو دوره جشنواره شعر فجر و جوایز ادبی دیگر از جمله جایزه نیاوران



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.