عنوان مجموعه اشعار : بدون نام
شاعر : محمدرضا دربندی
عنوان شعر اول : اولکودکی یافت پستان را...
سائلی تکه ای نان را...
کافری نور ایمان را...
چشم های تو را دیدم...
شب شکست و سحر سر زد...
مرغی از یک قفس پر زد...
منتظر را کسی در زد...
یک تبسم که پوشیدی...
مثل نخلی که خرما داشت
ماهیانی که دریا داشت
خیل برفی که سرما داشت
دست زیبایی ات پر بود...
گیسوی لخت خرماییت
چشم مواج دریاییت
رنگ برف تماشاییت
دستم اما چه کوتاه است...
بر بلندای آفاقت...
بر رسیدن به اعماقت...
یا رسیدن به مصداقت...
این همه مدح، کوتاهی است...
عنوان شعر دوم : دومبه چهره ای که بر ثبات ادعا دارد...
به این سکوت که در من همیشه جا دارد
به این دو دیده ی آرام پیش رو شک کن
که کوه در دل خود آتشی به پا دارد...
خبر نداری و در کنج قلب من خبری است...
که شرم مانع است و فقر مبتدا دارد...
شبیه برکه به تو ماه دست من نرسد
چگونه پر بزند آدمی که پا دارد؟
میان این همه عاشق که شاعرت شده اند
کجا عریضه ی من فرصتِ نما دارد...
مگر تو گوشه ی چشمی، نظاره ای بکنی...
که این کناره نشین وحشت از خطا دارد...
عنوان شعر سوم : سوم کودتا اغتشاش از تو
بستر شورش و جنگم
بستر انقلابایِ ،
با دو چشمات هم رنگم...
نقضِ قانونِ اون بمبِ،
فسفریِ توی چشمات
من یه گردان از افراده،
شعله ور یا نفس تنگم...
مشرقم زردِ موهاته،
مغربم قرمزِ لب هات...
هیچ راه گریزی نیست،
بیخودی با تو میجنگم...
وقتی اینقدر دریایی
مثل سنگم اگر باشم...
قبل از اینکه دچارت شم
واضحه طالع سنگم...
زود باش اسیرم کن
فتح کن سرزمینم رو...
زود این مرد مسحور و...
در بیار از توی چنگم...
دو بیتی:
۱
پدرم داد زمانی به زنی جانش را...
زندگی زود بر او داد بهارانش را...
چه بچینیم از این باغ که در نوبت ما...
دست آفت زده پوسانده درختانش را...
۲
بالاتر از سبز نگاهت هیچ رنگی نیست...
از جان نثارانت نبودن بیش ننگی نیست...
از سرخی لب های تو دریافتم بی شک
جز بر سر بوسیدنت در شهر جنگی نیست
در باب تجربه قالبهای گوناگون و همچنین قالبهای تازه بحثهای بسیاری وجود دارد.
قالب در شعر کلاسیک به نوعی نقش فرم بیرونی را ایفا میکند. و همین فرم ،جهانبینی شاعر را مشخص مینماید. همانطور که در طول تاریخ شاهد هستیم هر قالبی با درونمایههای خاصی خوش نشسته و جهانبینی شاعر نیز بر اساس آن شکل گرفته است. مثلا نمیتوان یک شعر موفق با درونمایه حماسی یا تمجید در قالب رباعی یافت البته ممکن است استثناهایی نیز وجود داشته باشد.
پس قالب نقش بسیار مهمی در شکلگیری جهانبینی شاعر دارد. و ازینرو شاهد هستیم هنگامی که در دوره معاصر شکستی در ظاهر قوالب سنتی بوجود میآید جهانبینی و اندیشه شاعر نیز تحت تاثیر قرار میگیرد.
حال با درنظر گرفتن این مقدمه تجربه قوالب گوناگون برای یک شاعر تازه کار که در بازه زمانی بلوغ شعری قرار دارد چه تاثیری در ادامه روند شاعری وی میتواند داشته باشد؟
جوابهای مختلفی میتواند بر این سوال یافت. گاه تجربه قوالب مختلف را میتواند مثبت تلقی کرد با این دلیل که شاعر تازه کار هنوز نمیداند در کدام جهت باید قدم بردارد پس نیازمند تجربه است
و نیز میتوان آن را منفی تلقی کرد با این دلیل که ممکن است تجربه قوالب مختلف همزمان اتفاق بیفتد و انرژی فراوانی از یک شاعر تازه کار بگیرد
همه این موارد در متن کار مشخص میشود
پس نمیتوان به طور قطعی حکم کرد که شاعری تنها یک قالب را تجربه کند
ولی میتوان توصیههایی برای وی داشت تا دوره بلوغ شعری بهترین نتایج را در پی داشته باشد
در این نوبت با پنج اثر در قالبهای مختلف روبهرو هستیم. که در ادامه به نکاتی درباره هرکدام اشاره خواهم کرد.
