گوش‌نوازیِ پراگماتیک




عنوان مجموعه اشعار : -
شاعر : آرمان پرناک


عنوان شعر اول : عشق جاوید
و این شروعِ شعرم شد: بساز یا که ویران کن
بُتانِ وَهم را بشکن، مرا رها ز بنیان کن

کجای عالَمی ای عشق، ای گناهِ بی تکرار
برای آخرین دیدار، رو به سوی کنعان کن

درونِ غار می گرید پیمبری که بی دین شد
ز حال او خبر داری؟ نظر به آن پریشان کن

نمازِ شُکر می خوانند مردمکِ دو چشمانم
بساطِ شُکر را برچین وُ اشک را پشیمان کن

که هیچ چیز غمگین تر، ازین نبود ای دریا
به رودِ تشنه ات گویی، مسیرِ خود بیابان کن؟

چه اضطرابِ جانکاهیست سیبِ سرخِ شیرینت
برس به دست کوتاهم وَ یا ز دیده پنهان کن

هزار بار می غلتد که خواب ماه بیند شب
بیا وُ این رسیدن را، برای برکه آسان کن

تمامِ عمر بیرون است دستِ عاشقت از خاک
بگیر دستِ سردش چون گُلی نثارِ گلدان کن

به جانِ جُفتمان لیلی! هنوز عاشقت هستم
و این تمام شعرم بود عاشقانه جبران کن

عنوان شعر دوم : -
-

عنوان شعر سوم : -
-
نقد این شعر از : محمّدجواد آسمان
در این یادداشت با هم مروری نقادانه خواهیم داشت بر یک غزل. نقطه ی تمایز و همزمان چشم اسفندیار این شعر، وزن است. دوست شاعر ما در یادداشتی که به این شعر ضمیمه کرده اند، نوشته اند: «بنده به طور اتفاقی به این وزن رسیدم و همین پایه ی این غزل شد. بعد از بررسی ها متوجه شدم که نخستین بار این وزن توسط بانو سیمین بهبهانی که خود صاحب چند وزن ابداعی هستند استفاده شده». نو کردن اوزان یا استفاده از وزن های تازه یا کم کاربرد، یک حسن بزرگ دارد؛ ایفای نقش هنجارگریزانه ای که اساساً برای موسیقی شعر انتظار می رود. در شعر کلاسیک همه جای دنیا و در همه ی زبان ها، حتی شعرهای بی مایه و دون پایه هم وزنکی دارند. در واقع، در نزد قدما، بخشیدن وزن به کلام عادی، یکی از ویژگی های سحرآمیز شعر به شمار می آمده؛ تا جایی که گاهی نفس و صِرفِ حضور وزن برای تمایز بخشیدن شعر (در واقع نظم) از سخن عادی و معمولی (نزدیک به نثر) کافی دانسته می شده. خوانندگان یا شنوندگان شعر، در درجه ی نخست، مجذوب طنین آوای سخن شاعران می شده اند. حالا با این مقدمه، در نظر داشته باشید که اوزان نسبتاً محدود و معدودی در شعر فارسی توسط شاعران کلاسیک سرا در طول هزار سال استفاده شده اند. همزمان، مخاطبان فارسی زبان، نسل اندر نسل، برای هزار سال، همین وزن ها را در شعر شاعران مختلف خوانده و شنیده اند. طبیعی ست که مخصوصاً برای مخاطبان حرفه ایِ شعر (مثل منِ نوعی که روزی نیست که در آن یک شعر یا یک کتاب شعر نخوانم) به مرور، خود این وزن ها به هنجار بدل می شوند؛ آواهایی آشنا و تکراری. متوجه اتفاقی که افتاده هستید؟ خود این وزن های کهن و کثیرالإستعمال که روزگاری آمده بودند تا هنجار آواهای تکراری (نامنظم) جاری در کلام عادی را بشکنند، حالا خودشان کم و بیش به هنجارهای آوایی تکراری (البته منظم) تبدیل شده اند. مقصودم از «نقش هنجارگریزانه ای که اساساً برای موسیقی شعر انتظار می رود» این بود. وزن های تازه و کم کاربرد، شعر ما را از این منظر قوی و غنی می کنند؛ یک وادی بکر در اختیار شاعر می گذارند تا بتواند از آن به عنوان برگ برنده ی «متفاوت و خاص» شعرش برای افزایش تأثیرگذاری