باید بیانی تازه اندیشید




عنوان مجموعه اشعار : مانند
شاعر : محمد مجاهد


عنوان شعر اول : تنهایی
تنهایی

خون از قلمم می چکد و چاره ندارم
جز غصه در این سینه ی بیچاره ندارم

در دفتر خود جز غمِ دل من چه بگویم
یک لحظه خوشی در دلِ آواره ندارم

رفت آنکه مرا در دلِ این معرکه انداخت
تنها شده ام ، جز جگرِ پاره ندارم

ای دل تو کمی با غمِ این حادثه سر کُن
من طاقتِ نابودیِ یکباره ندارم

من خسته ترین خسته ی تاریخِ جهانم
خون از قلمم می چکد و چاره ندارم...


عنوان شعر دوم : فاصله
فاصله

تو بی من و من بی تو و رسوای جهانم
بی من تو خوشی بی تو ولی من نگرانم
آشفته و غمگینم و محتاج نگاهت
آزرده شد از غیبت تو روح و روانم
جان را به لب آورده غم دوریت ای جان
هر لحظه در این فاصله من غرق زیانم
بیچاره دل و فاصله و درد جدایی
بیچاره منِ غمزده که رفته توانم
من در طلبت می طلبم هرچه که آید
دستم نرسد گربه تو رسوای جهانم

