عنوان مجموعه اشعار : -
عنوان شعر اول : ترانهی بهار
به راه خیره می شوم به حسرت گذار تو
دوباره آه می کشد دلم در انتظار تو
نمی شود خزان من دوباره ھمدم سمن
مگر که جان دھد به آن ترانه ی بھار تو
ھر آن کجا که نیستی سرای غربت است و غم
سپیده رھسپار شد به مقصد دیار تو
به شاخه ھای شیفته سلام می کند طلوع
منم یکی ز شاخه ھای سبز بی شمار تو
دو دیدگان بی قرار گناه می کنند اگر
دمی نگاه می کنند به غیر خوش نگار تو
شکفتن لبان تو به نام من خیال بود
سکوت بوسه می زند به لعل رازدار تو
ھزار شب گذشت و یک خبر مرا نداده ای
ز مرگ شھرزاد من به دست شھریار تو
شبی غبار پیکرم پی سپیده می دود
که یادگار زندگیست ھنوز دوستدار تو
عنوان شعر دوم : شبیخون
گفتی به صدای نرم و موزون
در گوش من آن دروغ وارون
آنان که به سوی ما دویدند
دیدند پلی به روی جیحون
طاقی است میان من و آن زن
آغشته شده به لکه ای خون
آن سمت شکوفه ھای زرین
این سمت وبا و مرگ و طاعون
روزی که گذشت و خواب بودیم
از دوزخ خلق مانده بیرون
از جنت خواب رانده گشتیم
فرداش به سان پل دگرگون
چون دیده بدید آن شبیخون
نرگس چو لبان لاله گلگون
طاقی که گسست و خم به ابرو
از سینه صدای بغض ارغون
گفتی به سلامتت و آن گاه
این جرم تو است و جبر قانون
گفتی و چه بی نیاز رفتی
ای وارث بی رقیب قارون
ای رود که شاھدی چو لیلی
بر اوی بخوان سرود مجنون
عنوان شعر سوم : اختر سیاه
در بستر سپیده دمان پریده رنگ
خوابیده یک ستاره ی اندوھناک مست
با رویش مضطرب تاک آرزو
می پژمرد امید آن که امید بست
آخر ز سرزمین بدی کوچ می کنم
می گفت با خودش چنین آن اختر سیاه
ھر چند که نبض زمین آه میکشد
سر می کشم دوباره به آرامگاه ماه
من با نفس ھای چراغ آشناترم
از سایه ھای کمین کرده در سکوت
در بطن ھر تجربه ی تلخ می تند
تار سکوت را سراسیمه عنکبوت
پر می زنم من با کبوتران اعتماد
تا مرز دیار خرم و سبز آفتاب
افسوس کان خیال آبی دلفریب
چیزی نبود جز انعکاس یک سراب
ای شامگاه مھربان، ای شامگاه پیر
من خسته ام از این ھمه رویای سرنگون
با من نگو دگر از اسارت نسیم
یا از یقین مھلک زاده ی جنون
یک لحظه در میان ھزاران ھزار قرن
دارایی من است و تشویش جان من
"باور نمی کند دل من مرگ خویش را"
تا لحظه ی پوسیدن اسخوان من
یک یک تمام نور ھا پلک می زنند
دنیای پشت پنجره خاموش می شود
دیگر نمی تپد دل آن اختر سیاه
دیدار آسمان فراموش می شود
نقد این شعر از : رحمتاله رسولیمقدم
سه شعر داریم از دوست تازهی پایگاه نقد، خانم موژان مجید. به ایشان خوشامد میگویم و میگویم که همانطور که در پیامتان برای منتقد، یک راه درست برای شروع کردن و پیشرفت کردن خواسته بودید، خودتان اولین قدم را برای انتخاب این راه درست برداشتهاید. من با تجربه و اطلاعی که از کم و کیف فضای معاصر شعر فارسی و دریچههای رشد و پرورش آن دارم، پایگاه نقد یکی از بهترین گزینههاییست که پیش روی هنرجویان برای پیشرفت قرار دارد. در پایگاه نقد شما با نقدی مکتوب مواجه هستید که همراه با شعر شما در معرض دید سایرین قرار دارد. بنابراین هم منتقد نسبت به آنچه که میگوید، دقت لازم را مبذول میکند و هم سراینده این انگیزه را پیدا میکند که هر بار با آموختههای جدید، سعی کند بهتر از قبل باشد و یک قدم رو به جلو بردارد. ضمن اینکه این نقد همیشه در دسترس شما قرار دارد و میتوانید بارها و بارها به ان مراجعه کنید و بیتشر متوجه نقاط ضعف و قوت خود شوید. پس اولین قدم را شما برداشتهاید و مادامی که همراه پایگاه نقد شعر باشید، در مسیری که میروید تنها و سرگردان نیستید. البته اضافه کنم که این تمجید از فضای پایگاه نقد شعر، به خاطر وجود دوستان زبده و اساتید موسپیدکردهی شعر و ادبیات است در این فضا، که بارها با خواندن نقدهای ایشان، دریچههای تازهای از اگاهی به روی شما و ما باز میشود.
