آیا خواندن معجزه می‌کند؟ بله! معجزه می‌کند



عنوان مجموعه اشعار : آوای عشق
عنوان شعر اول : یک دهان پرسیب


دستت را دراز کن
تا سوسوی سرخ ستاره
برویم از لبانت
انگار ازت عاشق شده
مقاومت نکن به جاذبه
فقط رها باش
(آدمی زاد است
گاهی جایش را عوضی می روید! )
باغ لبانت
واین همه بوسه سرخ
به زردی نرفته
بیدارش کن
هیچ مردی به سیب پلاسیده
عشق نمیورزد .
رویایت پر باران
برخیز
ابری که خیال باران دارد
پیراهن نمی پوشد
پا بگذار به سینه ام
اگر زمین هم لایق نباشد
باران که است
چترتردید را بس کن از سرت
این کلیشه دوست داشتنی را
قدم بزن تا خانه.
پنجره را از لای پرده در آر
اویزان کن از دیوار
اکنون تمام جهان
اتاق توست.
و مردی می خواند
از گلوی سبز باغ ها
صدایی که
به شبت
به تختت
به زمستان تنت
غریبه نیست
مقاومت نکن به آغوشش
دستت را دراز کن
این سیب لایق دهان توست
.....

عنوان شعر دوم : دریچه

#سر می خورد به بالا
لیز میخورد به چپ
تاب میخورد به راست .
زیر همان دستها
که شبانه
از درد دل کوچه ها .
از نجوای خانه ها.
به اتاقش
خط به خط در اغوشش
وحرف به حرف با لبانش
نگارشی عاشقانه
تا صبح....

#شهر میگردد
کوچه رااتاق را .
با بوق ودود وباتوم سربازش
وماشین
سوار بر خیابان
به جستجو از اعماقت عبورمیکند.
بیچاره انسان.

#در دستش بقدری می فشارتت
که حتی استخوانت
زبان گشاید
به اعتراف مریمها !


#دستی می بارد باران
ودستی حركت ميدهدخورشید را
وخیابان
ماری را ماند
می پیچد . خورشید در محاق
تاریکی مطلق.....!


#مچاله شدی
صافت میکند
بین دست وشیشه
تابت میدهد
وتاب میخورد
خورشید وخیابان .......

می چروکی.
در خود فرو میریزی
مچاله میشوی
میباری .
خط به خط .
حرف به حرف
وخون آبیت جاری
در جهت های مختلف
جغرافیای A4......


(پ. ن.. ..برای ديدن
پچ پچ کوچه ها
زدودن -گرد و غبار-
از شیشه دریچه ها.!!!! )

عنوان شعر سوم : خدای خاورمیانه
خدای خاور میانه
آفتاب آن پایین
ابرهای رام پایین تر
آذرخش و رعد !
وابرهای سیاه و برف
گوشه ای باران و تگرگ
آن طرف دورتر رنگین کمان
و بیشه های آبی
این سمت سیاهی
وگاه گاه ستاره
و بعد طوفان ....
گویی بخاطر حضورتو؟
خدایت
باز دیوانه شده !!!
که این چنین
تمام داشته هایش را
گزینه کرده برایت
روی میز آسمان !!!