شنیداری بر مخاطب (افسون کردن او) استفاده کند. خُب، تجربه نشان داده که این قبیل شعرها حتی اگر درون مایه ی اندیشگانی یا عاطفی یا تخییلی خیلی خارق العاده ای هم نداشته باشند، بین شعردوستان عام، مقبولیتی نسبی پیدا می کنند. البته استفاده از وزن های تازه و کم کاربرد، یک مسأله هم دارد؛ سخت خوانی و دشواری ارتباط سمعی مخاطب با آواهای تازه بخصوص در حالتی که شعر، مکتوب باشد (شفاهی خوانده نشود). این مسأله مخصوصاً در مورد وزن هایی که خیلی غریب و دشوارخوان هستند و به سمت تصانیف می روند، حقیقتاً می تواند به مشکلی بدل شود؛ حائلی بین متن و مخاطب. وزنی که دوست شاعر ما استفاده کرده است، البته دیگر این روزها آن قدرها هم غریب و تازه به نظر نمی رسد و کم و بیش شعرهایی در این وزن خوانده ایم. اما اشکالی که از آن با عنوان پاشنه ی آشیل این شعر یاد کردم و به وزنش مربوط است؛ این است که... وزن این شعر، دوری ست؛ یعنی هر مصراعش به دو پاره ی وزنی مساوی تقسیم شده است. در اوزان دوری، عموماً ما در میانه ی مصراع، یعنی درست در وسط دو تا تکه ی مساوی اش، مکثی ناگزیر داریم. همین مکث موجب می شود که احکام انتهای مصراع (از جمله مجوز استفاده از هجای کشیده به جای هجای بلند) در آخر پاره ی نخست هم روا و جایز باشد. اما هنگامی که در این موقعیت از هجای کشیده استفاده کردیم، دیگر این هجای کشیده در حکمم هجای بلند محسوب خواهد شد. در چنین شرایطی یا باید کمر واژه را بشکنیم و دو پاره بخوانیمش تا بخشی از آن در نیم مصراع بعدی بیفتد (گفت: رفیق باصفای من! ابوالقا / سِم‌اَت در مصرع اول نشد جا) و یا با کِش دادن آوای سخن، از روی آن خلأ میانی بپَریم. بگذارید روی نمونه ها و مصداق ها حرف بزنیم تا مفاهمه در این خصوص بهتر اتفاق بیفتد. این مصراع ها را در نظر داشته باشید: «کجای عالَمی؟ ای عشق! ای گناهِ بی تکرار! / برای آخرین دیدار، رو به سوی کنعان کن / نمازِ شُکر می خوانند مردمکِ دو چشمانم / چه اضطرابِ جانکاهی ست سیبِ سرخِ شیرینت / تمامِ عمر بیرون است دستِ عاشقت از خاک / و این تمام شعرم بود عاشقانه جبران کن». در مصراع: «کجای عالَمی؟ ای عشق! ای گناهِ بی تکرار!»، «کجای عالَمی؟ ای عشق!» خودش یک نیم مصراع کامل است. در این جا، چه این نیم مصراع با «عش» تمام شود و چه با «عشق»، وزن درست خواهد بود. چرا؟ چون مخاطب آشنا با شعر فارسی آموخته که به حکمِ انتهای مصراع، هجاهای کشیده ای را که در انتهای نیم مصراع های درون وزن دوری واقع می شوند را نیز بلند حساب کند (نه کشیده). با این حساب، وقتی که خواننده بخواهد این حکم را اجرا کند، چیزی در آغاز نیم مصراع بعدی یعنی «ای گناهِ بی تکرار!» کم خواهد یافت. برای درک بهتر عرض می کنم که مثلاً اگر این پاره ی دوم، به جای «ای گناهِ بی تکرار!»، «تو ای گناهِ بی تکرار!» بود هم وزن این مصراع بر اساس همان قانون (جواز بلند حساب کردن هجای کشیده ی آخر مصراع) درست بود. البته دوست شاعر ما به احتمال زیاد صرفاً به تقطیع نوشتاری این مصراع دل خوش کرده است وگرنه اگر به آوای شنیداری و شفاهی همین مصراع هم مراجعه می کرد، در می یافت که گرچه وزن مصراع: «کجای عالَمی؟ ای عشق! ای گناهِ بی تکرار!»