عنوان مجموعه اشعار : یاس
شاعر : ,موسی صباغیان
عنوان شعر اول : درد یاسدرد یاس
خوشا دلی که همه وقت بی قرار تو باشد!
درون پیله ی بیچارگی دچار تو باشد
و یا دلی که به دور تو عاشقانه بگردد
صفا و سعی کند راهی دیار تو باشد
به پای تو چه بریزم که خاطرت بپذیرد؟
وجود واهی بی قدر من، نثار تو باشد
«در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم» خوشا به منتظری که در انتظار تو باشد!
به صد زبان، گل سوسن ز درد یاس سخن گفت
و چشم نرگس گلزار، سوگوار تو باشد
بهار رخت سفر بست و فصل غصه در آمد هوای باغ خزان دیده، داغدار تو باشد
چگونه صبر کند مرتضی در این دم آخر
که شاهد غم و اندوه احتضار تو باشد؟
هنوز چشم امیدم به نور لطف تو باز است
«صبا» چه خواسته جز این که در شمار تو باشد؟
عنوان شعر دوم : صلواتص
عنوان شعر سوم : صص
با سلام.
با یک شعر کلاسیک یکدست روبرو هستیم که از تمامی اصول اولیه استاندارد برخوردار است
درونمایه شعر شرح فراق یار و اندوه دلی است که گاه بیقرار است و گاه بیچاره و گاه منتظر و گاه سوگوار و گاه اندوهگین و گاه امیدوار.
تمامی این کیفیتها درونمایهی اصلی و هزار سالهی شعر کلاسیک بوده است.
زبان شعر نیز یک زبان بیآلایشِ کلاسیک است که حوزهی مطالعاتی شاعر را بیشتر نشان میدهد که در محور اشعار کلاسیک شاعران پیشین میباشد.
همانطور که گفتم شعر اصول اولیه را رعایت کرده و بعد ازین هر نکتهای که از زبان منتقد جاری میشود حکم نیست، بلکه سلیقه است.
بحث مهمی که میتواند شکل بگیرد در باب جایگاه شعر امروز است. اینکه دغدغهی شعر امروز چیست و در پی بیان کدام یک از دردهای انسانیست و اصلا کاربرد آن در بین اینهمه آهن و سیمان شهری چیست؟ و آنچه که به عنوان شعر در زندگی شهری امروز اتفاق می افتد چه ویژگیهایی دارد؟
آیا عاشق شهری امروز مانند عاشقهای پیشین که فضای زندگیشان با ما متفاوت بوده و نمایندهی آنها کسانی مانند مجنون و فرهاد بودند حاضر به فدا کردن جان و انتظار تا لحظه آخر عمر خود یا کندن کوه هستند؟
من فکر میکنم شاعر موفق کسی است که حالاتی از زندگی معاصر خود را تشریح کند هرچند شعر بیان واقعیت نیست ولی ریشه در واقعیت دارد
چراکه شاعر سوژهها را از واقعیت و طبیعت گرفته و آن را در تخیل خود ساخته و پرداخته و به صورت تکنیک شعر ارائه میدهد.
آنجا که گل نرگس همراه با چشم میآید معلوم است که پای تخیل در میان بوده است
اما نکته اصلی همین همراه بودنهاست
شاعری چند قرن پیش این تشبیه و استعاره و همراهی را یافته و استفاده نموده که هنوز بعد از چند قرن زیباست
حال وظیفه شاعر امروز یافتن تشبیه دیگری بر چشم است. چشمی که شبیه گل نرگس بوده و هست در تخیل میتواند مانند هر چیز دیگری نیز باشد. این بستگی به قدرت تخیل شاعر دارد
که چشم را شبیه نرگس یا بادام یا دریا یا چشمه یا خورشید یا هرجیز دیگری ببیند.
شاعری موفق است که اولین و تازه ترین تشبیه را کشف و ارائه کند
حال با بررسی بیت به بیت شعر به تشریح جزئیات آن میپردازیم.