ضمن اینکه در پروفایل مشخصات سراینده قید شده است که خارج از کشور هستند و احتمالا در کشوری که یاکن هستند، جلسات شعر موثری برای شنیدن و آموختن وجود ندارد.
خب وقت تنگ است و دو غزل و یک چهارپاره پیش روی ماست که حرفهای زیادی برای گفتن در مورد آنها داریم. البته چون این اولین نوبت گفتگوی ماست، سعی میکنم که حجم مطالبی که میگویم، سنگین و خارج از حوصلهی یک جلسه نباشد، تا اینکه در نوبتهای بعد، نکات متعاقب را کارشناسهای پایگاه در نوبتهای بعدی مواجهه، با شما در میان خواهند گذاشت.
قبل از نقد شعرها این را بگویم که شما با بیست سال سن و احتمالا بدون تجربهی پرداختن حرفهای به شعر، نشان میدهید که خیلی مستعد هستید. پس اگر آگاهی، چاشنی کار شما شود که بتوانید نقاط ضعف را پوشش دهید و نقاط قوت را تقویت کنید، میتوانم خوشبین باشم که یک دوست خوشآتیه برای شعر خواهید بود. این مهم فقط با مطالعه و تمرین زیاد و آگاهانه امکانپذیر است. شما به مطالعهی شعر امروز خیلی نیاز دارید، تا فضا و زبان شعرتان را امروزی کنید. امروزی شدن زبان، باید در زبان و محتوا و مضمون و پرداخت و زیرساخت و همهی این موارد توامان رخ دهد. این امروزی شدن هر شاعری، در ابتدای کلمه، کمی کلی و نامفهوم و مبهم به نظر میرسد، اما وقتی که شما تصویرهای تازه داشته باشید و کارتان شباهتی به کار کسانی که معاصرتی پیش از ما داشتهاند، نباشد، این امروزی بودن را بهتر درک کردهاید. این کار البته زمانبر است و من امیدوارم پس از گذشتن مدتی، این تغییر را در زبان شما ببینم. مادامی که به این نکته فکر میکنید، درنظر داشته باشید که در شعر، یکسری مقدمات مثل وزن شعر وجود دارد که لازمهی شعر ماست. وزن موضوع پیچیدهای نیست و میتوانید با یک روز مطالعهی یک جزوهی ساده، ۹۹ درصد مسائل وزن را یاد بگیرید و شعر را تقطیع کنید. البته پس از مدتی، کمکم به طور ذهنی و سماعی میتوانید وزن شعر را چشمبسته درست کنید و حتی نیازی به تقطیع نداشته باشید. وقتی به اشکالات وزنی رسیدیم، در موردشان به طور مصداقی حرف میزنیم.