، بر روی کاغذ مشکلی ندارد، ولی اگر بخواهیم همین را با وفاداری کامل به وزن بخوانیم، باید این طور بخوانیمش: «کجای عالَمی؟ ای عش... / قُ ای گناهِ بی تکرار!». همان طور که می بینید، مشکل اصلی این مصراع، در حقیقت اختلال وزن نیست بلکه گوش نواز نبودن وزن در موقف میانی بین دو نیم مصراع است. مصراع های «برای آخرین دیدار، رو به سوی کنعان کن» و «تمامِ عمر بیرون است دستِ عاشقت از خاک» و «و این تمام شعرم بود عاشقانه جبران کن» هم همین مشکل را دارند؛ ببینید: «برای آخرین دیدا... / رُ رو به سوی کنعان کن»، «تمامِ عمر بیرون اس... / تُ دستِ عاشقت از خاک»، «و این تمام شعرم بو... دُ عاشقانه جبران کن». در مصراع «چه اضطرابِ جانکاهی ست سیبِ سرخِ شیرینت» با ثقلی که در «جانکاهی ست» از نظر آوایی وجود دارد، کار سخت تر هم شده است. باز تأکید می کنم که در موارد یادشده، وزن از نظر فورمولی اشکالی ندارد اما وفاداری به قوانین وزنی، نتوانسته همزمان، گوشنوازیِ پراگماتیک را هم در عمل ضمانت کند (چیزی که غایت دخالت موسیقی در شعر است). مخصوصاً در وزن های کم آشناتر، گوش خواننده به القای کامل ریتم ها دلبسته می شود و با وجود همه ی کمکی که زحاف ها و سکته ها به گذر شاعر از ورطه ها می کنند، باید متوجه بود که همین زحاف ها و اختیارات شاعرانه ممکن است در وزن های تازه و ناآشنا بلای جان شعر شوند. می دانید حالت شاعری که دارد با وزن نادرتر می سراید شبیه کیست؟ شبیه طناب بازی که دارد روی طناب راه می رود و همه ی نگاه ها به شکل راه رفتن اوست (نه کارهای قابل توجه احتمالی دیگرش) یا شبیه کسی که دارد ساز ابداعی جدیدی را برای جمع می نوازد؛ در چنین هنگامه ای حتی کمترین ناکوکی هم به چشم شنوندگان (یا بهتر است بگوییم: به گوش شان!) خواهد آمد. در یکی از مصراع های این شعر، وزن قطعاً نادرست است: «نمازِ شُکر می خوانند مردمکِ دو چشمانم». حدس من آن است که دوست شاعر ما در این جا دچار اشتباه تایپی شده باشد و شکل درست مصراع این بوده باشد: «نمازِ شُکر می خوانند مردمِ دو چشمانم»؛ «نمازِ شُکر می خوانن... / دُ مردمِ دو چشمانم». در مورد تناسب الفاظ و عناصر مضمون ساز، و همین طور در مورد سلامت و روانی زبان این شعر هم حرف هایی با دوست شاعرم داشتم که چون مجال نقدهای پایگاه نقد شعر مقدار مشخصی دارد و سخن طولانی شد، از آن ها صرف نظر می کنم. برای دوست شاعرم توفیق روزافزون آرزو دارم.

منتقد : محمّدجواد آسمان




دیدگاه ها - ۳
آرمان پرناک » دوشنبه 26 مهر 1400
با سلام و وقت بخیر. انشالله به زودی نسخه ی ویرایش شده را با تغییراتی که لحاظ کردم، جهت نقد ارسال خواهم کرد. ممنون می شوم اگر امکانش باشد در آن شعر، نظرتان را در مورد میزان بهبود و هم چنین نکات تکمیلی جامانده از این صفحه بفرمایید.
آرمان پرناک » دوشنبه 26 مهر 1400
سلام و عرض ادب خدمت استاد آسمان عزیز. نقد ارزشمندتان، بسیاری از ابهاماتم بر طرف گردید. از شما بی نهایت سپاسگزارم
محمّدجواد آسمان » دوشنبه 26 مهر 1400
منتقد شعر
درود خدا بر آقای پرناک عزیز. شما استاد من‌اید بزرگوار. انجام وظیفه کردم. اگر بختی و عمری باشد، بر دو دیده. پیروز و شادکام باشید.

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.