عنوان مجموعه اشعار : درانتهای کوچ
شاعر : محمد افتخاری
عنوان شعر اول : شادباشمن نوشتم از غمم توشادباش
من خرابم جانه من ،آبادباش
منکه زندانی شدم دربغض و آه
تونمان جانانه من آزادباش
من نخواهم عشقه بی نقصی چو او
توسرار عشقه من ایراد باش
من سکوته تلخه فرهادم که گفت
قصه ی عشق مرا فریاد باش
این جهان ارزش ندارد یارمن
توبخندوتوبخندوشادباش
عنوان شعر دوم : مادرویه فرشته ای که روزمینی
همه بامن بشن بد تو همینی
یه دنیا غم که توچشماته، اما
به من که میرسی عاشق ترینی
تو اِی مادر تویی همه وجودم
که حتی تو نبودی من نبودم
بمونی واسه این دل که نباشی
نمیمونه ازم یک تار و پودم
تویی مادر فرشته ای زمینی
توبا این دل چه ساده هم نشینی
نداری یک توقع هم تو از من
نگم من از نگاهت بهترینی
بخندی من بمیرم واسه خندت
توشاهی من بشم مخلص و بندت
توچی داری که من حاضر به اینم
توباشی یک قفس من هم پرندت
نگو که روزگاره ما چنینه
که آدم یه مسافر رو زمینه
نگو دل میکنی تواز دله من
نگو که دسته تقدیره همینه
تویی مادر فرشته ای زمینی
توبا این دل چه ساده هم نشینی
نداری یک توقع هم تو از من
بمونی مادرم تو بهترینی
عنوان شعر سوم : کابوس دوریشب سحرشد رویِ ماهت راندیدم
دلبرا از دوریت دیگر بریدم
شعرگفتم گریه کردم سخت سوختم
من به یادت با دو دیده خون چکیدم
هرچه گفتن درغیابت عاشقت نیست
من نه باور کرده بودم نه شنیدم
قصدجانم کرده بودن خاطراتت
عکس هایت نامه هایت را دریدم
کی شود باشادمانی من بگویم
از چنین کابوس بد آخر پریدم