به راه خیره می شوم به حسرت گذار تو
دوباره آه می کشد دلم در انتظار تو
نمی شود خزان من دوباره ھمدم سمن
مگر که جان دھد به آن ترانه ی بھار تو
ھر آن کجا که نیستی سرای غربت است و غم
سپیده رھسپار شد به مقصد دیار تو
به شاخه ھای شیفته سلام می کند طلوع
منم یکی ز شاخه ھای سبز بی شمار تو
دو دیدگان بی قرار گناه می کنند اگر
دمی نگاه می کنند به غیر خوش نگار تو
شکفتن لبان تو به نام من خیال بود
سکوت بوسه می زند به لعل رازدار تو
ھزار شب گذشت و یک خبر مرا نداده ای
ز مرگ شھرزاد من به دست شھریار تو
شبی غبار پیکرم پی سپیده می دود
که یادگار زندگیست ھنوز دوستدار تو
در این شعر، فضا و زبان، یک فضای تکراری است. من هم یک حرف تکراری میزنم، اما چون این اولین نوبت گفتگوی پایگاه نقد با خانم مجید است، گفتنش لازم و ضروری است. اینکه در شعر و در هنر، اصل بر این است که ما کشفها و شیوههای خودمان را داشته باشیم و حرف و تصویر و مضمون دیگران را استفادهکردن، از هنر بودن از اثر ما میکاهد.
دیگر اینکه قافیهها در این شعر کار را پیش میبرند. اگرچه شاید در آنِ خود، هر مصرع کار خودش را انجام میدهد، اما ما باید ارتباط عمودی و افقی را به شکل همزمان در شعر رعایت کنیم و بهعنوان یک مولفهی روایی شعر امروز مد نظر قرار دهیم. یعنی هر بیت، با بیتهای قبل و بعد از خود و کل شعر، چقدر مرتبط است و تصاویر، چقدر به هم مربوط میشوند؟
نکتهی دیگر در این شعر، استفاده از نمادها و سمبلهای شعر قدمای ماست. اگر ما در یک مورد، به اشیاء شعر قدما برسیم و از آنها استفاده کنیم، عیبی ندارد، اما اگر بنای کل شعر ما بر آن باشد، شعر توان نشان دادن ذوق شاعری ما که متعلق به خودمان است را ندارد. مثلا کل فضای این شعر را راه و آه و انتظار و خزان و سمن و بهار و سرا و سپیده و رهسپاری و مقصد و دیار و شاخه و طلوع و دیدگان و نگار و شکفتن لب و خیال و لعل و... تشکیل میدهد. کل تصاویری هم که با اینها ساخته شده، تازگی ندارند. مثلا در بیت اول به همان شکلی که دیگران از انتظار حرف زدهاند، ما هم حرف زدهایم. در بیت دوم، ما از بهار چیز تازهای نگفتهایم و همان تصاویر قدیمی است. طلوع و شاخههای سبز در بیت بعد نیز همینطور هستند. در بیت بعد، ترکیب 《 دو دیدگان》 غلط دستوری دارد. یا باید بگوییم دو دیده، یا باید بگویبم دیدگان. اما چون این دو در وزن شعر نگنجیدهاند، سراینده به استفادهی ناصحیح آن تن داده است. پس ما باید آنقدر در سرودن شعر ماهر شویم که به تحمیلات وزنی شعر تن ندهیم و بتوانیم حرفمان را آنطور که میخواهیم، بزنیم.
در شعر دوم، اگرچه زبان شعر گاهی خیلی سنتی میشود و کلا یک ترکیب دوزبانه داریم، اما نکات فنی بهتری وجود دارد.
گفتی به صدای نرم و موزون
در گوش من آن دروغ وارون
آنان که به سوی ما دویدند
دیدند پلی به روی جیحون
طاقی است میان من و آن زن
آغشته شده به لکه ای خون
آن سمت شکوفه ھای زرین
این سمت وبا و مرگ و طاعون
روزی که گذشت و خواب بودیم
از دوزخ خلق مانده بیرون
از جنت خواب رانده گشتیم
فرداش به سان پل دگرگون
چون دیده بدید آن شبیخون
نرگس چو لبان لاله گلگون
طاقی که گسست و خم به ابرو
از سینه صدای بغض ارغون
گفتی به سلامتت و آن گاه
این جرم تو است و جبر قانون
گفتی و چه بی نیاز رفتی
ای وارث بی رقیب قارون
ای رود که شاھدی چو لیلی
بر اوی بخوان سرود مجنون
مثلا در بیت اول، نرم بودن و موزون بودن، با اینکه میتوانند تتابع اضافات باشند، اما گوش، صدای موزون را نرمتر میشنود و این یک نکتهی مثبت است که خانم مجید به ان توجه کرده است.