در اثر اول تجربه جدیدی را در اجرای قالب شاهد هستیم که از نگاه قواعد کلاسیک یک قالب مردود به شمار میرود زیرا خارج از فرمهای تعریف شده قوالب کلاسیک میباشد.
در قالبهای کلاسیک قافیه نقش محوری و تعیین کننده دارد به خصوص در پایان بیتها که به نوعی واحد شعر نیز بر اساس آن شکل میگیرد.
نقش قافیه علاوه بر تولید موسیقی کناری. شکلدهنده معنا نیز میباشد و گاه نقش فعل جمله را در بیت اجرا میکند با توجه به ضربهای که با فرودش در پایان ابیات اجرا میکند.
در این اثر شاهد وجود قافیه در سه مصرع یا نیممصرع ابتدایی هر بند هستیم ولی مصرع آخر نه با بند خود نه با بندهای دیگر شعر تولید قافیه نمیکند و به نوعی مصرع آخر که از نظر کلاسیک محل اصلی قرارگیری قافیه میباشد دچار فقدان قافیه است
از دو نقش اساسی تولید موسیقی کناری و ضربه معنایی که بر قافیه شمردم. در این اثر نقش اول اجرا نمیشود و حال باید بررسی گردد که نقش ضربه معنایی تا چه حد توانسته موفق باشد.
در بند اول شاعر از نجات دهنده و عامل مثبت یا نیرویی حرف میزند در مصرع آخر آن را معرفی میکند.
پستان مادر برای کودک آرامشبخش و به نوعی نجاتدهنده محسوب میشود و همینطور نان برای سائل و نور برای کافر و این سه مثال برای عاشق در چشمهای معشوق خلاصه میشود
در بند دوم نیز شاهد اجرای یک فرم معنایی ازین دست هستیم که شاعر در سه مصرع ابتدایی با تصویر سازی و ارائه مفاهیمی آن را به تبسم معشوق نسبت میدهد:
شکستن شب و رسیدن سحر
رهایی مرغ از قفس.
و صدای در برای یک فرد منتظر
همه در تبسم معشوق خلاصه میشود
در بند سوم نیز همان اتفاق جریان دارد
فقط یک عدم هماهنگی در توازن معنایی آن شاهد هستم که به آن اشاره میکنم:
خرما وابسته یا جزئی از نخل
ماهی وابسته یا جزئی از دریا
وقتی در مصرع اول میگوید مثل نخلی که خرما داشت . ذهن مخاطب انتظار یک قرینهسازی و توازن معنایی را دارد و بر اساس آن منتظر است شاعر بگوید:(دریایی که ماهی داشت)
من نتوانستم دلیلی بر این عدمتوازن معنایی بیابم و آن را به ضرر شعر دیدم.
بند چهارم به نوعی ادامهی معنایی بند سوم میباشد از آنجایی که سوژههای بیت همانها هستند.
یک اتفاق ظریف و زیبایی که در این بند افتاده اشاره ی ضمنی شاعر به مثل معروف (دست من کوتاه و خرما بر نخیل) میباشد که به طور هنرمندانه ای اجرا شده است
در بند پنجم نکتهای که لازم میدانم به آن اشارهای داشته باشم مربوط به مصرع دوم میباشد که گفته:(بر رسیدن) آن را از نظر معنایی سالم نمیدانم و پیشنهاد میدهم (در رسیدن به اعماقت)جایگزین شود.
در کل بدون توجه به قالب این اثر .فرم معنایی و شکلی ارائه شده را پسندیدم و آن را نشان از هوشمندی و نگاه عمقی شاعر تازهکار و تجربهگرا میدانم که مرا امیدوار میکند به دیدن آیندهای روشن ازین شاعر
لازم میدانم اشارهی نیز داشته باشم به اینکه که اخیرا با توجه به تجربههای جدیدی که در بدنهی شعر کلاسیک صورت گرفته گاها شاهد اجراهای متفاوت و دیگرگونه ای در قالب شعر کلاسیک از جمله سبک مرکب حرکت که اخیرا شاهد فعالیتهایی در آن هستیم
اثر دوم
یک شعر در قالب رسمی غزل است که اولین مسالهی آن سکتههای وزنی در چند بیت میباشد که در ابتدا به آنها اشاره خواهم کرد.
این غزل در وزن عروضی پرکاربرد (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن) اجرا شده است که با در نظر گرفتن این وزن متوجه میشویم در دو مصرع دچار لغزش وزنی شده است
در مصرع اول، کلمه (ثبات) خارج از وزن احساس میشود.
خطای وزنی دیگر در بیت سوم، مصرع دوم(که شرم مانع...) میباشد که از وزن مذکور خارج شده است.
این اثر میتوانست با رعایت جزئیاتی یک غزل سالم و قابل ارائه باشد
در بیت اول مصرع اول علاوه بر مشکل وزنی ذکر شده ،مفهوم خاصی از آن متوجه نشدم که دلیل آن ضعف تالیفی ست که این مصرع دچار آن شده است.
