عنوان مجموعه اشعار : ...
شاعر : زینب محمدی مقانک
عنوان شعر اول : خونبهاسفر بکن به دیار غمآشنای دلم
هنوز عطر تو جاریست در هوای دلم
هنوز ساعت من وقت شوم رفتن توست
و مرده در تب تو نبض لحظههای دلم
ببین که خون شده چشمام پس از ندیدن تو
و بارور به سیاهیست ابرهای دلم
قسم به شانه مردانهات که آوارهست
کجاست مقصد و ماوای گریههای دلم؟
چگونه عزم سفر کردهای که حک شده است
تمام نقش وجودت به جای جای دلم
مگر نگفتهای ای ماه من که میمانی
تو پابه پای غم و درد و خندههای دلم
به قدر من تو بیا یک شبی نزول بکن
و گوش کن به خودت در دل صدای دلم
اگر که پیکر من غرق خون پیدا شد
بدان به پای تو باقیست خونبهای دلم
عنوان شعر دوم : ......
عنوان شعر سوم : ......
شعر خانم محمدی عزیز را خواندم ایشان 18 بهار از سر گذراندهاند و کمتر از یک سال است به سرودن میپردازند. غزل ایشان از چارچوب سالمی برخوردار است و وزن به خوبی رعایت شده است. البته یک لغزش جزیی وجود دارد که میشود از آن گذشت.
زبان شعر زبان نویی است و چالشهای زبانی نوشاعران کمتر در آن به چشم میخورد. مسئله اصلی این غزل چیزی غیر از ردیف نیست. ردیفهای اینچنینی معمولا به دلیل ارتباطی که با دیگر اجزای بیت پیدا میکنند کار را برای شاعر سخت میکنند. از سوی ردیف انتخابی یک کلمه انتزاعی است و چون در دنیای واقع قابل لمس نیست تمام بیتها به تصویری انتزاعی ختم میشود.
اگر از این نکته بگذریم شاعر بیت اول میسراید :
سفر بکن به دیار غمآشنای دلم
هنوز عطر تو جاریست در هوای دلم
استفاده از فعل بکن به جای کن آنچنان که باید از نظر موسیقی جایز نیست. اما شاعر چون هنوز کمی با وزن درگیر است هنوز در اتاق کلمات رها نشده و نمیتواند به راحتی از هرکلمهای استفاده کند.
جالب است که مضمون بیت بعد را اخیرا بسیار در اشعار شاعران جوان دیدهام :
هنوز ساعت من وقت شوم رفتن توست...
این نوع مضمونها باقی مانده از شعرهای دهه هفتاد است. شعر مثل کف دستیست که طالع شاعرش را مشخص میکند اینکه چه خوانده و نخوانده و در کدام فضا سیر میکند. ردیفهایی مثل «دلم» هم از همان فضاست. شاعر باید مثل گلچین متبحری از آنچه میخواند گلچین کند البته که از خانوم محمدی در این سن و سال و بااین سابقه انتظار نمیرود سره را از ناسره به راحتی جدا کنند اما وظیفه ناقد گفتن است تا شاید چندسال بعد به کار شاید بیاید.
مسئله مهمی که در مورد شعر شما وجود دارد و دست وپای هر بیت را بسته، ردیف است! تا پیش از این با ردیفهای فعلی و مصدری چندان نقش ردیف جدی گرفته نمیشد معمولا ردیف قسمت آسانی از ماجرا بود و شاعران چندان میلی به بازی و بوتهآزمایی با این قسمت شعر نداشتند. اما شاید بعد از حسین منزوی و البته نقشهایی که خود او به ردیف میداد و یا اصلا آن را حذف میکرد کمکم ردیف به جزء مهمی از شعر بدل شد. همانطور که در شعری با خود ردیف بازی میکند و میگوید «زن جوان غزلی با ردیف آمد بود» و اینجا دیگر ردیف بخشی از شعر است بخشی که قرار است ردیف را به زندگی ملموس بیاورد. تا آنکه در دهه هفتاد شاعران با تمرکز بیشتر بر ردیف و حتی استفاده از ردیفهای اسمی و بعضاً طولانی شکل دیگری از شعر را به نمایش گذاشتند. ردیف ابتدا تنها کارکردی موسیقیایی داشت اما به مرور در کنار قافیه تبدیل به ضربه آخر هر بیت برای غافلگیری مخاطب شد.
در شعر شما ردیف دلم به این دلیل که قافیه هربار باید به دل ختم شود و دل که مفروضیست انتزاعی قافیه را نیز به همراه خود انتزاعی و غیرملموس میکند. شاید از کل شعر دوبیت سوم و چهارم باشند که آنچنان دچار این مشکل نشده باشند و ردیف خوش نشیته باشد اما در نهایت به دلیل مستعمل بودن خود ردیف یعنی بارها مورد استفاده قرار گرفتن ردیف «دلم» شعر مقداری لوثشده به نظر میرسد.
نکته بعدی شعر در مورد لغزش کوچکیست که در بیت آخر رخ داده است. خون، جان، نان و چین و باقی کلمات منتهی به نون یک هجای بلند محسوب میشوند. در حالی که اگر به جای نون مثلا ر بگذاریم و نان بشود نار کلمه یک هجای کشیده است. این نکته بهخاطر نون تلفظ نون اتفاق میافتد و استثنایی در وزن و عروض به شمار میآید. پس همانطور که گفتیم بعد از کلمه خون در مصرع اول بیت آخر باید هجای کوچک دیگری بیاید تا بتوان شعر را درست شنید.
امیدوارم بعد از این از شاعر 18 ساله قصه ما بیشتر و بیشتر بخوانم و هرروز شاهد پیشرفت ایشان در پایگاه باشیم.
با آرزوی بهروزی.