ترکیب《 دروغ وارون》هم ترکیب هوشمندانهایست و در یک آن، وارونگی دروغ را نسبت به حقیقت نشان میدهد. این موارد فردیت بهتری نسبت به مواردی که در شعر اول اشاره کردم، دارند. پس سراینده باید به این قسمت کار خود اعتماد کند و بیشتر جسارت استفاده از آن را داشته باشد.
در بیت دوم، جیحون جز اینکه قافیه است، کارآیی دیگری ندارد. پس ما باید دقت کنیم که قافیهاندیشی نکنیم و اگر کلمهای را برای قافیه درنظر میگیریم، در متن یک نقشی به جز نقش موسیقیایی داشته باشد
در بیت بعد، طاق بودن بین آن دو نفر دقیقا یعنی چه؟ ضمن اینکه《 آن زن》را باید متن توجیه کند که از کجا آمده است؟ یعنی ما برای حضور هر عنصری در شعرمان، دلیل متنی داشته باشیم اگر میگوییم آن زن، یعنی باید در متن به آن اشاره کرده باشیم.
در همین بیت، 《 آغشته به لکهی خون》 دو هجا از وزن شعر کم دارد.
تقطیع که کنیم، میبینیم که وزن اصلی شعر، ده هجا دارد ولی ما در این مصرع، فقط هشت هجا داریم. اگر در نورد وزن مطالعه کنید، میبینید که جز در موارد اختیارات، تعداد هجاهای همهی مصرعها باید برابر باشند. علاوه بر تعداد آنها، نوع آنها هم باید مثل هم باشد. مثلا اگر اولین هجای وزن اصلی، یک هجای کوتاه باشد، باید همهی هجاهای نخست مصرعها، یک هجای کوتاه باشد.
در بیت بعد، شاعر ذهنیت خوبی از روایتش دارد و چون دارد از دو طرف پل حرف میزند، یک سمتش را اباد نشان میدهد و یک سمت را خراب.
بیت بعد نیز تصویر شاعرانهای دارد، اگرچه تکراری است.
در بیت بعد، سراینده نتوانسته است انچه را که در ذهن دارد، به صورت کلمه بیان کند. یعنی یک تصویر نامفهوم و گنگ داریم. یعنی فردای آن شب که خواب بودیم، از بهشت خواب رانده شدیم، و لب چرا مثل پل؟ و چرا دگرگون؟ دگرگونی برای خواب و بیداریمان قابل توجیه است، اما برای پلِ این شعر متصور نیست. وانگهی رانده گشتن، زبانی کهن دارد، رانده شدن، زبان امروزین ماست. ولی وزن ما را مجبور به این کار کرده است.
در بیت بعد اگرچه سراینده سعی کرده که گلگونی را با هوشیاری به تشبیه نرگس به لبان لاله تاویل کند، اما در نهایت در این بیت شکست خورده است. چون لبان لاله یک ترکیب خوب نیست و ما باید ببینیم که لب را چرا در این بیت برای لاله قرار دادهایم؟ دیگر اینکه به لفظ 《 بدید》 دقت کنید! این نوع استفاده، خیلی کهن و قدیمی است. ما به زبان امروزی میگوییم: دید! پس اینجا میز تحمیل وزنی داریم. ضمن اینکه شبیخون یک پارهی نچسبیده به دیگر اعضای این بیت است و حدس میزنم که چون سراینده داشته به قافیههای بعدی فکر میکرده، شبیخون به عنوان یکی از قافیهها به ذهنش خطور کرده و در این جای نابهجا استفاده شده است.
در مصرع اول بیت بعد، جمله ناقص است و فعلش به اشتباه و باز به تحمیل وزن، حذف شده است:
طاقی که گسست و خم به ابرو...(نیاورد). این فعل نیاورد را با چه قرینهای حذف کردهایم؟ ما فقط میتوانیم به قرینهی لفظی و معنوی، یکی از اجزای جمله را حذف کنیم، وگرنه نمیتوانیم جملههایمان را ناقص بگذاریم.
در بیت بعد، شکل صحیح جمله این است که بگوییم: 《 گفتی به سلامتیات》؛ ولی وزن مجبورمان کرده که بگوییم: به سلامتت! در همین بیت، جرم و جبر قانون، ترکیبات خوبی هستند و از ناخوادآگاه قویای سرچشمه گرفته و کنار هم چیده شدهاند.