عنوان شعر سوم : دلبسته
دلبسته

غبار غم نشسته بر دل شکسته ام بیا
چو قایق شکسته ای به گِل نشسته ام بیا
تو بهترین بهانه ای برای زنده بودنم
اگرچه زنده ام ولی بدان که خسته ام بیا
نرفته ای ز خاطرم ، نبر مرا زخاطرت
بخاطر تو از همه چنین گسسته ام بیا
بیا که بی تو غصه ها مرا نشانه می رود
بدان که دست از این جهانِ بی تو شسته ام بیا
ردیف هر غزل توئی، تو جان هر ترانه ای
ببین که من بجز تو دل به کس نبسته ام بیا
نقد این شعر از : محمّدجواد آسمان
در این یادداشت با هم مروری نقادانه خواهیم داشت بر سه غزل. شعر نخست، شعری ست حدیث نفسی و به همین اقتضا دارای قابلیت همذات پنداری برای هر خواننده ای که غمی دارد. شعر با بیت قانع کننده ای آغاز شده است؛ از کوزه همان برون تراود که در اوست. با این حال، دوست شاعر من باید بداند که ممکن است کسانی قافیه کردن چاره و بیچاره را به خاطر اشتقاق شان نپسندند. هرچند قافیه شدن این دو کلمه اشکالی ندارد؛ زیرا استقلال این دو کلمه ضامن صحت قافیه در این جاست. به بیت سوم بنگرید؛ تناسب دل با جگر، و تناظر تنهایی با رفتن او، به مجموعه ی این بیت قوام بخشیده و به اصطلاح محور افقی بیت را وحدت داده است. معرکه هم معنای پاره را ضمانت بخشیده و باورپذیر کرده است. حالا به بیت دوم برگردیم. این قبیل تناسب های لفظی و معنوی در بیت دوم غایب اند؛ نه گفتن (به جای نوشتن) با دفتر تناسب دارد، نه آوارگی در این بیت با کلمه ی دیگری تناسب یافته است. تنها دو کلمه ی خوشی و غم اندکی به لختگی مضمون بیت کمک کرده اند. یادمان باشد؛ وظیفه ی ما در شعر، فقط حرف زدن و گفتن چیزی نیست بلکه چگونه گفتن هم اهمیت دارد. البته روشن است که «چه گفتن» هم مسئله است اما تا از پشتیبانی «چگونه گفتن» (زیبا گفتن) برخوردار نباشد، نتیجه به خلق «هنر کلامی» نمی انجامد. و وجه اصلی زیبایی آفرینی کلامی، ایجاد تناسب است. اصلاً همه ی آرایه های لفظی و معنوی بر اساس نوعی از تناسب شکل می گیرند. همین جنس از تناسب را در دو بیت آخر، مخصوصاً بیت واپسین هم نمی بینیم. شاعر در این بیت ها فقط سخنش را منظوم کرده و وزن عروضی بخشیده است. اما فقط حرف زدن و تنها منظوم حرف زدن، متن ما را به شعر بدل نمی کند. نکته ی مهم دیگری که باید به دوست شاعرم یادآوری کنم، خلق مضامین و تصاویر تازه است. تصاویری که در این شعر می بینیم، از چکیدن خون از قلم گرفته تا آوارگی دل و پارگی جگر، تصویرهایی هستند که یا در شعر پیشینیان بارها دیده شده اند و یا آن قدر مرسوم اند که دیگر جزئی از زبان روزمره ی فارسی زبانان شده اند. طبیعی ست که خواننده با خواندن و شنیدن مکرر این حرف های جا خوش کرده در لباس این تصاویر، احساس تازگی و خلاقیت و شگفت زدگی نمی کند. بخش اعظم غم ها و شادی های زندگی، در تمام دوران ها یگانه بوده اند. اما بیان هنری باید خواننده را با روایت تازه ای از زندگی رو به رو کند. برای بیان حس و حال یک دل حسرت زده در فراق یار، باید بیانی تازه اندیشید. فرق هنرمند با مردم عادی همین است؛ این که می تواند این حرف های تکراری و این غم ها و شادی ها و دریافت های حسی و فکری مکرر را جور دیگری ببیند و در صحنه ای با بازیگران تازه عرضه شان کند. همین عرضه ی نوست که این امکان را به خواننده ی متن می دهد که جهان تکراری و زندگی تکراری را این بار و حالا در کالبدی تازه ببیند. در کالبدی تازه ببیند که چه شود؟ در کالبدی تازه ببیند تا بتواند از نو درک شان کند و در دریافت هایش از جهان بازنگری کند. کار هنرمندان و از جمله شاعران همین است که مخاطب را با ترسیم تازه ای از مفاهیم دلی و عقلی زندگی مواجه کنند تا به قول فلاسفه، فرصت مواجه شدن با لحظه ی حیرت را به آن ها بدهند؛ لحظه ی بازاندیشی در زندگی. همه ی این ها را عرض کردم تا به ذکر این نکته برسم که به نظرم این شعر خوب، شعر بهتری می شد اگر اولاً عناصر مضمون سازش خلاقانه تر و تازه تر می بودند و ثانیاً تناسب این عناصر و ارکان، بیشتر بود. غزل دوم هم با وزن غزل نخست سروده شده است. مسائل اصلی در شعر دوم هم همین مواردی ست که در مورد شعر اول عرض کردم. مثلاً ببینید رسوایی را در ابیات اول و آخر شعر دوم... رسوا شدن و برملا شدن راز، ربطی به دیگر حرف های این دو بیت ندارد. دیگر عناصر پراکنده در بیت های دیگر هم همین طورند. مثلاً آشفتگی در بیت دوم. متناسب سازی و تصویرسازی نو، می توانند حرف های ما را از حد ادعا فراتر ببرند. بیت سوم درست به همین دلیل از همه ی بیت های دیگر این غزل بهتر است؛ به این دلیل که توانسته به برکت تناسب عناصر جان به لب آمدن و دوری و فاصله و غرق، در پشت ادعای این بیت، تصویری غیرمستقیم را هم از دریا ارائه کند. اما در بیت های دیگر، چیزی جز ادعای من چنین و چنانم نمی بینیم. برای شاعری که وزن و قافیه ی شعرش درست است و از گذرگاه های اولیه ی شعر کلاسیک عبور کرده، حالا وقت اندیشیدن و اهتمام به این قبیل مسائل جدی تر است. شعر سوم از همین منظری که عرض کردم، با بیت نسبتاً خوبی آغاز شده... شاعر در عین حرف زدن از دل شکستگی اش، به ما قایقی به گل نشسته را نشان می دهد که می توان بر روی آن، غبار بر دل نشسته را هم تصور کرد. می بینید دل و قایق در این جا چقدر خوب با هم منطبق شده اند و توانسته اند به جای همدیگر بنشینند؟ در ادامه، جز تصویر نشانه گرفتن غم، مابقی شعر فقط با حرف منظوم پُر شده است. این حرف ها را در نامه هم می توان زد. خام اندیشی ست اگر گمان کنیم که چیزی که شعر ما را از یک نثر ساده و یک نامه ی عادی و یک دیالوگ یا منولوگ سطحی فراتر می برد و شعرش می کند، فقط وزن است. وزن فقط آرایشی ست برای کلام. در صورتی که شعر باید در جان کلام ما صورت ببندد؛ که پایه اش در طرز نگاه شاعر به پیرامون است. شاید طرف اصلی سخن سهراب سپهری شاعران بوده باشند در این فراز که: که جور دیگر باید دید. خلاصه این که برای شاعر شدن باید جهان بینی شاعرانه را در وجود خودمان تقویت کنیم. این لُبّ مطلب است.

منتقد : محمّدجواد آسمان




دیدگاه ها - ۵
محمد مجاهد » دوشنبه 05 مهر 1400
ممنون از شما جناب محمّد جواد آسمان بابت وقتی که گذاشتین و همچنین ممنون از تذکرات بجا و نقدِ سازنده ی شما. مطمئنا تذکرات شما برای بنده خیلی مفید و سازنده خواهد بود‌. باز هم ممنونم از شما .براتون آرزوی سلامتی و شادکامی دارم
محمّدجواد آسمان » دوشنبه 05 مهر 1400
منتقد شعر
درود بر آقای مجاهد عزیز. از لطف شما ممنونم؛ انجام وظیفه کردم برادر جان. پیروز باشید و کام‌یاب
سمیرا افشار » شنبه 03 مهر 1400
دولت پیر مغان باد که باقی سهل است... درود برشما بزرگوار و خداقوت سپاسگزارم‌
محمد مجاهد » یکشنبه 04 مهر 1400
سلام و عرض ادب تشکر از لطف شما
محمّدجواد آسمان » یکشنبه 04 مهر 1400
منتقد شعر
درود خدا بر خانم افشار بزرگوار. پیروز و کام‌روا باشید.

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.