عنوان مجموعه اشعار : .
شاعر : نجمه سادات سیدی
عنوان شعر اول : .یک نفر می آید از راه و دچارت می کند
ذره ذره یک غبار بی قرارت می کند
می زند بر خاک قلبت مثل باران می شود
دانه ای کوچک، ولی باغ انارت می کند
گرچه می گفتند با یک گل نمی آید بهار
گاه با یک گل که بنشینی، بهارت می کند
عشق وقتی نرم نرمک در دلت جا خوش کند
از کویر مرکزی ، دریاکنارت می کند
در مسیر نارسیدن ها دلت هم بشکند
عشق با آئینه کاری بی شمارت می کند
به چه زیبا به چه زیبا به چه زیبا می شوی
مثل یک کاخ گلستان شاهکارت می کند
عنوان شعر دوم : .دل سوخته ای؟ کسی تو را رنجانده؟
برداشته، دست خورده برگردانده؟
ته دیگ شکسته ! از دهان افتاده!
ما مثل همیم، جفت مان ته مانده...
عنوان شعر سوم : ..
در این یادداشت مروری نقادانه خواهیم داشت به دو شعر از دوست شاعر گرامی، در شعر اول که در قالب غزل سروده شده است با شعری سالم و روان مواجهیم، شاعر استفاده از عناصر را میشناسد و سعی کرده با شعری متکی به تصویر و عاطفه غزلی عاشقانه بسازد، چون شعر از مراحل اولیه عبور کرده باید کمی سختگیرانهتر به آن نگریست، به باور من انتخاب مهمترین قدم در نوشتن شعر است، شاعر ابتدا قالب، بعد ردیف و قافیه و بعد مضامین و تصاویر را دستچین میکند، البته که این انتخاب به صورتی نیست که مثلا بنشیند و به گزینی کند، گاهی در دل مصراعی که به ذهن شاعر خطور کرده بخشی از این انتخابها انجام میشود، یعنی شاعر یک مصرع را مینویسد و بر اساس آن ردیف و قافیه و قالب را چیدمان میکند، هر چقدر هم که به جوشش در شعر بها بدهیم، در نهایت شعر کلاسیک ناگزیر از نوعی مهندسی و چیدمان است، حال شاعری قدرتمندتر است که چیدمان طبیعی و درستی را انتخاب کند، و در عین رعایت خلاقیت به فخامت و یکدستی هم اهمیت بدهد، این خصیصه در تمام شئونات شعر وجود دارد و منحصر به یک ویژگی نیست، گاهی شاعرانی که اتفاقا بسیار مضمونپرداز از انتخاب درست واژگان غافل میشوند و شعری میسازند که انسجام و فخامت زبانی ندارد، پس شعر را میتوان از حیث کوشش مجموعهای از انتخابها دانست، با این تفسیر به باور من غزل خوب شما برای عالی بودن نیاز به انتخابهای هوشمندانهتری دارد.
یک نفر می آید از راه و دچارت می کند
ذره ذره یک غبار بی قرارت می کند
مخاطب این شعر یک/تو/ مبهم است که میتواند خود شاعر هم باشد، با این حساب این ابهام میتواند به جذابیت متن کمک کند، مصرع اول سالم و روان است اما در مصرع دوم /ذره ذره/ و غبار /بیقرار/ چندان زیبا نیستند، درک میکنم که کوچک بودن غبار با ذره در تناسب است و مثلا سرگردانی غبار در میان باد و طوفان هم میتواند غبار بیقرار را به ذهن بیاورد، اما اینکه کسی که تو را دچار میکند تو را کم کم شبیه غباری بیقرار میکند چندان مضمون جالبی نیست.
می زند بر خاک قلبت مثل باران می شود
دانه ای کوچک، ولی باغ انارت می کند
باز هم مضمون کلی زیبا ولی پرداخت خوب نیست، آنقدر در نوشتن این مضمون شاعر جابجایی داشته که به کل درک را دشوار کرده است، شاعر میخواهد بگوید تو دانهای کوچک هستی و آنکه تو را دچار کرده بارانیست که با بارشش تو باغ انار خواهی شد. میشد با تصویری بهتر همین مضمون را نوشت.
گرچه می گفتند با یک گل نمی آید بهار
گاه با یک گل که بنشینی، بهارت می کند
این بیت را چند بار خواندم تا معنی را درست بفهمم، آن هم به خاطر حرکت از سوم شخص به یک سوم شخص دیگر و برگشت به اول شخص، مسیر پر پیچ و خمی که نشان از ضعف تالیف دارد، باز هم شاعر میخواهد بگوید اگر چه میگویند با یک گل بهار نمیشود اما اگر با این گل(معشوقه) بنشینی بهاری میشوی، خب این همه تکلف در اجرا کار را سخت کرده، این رباعی از هادی فردوسی را ببینید:
شهر آینهدار میشود با یک گل
پروانهتبار میشود با یک گل
گفتند نمیشود، ولی میبینند
یک روز بهار میشود با یک گل
مضمون این رباعی همین بیت شماست اما بسیار ساده و روان.
عشق وقتی نرم نرمک در دلت جا خوش کند
از کویر مرکزی ، دریاکنارت می کند
این بیت هم از ضعف بیت قبلی رنج میبرد، به باور من استفاده بسیار از فعل باعث عدم رسایی ابیات شما شده، کویر مرکزی هم خوش ننشسته، کمی کلمه سنگینی برای این بیت است، اگر مثلا میگفتید از کویر لوت دریا کنار میسازد شاید راحت تر بود، نکته بعد ضعف ردیف است که در این دو بیت بیشتر خودنمایی کرده است، انگار مثلا از کویر دریا کنار میسازد یا کویر را به دریا کنار تبدیل میکند، آن حذف ناگزیری که در این بیت اتفاق افتاده از سلیس بودن متن کم کرده است.
در مسیر نارسیدن ها دلت هم بشکند
عشق با آئینه کاری بی شمارت می کند
بیت بسیار زیباییست، فقط کاش به جای هم از /چون/ استفاده میشد، چون با این شکل معنایی یعنی اگر دلت هم نشکند باز تکثیر میشوی.
به چه زیبا به چه زیبا به چه زیبا می شوی
مثل یک کاخ گلستان شاهکارت می کند
باز هم نادرستی نقش ردیف کمی ذوق مخاطب را کور میکند، آن عبارت /به چه زیبا/ هم خوب نیست چون در منطق کلامی خیلی محکم نیست، هر چند ایراد خاصی ندارد اما میشود با یک کلمه بهتر جایگزین شود.
در شعر دوم با رباعی سالم و زیبا مواجه هستیم، همیشه بیت دوم در رباعی و ضربه پایانی زیباترند، و شاعر برای آنها وقت بیشتری میگذارد اما باور دارم در رباعی شما برعکس این اتفاق را شاهد هستیم، اتفاقا بیت اول سالمتر و زیباتر است، در بیت دوم شاعر میگوید ما ته دیگ شکسته و از دهان افتاده هستیم، اول اینکه ته دیگ شکسته را درک نمیکنم، ته دیگ شکستنیست؟ ته دیگ سوخته اگر بود شاید جذابتر بود، وگرنه به خاطر ندارم کسی جایی گفته باشد ته دیگ شکست. برای اینکه مصرع آخر جذابتر میشد شاعر باید دو تصویر مختلف و متمایز را در کنار هم در مصرع سوم میآورد که شباهتشان ته مانده بودن باشد تا شعر زیباتر شود.
شما شاعر بسیار خوبی هستید و امیدوارم به زودی از شما شعرهای زیباتری بخوانم.