در بیت بعد نیز لذت بردم که بینیازی معشوق را به ثروت قارون نسبت دادهاید. این یکی از مواردیست که قافیه به جز کاربرد قافیگی، کارآیی متنی هم دارد.
و در بیت آخر، 《 اوی》 استفادهی کهن 《 او》 است. و این برای شعر ما نکوهیده است.
فضایی که من توصیه میکنم که خانم مجید در آن کار کند، فضای شعر سوم است که یک چهارپاره است. در این شعر، زبان شاعر بهروزتر است و تخیل در آن خیلی به چشم میآید و عاطفگی در آن بیشتر رخ داده است.
چند اشکال وزنی در این شعر وجود دارد که مشخصشان میکنم تا خانم مجید به آنها توجه کند.
در بستر سپیده دمان پریده رنگ
خوابیده یک ستاره ی اندوھناک مست
با رویش مضطرب تاک آرزو
می پژمرد امید آن که امید بست
در این بند با این صور خیال خوب، حیف است که مصرعهای سوم و چهارم، وزنشان مخدوش است. در مصرع سوم البته تاک با بقیهی بند ارتباط برقرار نمیکند.
مصرع چهارم را اگر بنویسید:
میپژمرد امید هرآنکه امید بست؛ وزنش درست میشود.
آخر ز سرزمین بدی کوچ می کنم
می گفت با خودش چنین آن اختر سیاه
ھر چند که نبض زمین آه میکشد
سر می کشم دوباره به آرامگاه ماه
در این بند نیز مصرع سوم، لغزش وزنی دارد.
این نوع گفتگو، مثل فضای شعرهای فروغ فرخزاد است. ولی همینکه توانستهاید فضایی مثل آن فضا بسازید، خیلی کار خوبیست در ابتدای کار.
کوچیدن از زمین به آرامگاه ماه که اسمان است، خوب کار شده است، ولی سیاه بودن را باید متوجه باشیم که چرا به اختر که تابناکی به آن میآید، نسبت دادهایم؟ یعنی ما باید دلایل منطقی و متنی برای هر حرفی که میزنیم، در متن تعبیه کنیم.
من با نفس ھای چراغ آشناترم
از سایه ھای کمین کرده در سکوت
در بطن ھر تجربه ی تلخ می تند
تار سکوت را سراسیمه عنکبوت
پر می زنم من با کبوتران اعتماد
تا مرز دیار خرم و سبز آفتاب
افسوس کان خیال آبی دلفریب
چیزی نبود جز انعکاس یک سراب
هر چهار مصرع این دو بند، اشکال وزنی دارند و باید رفع شوند.
ای شامگاه مھربان، ای شامگاه پیر
من خسته ام از این ھمه رویای سرنگون
با من نگو دگر از اسارت نسیم
یا از یقین مھلک زاده ی جنون
دو مصرع سوم و چهارم این بند نیز مشکل وزنی دارند، و من حیفم میآید که این خیال قوی در این شعر، زیر سایهی اشکالات وزنی قرار گرفته است.
یک لحظه در میان ھزاران ھزار قرن
دارایی من است و تشویش جان من
"باور نمی کند دل من مرگ خویش را"
تا لحظه ی پوسیدن اسخوان من
در این بند که مصرع توی گیومه از سیاوش کسراییست، شاعر میخواسته تصویر قشنگی از باور مرگ درلحظهی پوسیدن استخوان بسازد، که باز متاسفانه وزن مصرع چهارم، این خلاقیت را خدشهدار کرده است.
یک یک تمام نور ھا پلک می زنند
دنیای پشت پنجره خاموش می شود
دیگر نمی تپد دل آن اختر سیاه
دیدار آسمان فراموش می شود
و بالاخره در بند پایانی نیز مصرع اول و مصرع آخر، لغزش وزنی دارند.
اگر خانم مجید فضای خیالانگیز شعر سوم را باز تجربه کند، مسیر درستتری را خواهد رفت. به نظرم ایشان استعداد خوبی دارند و میتوانند با هرس کردن شاخههای هرز، و آگاهی بخشیدن به کار خود، موفق باشند. پس امیدوارم که آثار بعدیشان در پایگاه نقد شعر بخوانم و سیر پیشرفت ایشان را ببینم.