با خود میگویم
نکند باز خواب
او را می بینم که
بدون رو بنده و روسری
آمد سمت من پشت پنجره !
برای گفتن از عشق
و مجبورشدیم !
در کنارشان با تیرهای بی شمار
له کنیم -قلب شیطان را -!!
.......
می پرم از خواب
کنارم نشسته ای
در حال تماشای آسمان
آسمان «خاور میانه»!!!
نقد این شعر از : یزدان سلحشور
آقای مهدی حسنلو سلام.
اصلاً مهم نیست که ما بخواهیم آوانگارد باشیم یا محافظه‌کار یا متعادل. می‌توانیم آوانگارد باشیم و مثل رویایی به چنین شعری برسیم: «از تو سخن از به آرامی/ از تو سخن از به تو گفتن/ از تو سخن از به آزادی/ وقتی سخن از تو می‌گویم/ از عاشق از عارفانه می‌گویم/ از دوستت دارم/ از خواهم داشت/ از فكر عبور در به تنهایی/ من با گذر از دل تو می‌كردم/ من با سفر سیاه چشم تو زیباست/ خواهم زیست...» یا محافظه‌کار باشیم و مثل نادرپور به چنین شعری: «کندوی آفتاب به پهلو فتاده بود/ زنبورهای نور ز گردش گریخته/ در پشت سبزه های لگدکوب آسمان/ گلبرگ های سرخ شفق تازه ریخته/ کف بین پیر باد درآمد ز راه دور/ پیچیده شال زردخزان را به گردنش/ آن روز میهمان درختان کوچه بود/ تا بشنوند راز خود از فال روشنش...» یا متعادل باشیم مثل اخوان و به چنین شعری برسیم که به جای «گفتن»، صحنه را می‌چیند و نشان می‌دهد: «ما چون دو دریچه، روبروی هم،/ آگاه ز هر بگو مگوی هم./ هر روز سلام و پرسش و خنده،/ هر روز قرار روز آینده./ عمر آینه بهشت، اما ... آه/ بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه/ اکنون دل من شکسته و خسته‌ست،/ زیرا یکی از دریچه‌ها بسته‌ست./ نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد،/ نفرین به سفر، که هر چه کرد او کرد.» باید دید در نهایت، در حافظه‌ی جمعی از شعر ما چه به یادگار خواهد ماند و برای گذشتن از نقاطِ ضعفِ خود، چقدر نردبان از تجربه‌ی زیستیِ خود می‌سازیم و چقدر قادریم خودمان را عوض کنیم؛ چنانکه نیما و برجسته‌ترین شاگردان‌اش بارها چنین کردند. در بخش پیام برای منتقد نوشته‌اید: «اگر نکته مثبت هر چند کم در اثرم مشاهده شد حتما مطلعم کنید» اولین نکته این است که وقتی شاعری با بیش از 5 سال سابقه‌ی حضور در این حوزه و 42 سال سن، کارهایی برای عرضه دارد حتماً نکات مثبت هم در آثارش هست اما مسئله‌ی اصلی این است که این نکات مثبت، تا چه حد نسبت متوازنی دارند با سن و سابقه‌ی شاعر. این اولین مرسوله‌ی شعری شماست که بناست من چند خطی درباره‌اش بنویسم و واقعیت این است که با ایده‌های خوبی هم روبروییم همچنان که با سطرهایی که می‌توان آن‌ها را جذاب دانست مثل:
ابری که خیال باران دارد
پیراهن نمی‌پوشد
یا:
این کلیشه دوست‌داشتنی را
قدم بزن تا خانه
یا:
دستت را دراز کن
این سیب لایق دهان توست
یا:
می‌پرم از خواب
کنارم نشسته‌ای
در حال تماشای آسمان
آسمان «خاورمیانه»
منتها بحث، فراتر از غریزی گفتن و جذاب شدن چند سطر در میانِ چندین سطر دیگر است. شما بیشتر «حرف می‌زنید» گرچه این حرف‌ها را به زبانی شاعرانه می‌زنید اما به هر حال حرف، حرف است یعنی صحنه را نمی‌سازد و بعضی اوقات هم به ضعفِ تألیف می‌رسد که با نوگرایی متفاوت است مثل: «چتر تردید را بس کن از سرت» [که ظاهراً باید تکرار «ر»ها و «س»ها کاری کنند این وسط از لحاظ موسیقایی، ولی جمله در ساختِ زبان پارسی مشکل دارد و چنین روندی کلاً متفاوت است با روند «آشنایی‌زدایی» که مقوله‌ای تصویری و توصیفی‌ست] یا: «اگر زمین هم لایق نباشد/ باران که است» [که بناست مخاطب با حذف به قرینه‌ی لفظی «لایق»، به «باران که لایق است» برسد با این همه عملاً نمی‌رسد و جایگزینی «هست» به معنای «وجود دارد» و این خطای متداول در زبان شکسته که آن را معادل «است» به کار می‌گیرند، هم بیان را نرم‌تر می‌کند هم معنایی دو وجهی به آن می‌بخشد] این‌ها هم به کنار، بحثِ اصلی، حرف زدن شاعر درباره‌ی «ایده» است به جای «اجرا»ی آن «ایده». این نقطه‌ی ضعفی‌ست که من می‌بینم نه فقط در این کارها که در بخشِ اعظمِ آثاری که در صد سال شعر نوی ایران منتشر شدند و اتفاقاً شاعران‌شان، نکاتِ مثبتِ کمی در کارنامه‌شان نداشتند ولی یا نام‌شان فقط در تذکره‌های مدرن ماند یا حتی در همین حد هم نماند. اگر نگاهی گذرا هم به «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودی بیندازید از این نام‌ها در آن کم نیستند. برخی از این شاعران، دانش قابل احترامی هم داشتند چه در حوزه‌ی شعر کلاسیک خودمان چه در حوزه‌ی شعر مدرن امریکا و اروپا؛ بر زبانِ ادبیِ آن کشورها هم مسلط بودند؛ فقط یا مثل هوشنگ ایرانی بر زبان پارسی مسلط نبودند یا مثل فریدون رهنما قادر نبودند معیارهای زیباشناختیِ مثلاً شعر فرانسه را بدل به معیارهای زیباشناختی شعر پارسی کنند. بحث فقط بر سر شعر آوانگاردها نیست یکی از کارآمدترین کتاب‌های منتشر شده در این دهه‌ها، «بنیاد شعر نو در فرانسه» حسن هنرمندی‌ست. میزانِ دانشِ او، غبطه برانگیز است اما در شاعری چندان موفق نبود. در 42 سالگی، چند نکته‌ی مثبت در کارنامه‌ی یک شاعر، امتیاز محسوب نمی‌شود. 42 سالگی سنی‌ست که شاعر باید مسیرش را مشخص کرده باشد. امضای شخصی داشته باشد و دیگر به فکر شعر پرغلط و کم‌غلط نباشد. شعرِ بی‌غلط‌اش باید از متوسط به بالا باشد. به گمانم، بخشِ مهمی از این وضعیت، محصول کم‌خواندن و بدخواندن است. پیشنهادم خواندنِ «شعر و شاعران» محمد حقوقی‌ست که پی دی اف‌اش هم در اینترنت قابل جستجوست مخصوصاً دو مقاله‌ی «از سرچشمه تا مصب» و «کی مرده کی به جاست» از این کتاب، بسیار راهگشا هستند. منتظر آثار تازه‌تان هستیم. پیروز باشید.

منتقد : یزدان سلحشور

یزدان سلحشور متولد 13 آذر 47 در رشت. شاعر، نویسنده، منتقد[ادبی-سینمایی]،مدرس، ویراستار،روزنامه‌نگار داور دو دوره جایزه جلال آل‌احمد و دو دوره جشنواره شعر فجر و جوایز ادبی دیگر از جمله جایزه نیاوران



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.