بیت اول:
همانطور که گفتم با یک شعر عاشقانه در درونمایههایی طرفیم، در این بیت شاعر از بیقراری دلی که در پیله بیچارگی دچار معشوق است به خوشی یاد میکند. در اولین برداشت پارادوکسی که در بیت اجرا شده است ذهن مخاطب را به خود جلب میکند. خوشی و بیچارگی!
اگر خوش است چرا پس پیلهی بیچارگی؟
در مصرع اول بیقراری را نمیتوان صرفا مقابل خوشی دانست و ازین رو قابل قبول است اما بیچارگی مفهوم مقابل و مخالف خوشی است حتی بیچارگی حاصل از عشق.
مساله دوم درمورد بارمعنایی کلمات است وقتی کلمه ای استخدام میشود همراه خود دایرهای از کلمات مختلف را بصورت ضمنی وارد شعر میکند.مثلا کلمه پیله ناخوداگآه ذهن را به سمت پروانه میبرد. حال ذهن منتظر ارتباطی ضمنی بین پروانه و دل نیز هست که شاعر در ایجاد این ارتباط به نظر میآید تلاش نکردهاست.
بیت دوم
بعضی کلمات معانی ایهامگونه دارند. مثل کلمه (صفا) که میشد با دو برداشت سراغ این کلنه رفت .
از تلمیحی در این بیت استفاده شده است که نام دوکوه مربوط به مراسم حج میباشد.
دوکوه با نام صفا و مروه که حاجیان بین آن دو رفت و آمد میکنند و به این عمل (سعی صفا و مروه)میگویند
اما نوع استفاده این اصطلاع و تلمیح در شعر به گونهای است که (صفا) و (سعی) بصورت همنوع استفاده شده است. در حالی که بایست بصورت (سعیِ صفا و مروه) استفاده میشد.
بیت سوم
به پای تو چه بریزم؟
قطعا با ارزشترین دارایی را که جان و وجود طرف است
اما وقتی خودش شاعر اعتراف میکند که این دارایی واهی است به نوعی یادآور روغن ریخته را نذر کردن است. چیزی که واهی است و بی ارزش و به آن معترفیم چرا باید فدای عزیزترین کس که معشوق است بکنیم؟
هم از شدت اغراق آن کاستهایم هم از منطق شاعرانهاش
بیت چهارم:
تضمینی از یک مصرع درخشان است
اما نتیجهی این تضمین چیست؟
ارتباط این مصرع با مصرع تضمین شده چیست؟
مصرع تضمینی مفهومی از انتظار را در خود ندارد، بیشتر پیام شعر امید و آرزو ست حتی در اخرین لحظهی زندگی
حال این مفهوم یا پیام با انتظار چه ارتباط منطقی دارد؟
بیت پنجم
گل سوسن همیشه به زبان تشبیه میشود.
و گل یاس هم بخاطر شباهت شکلیاش با کلمه یاَس(اندوه) همراه با درد آمده است
و نرگس نیز که استعاره از چشم است
بجز ساختن این نوع رابطه با گلها و مراعاتنظیری ساده این بیت حرف دیگری ارائه نمیدهد
در دو بیت هفتم و هشتم نکتهای که نظر مرا جلب کرد، استفاده از دو اسم خاص مرتضی و صبا میباشد که با توجه به معنای ذاتی کلمه که کاربردی در کلیت بیت ندارد قطعا باید آن را در نقش تخلص در نظر گرفت اما اگر آنها را تخلص در نظر بگیریم چگونه میشود دوتا تخلص برای یک شعر آورد؟
قطعا تخلص این شعر اسم (صبا) میباشد با این حساب جایگاهی برای اسم خاص مرتضی در بیت هفتم نمییابم
و اگر اسم خاص مرتضی به شخص مشهوری اشاره دارد بایست شعر را یک شعر موضوعی در نظر گرفت
که اینطور مفهومی از کلیت شعر برداشت نمیشود.زیرا نشانه و سرنخ خاصی ارائه نمیدهد.
با آرزوی موفقیت