در بیت دوم، بین کوهی که در دل خود آتش دارد و دو دیدهی آرام ،نسبتی که دارای منطق شاعرانه باشد، نیافتم
اما منظور شاعر را تا حدودی دریافت کردم که منظور از کوه همان خود راوی ست که در دلش آتشفشانی دارد اما چشمهایش آرام اند
مشکل اصلی این است که ذهن مخاطب نمیتواند برای کوه واقعی چشمی متصور باشد و سپس سراغ تشبیه آن برود.
بیت سوم،مصرع دوم نیز دچار ضعف تالیف شده است و شاعر نتواتسته آنچه را که در ذهن خود داشته اجرا کند
بیت چهارم، اولین نکتهای که به ذهن میرسد شباهت معنایی مصرع اول آن به مصرع آشنای (به تو دستم نرسد ماه بلندم) میباشد
و نکته دیگر اجرای ضعیف مصرع اول میباشد که از فصاحت کلام آن کاسته است.
مصرع دوم تصویر و مفهوم زیبا و قابل توجهی دارد
بیت پنجم بر اساس یک منطق شاعرانه( هر شاعری عاشق است اما هر عاشقی شاعر نیست) بهتر بود اینگونه نوشته میشد: (میان اینهمه شاعر که عاشقت شدهاند)
در مصرع دوم بنطر میآید شاعر قافیه را باخته
(فرصتِ نما) در جایگاه قافیه دارای ضعف تالیف میباشد
منظور، فرصت دیده شدن و خودنمایی ست که به جبر قافیه به صورت( فرصت نما) استفاده شده است.
بیت آخر ترکیب کنارهنشین نتوانسته بیت را از لحاظ معنایی به نتیجهای برساند
منظور شاعر گوشه نشین بوده که اینبار به جبر وزن از ترکیب کناره نشین استفاده کرده است
و این نشان میدهد شاعر تازه کار هنوز نتوانسته بر اسب چموش وزن سوار و آن را رامکند.
اثر سوم
یک شعر در زبان محاوره است که به آن ترانه نیز میگویند.
روایت قابل توجهی در آن جریان دارد
تصور فضایی عاشقانه با سوژههای اجتماعی و جنگ که تلفیق اینگونه فضاهای متفاوت را بیشتر در سینما دیدهایم که آن را میتوان یکی از تکنیکهای سینمایی دانست.
در مصرع اول اینکه (کودتا) و (اغتشاش) بلافاصله پشت سر هم تکرار میشوند از نطر جمله بندی و ارائه معنای مشخص دارای ضعف محسوب میشود.
مفهوم ارائه شده در رنگ چشم که به انقلابهای رنگین اشاره دارد کشف قابل توجه و خوبی است که موجب بالا رفتن کیفیت تخیل در اثر شده است.
بند دوم میتوانست با یک اجرای محکم تصویر و تخیل زیبایی ارائه دهد اما شاعر در اجرای آن دچار تنگنا شده است
بند سوم بنطرم زیباترین بند این اثر میباشد
هم بخاطر تشبیهات دلنشین و عاطفی هم بخاطر اجرای محکم آن و هم با توجه به اینکه شعر رگههای اجتماعی نیز دارد یادآور شعار معروف(نه شرقی ،نه غربی) نیز میتواند باشد
بندچهارم احساس میکنم آنچه که در ذهن شاعر جریان داشته نتوانسته در اجرا به همان کیفیت خودی نشان بدهد. ورود مفهوم (دریا) را نمیشود در کنار (سنگ )و( طالع سنگ داشتن) و (دچار کسی شدن )قبول کرد
بند پنجم. پایانبندی مناسبی بر این اثر محسوب میشود
مخصوصا لحن آن که حس عاطفی خاصی را یادآوری میکند.
درباره زبان مصرع آخر میشود تجدید نظر کرد و دوباره نویسی انجام داد.
اثر چهارم
که بر اساس اظهار شاعر دو تا اثر در قالب دوبیتی میباشد
اما باید بگویم هر (دوبیت)ی (دوبیتی) محسوب نمیشود
دوبیتی و رباعی از نظر شکلی و محتوایی دارای اصولی هستند
و وجه تمایز و مشخصه ظاهری یا شکلی آنها در وزن عروضی خاصی که دارند میباشد.
ازین رو دو اثر ارایه شده با عنوان دوبیتی را نمیتوانم شعری در قالب دوبیتی محسوب کنم.
سخن آخر
با توجه به آثار پیشرو میتوانم آیندهای روشن برای این شاعر تازهکار و تجربهگرا متصور باشم
تجربهگرایی بزرگترین و مهمترین ویژگی یک شاعر در ابتدای راه میتواند باشد. و اگر به مسیر درستی هدایت شود اتفاقهای خوبی را میتوان پیشبینی کرد
با آرزوی موفقیت