عنوان مجموعه اشعار : خاتمه......
شاعر : دانیال فریادی
عنوان شعر اول : خاتمه....سرم غذایی ام را
به نوشته هایم
تزریق کردم!
شاعرانه شد!
کتابم را
بستم
اشعارم پر کشید!
سایه ام
بر دیوار
مرا شکست داد!
قانع شدم!
ساعت
فقط
سه بار نواخت!
دانستم
خواب
برادر مرگ است!
خاتمه یافتم
کنار یک پیاله ی شیر
و خودنویسی
که دیگر
جوهر نداشت!
یک....
جرعه
کافی
بود!
عنوان شعر دوم : ...........
عنوان شعر سوم : ...........
نقد این شعر از : یزدان سلحشور
آقای دانیال فریادی سلام.
هر کسی در شعر میتواند مسیر خودش را برود همان طوری که در داستان، در سینما، در تئاتر یا هر تخصص دیگری. مسئلهی اول، آموختن آن تخصص است. در مورد مجموع آثار شما، تنها نتیجهای که میتوان گرفت غیاب تخصص و غریزینویسیست؛ گاهی این غریزینویسی به کشف و شهودی منجر میشود که جالب توجه است و گاهی هم به نثر منجر میشود یا تکرار آنچه که در «زبان» احتمالاً در آغازِ ظهور خود کشفی بوده اما الان دیگر نیست مثل اینکه خواب، برادر مرگ است. همچنان معتقدم که خیلی کم میخوانید و سوگوارانهتر اینکه خواندن را دستِ کم میگیرید. غیر از اینها، حتی مطمئن نیستم که هر بار با متون تازه شما روبروییم یا با متون پیشینتان؟ فرقاش در چیست؟ فرقاش در این است که منتقد ببیند آنچه درباره آثار گذشته نوشته، مطالبی بیاثر بوده یا این متون جدید، مربوط به پیش از نقدهاست! اگر بخواهم گزیدهای از پیشنهادات پیشین را ارائه کنم، محتملاً به اینها میرسم: یک. در شعر نو و سپید، چون از وزن عروضی و قافیه و ردیف استفاده نمیکنیم، توجه به دو عنصر زبان و خیال، اهمیت بیشتری پیدا میکند (البته شعر سپید هم موسیقی درونی خودش را دارد - که این، بحث دیگریست). مهمترین ویژگی زبانی که باید در شعر نو رعایت کرد، فاصله گرفتن از زبان معمول و روزمره یا به قول فرمالیستهای روس «آشناییزدایی» (Defamiliarization) است اینکه نه فقط اشیاء و موضوعات را متفاوت ببینیم. [که به گمانم در مرسولهی فعلی، حتی با متفاوت دیدن هم روبرو نیستیم مثل: «سرم غذاییام را به نوشتههایم تزریق کردم! شاعرانه شد!» که همان طوری که میبینید با منثور نوشتن سطرها، فقط وجه شاعرانه به جا مانده نه وجه شعر و در بهترین حالت، تنها میتوان آن را «کاریکلماتور» نامید نه بیش از آن.] دو. به نظر میرسد چیزهایی میتواند شعر سپید را در وضعیت گسست، کمک دهد. اولین و درستترین منبع برای بازآفرینی فضاهای خالی میان واژگان و حذف خلاء میان آنها ذهن شاعر است، زیرا در هر حال شعر برخاسته از فضای ذهنی شاعر است. پس شاعر باید بداند چه در میان است که فرضا فلان کلمه با بهمان لغت در یک شعر کنار هم قرار گرفته است. [در هر حال، ما در شعر به دنبال «نظم»ایم؛ فرقی نمیکند که شعر متعادل و مستقر بگوییم یا شعر آوانگارد و پیشرو؛ بدون «نظم» چه در محور افقی و چه در محور عمودی کلمات به نتیجه نمیرسیم. به این بخش از شعر بیژن الهی توجه کنید: «و بهار همهی فصلهای من بودی تو بهار همهی دفترچههایی که چیزی درشان ننوشتم. بگذار پاسخ دهم همچنان که دوستانه میگریم. هرچه بلور است به فصلِ پیش بسپاریم...» بحث، اصلاً بر سرِ سادهگویی یا دشوارگویی نیست بحث بر سرِ صحنه و تجسم است. بدون صحنه و تجسم، هیچ نداریم. ما در این بخش از متن شما چه تجسمی داریم: «خاتمه یافتم کنار یک پیاله ی شیر و خودنویسی که دیگر جوهر نداشت!»] سه. ارجاع اروتیک در متن از مقاطع اختلافبرانگیز ادبی بوده است. آن چه که در بررسی ادبی و نقدهای کارگاهی باید محل گفتگو باشد نه مجاز و غیرمجاز شمردن این ارجاعات بلکه میزان دخالت آن در معماری متن و زیباییشناسی اثر است. [میشود نتیجه گرفت که «ایده»ها، چندان با هم متفاوت نیستند بلکه نوع «اجرا»ست که مخاطب را با «ایده» همراه میکند یا از «ایده» میگریزاند.] چهار. آنچه که به عنوانِ یک مخاطبِ مستمرِ دورانِ نوگراییِ شعر –چه در ایران و چه در جهان- در ذهن دارم، ستیزی پا برجاست میانِ شاعرانی که شعر را «معنا» میدانند و شاعرانی که آن را «اجرا» میدانند. «اجرا» دانستن شعر، البته به مفهوم رسیدن به «بیمعنایی» نیست چون در نهایت، به دلیلِ حضور «ادبیات» در دلِ «زبان» که کارکردی معنامحور دارد، گریزی از معنا نیست. [محمد حقوقی که از منتقدان تأثیرگذار پس از نیماست، به رغمِ تعلقِ خاطرش به شعر متعادل و مستقر، از مدافعان شعر آوانگارد هم بوده است اما در عینِ حال، بر این نکته پافشاری میکند که معنا، نه محصولِ اثر که منشاء اثر است. مثل این میمانَد که شمشیری را از فولاد ساخته باشیم و بخواهیم در نهایت، فولادی در میان نباشد!] به گمانم، اصرار بیش از حد، بر این که شما مستعد هستید اصراری به زیانِ شماست. هیچ شاعری تا پایانِ عمرِ خود، مستعد نیست؛ این کارنامهی اوست که در هر دهه، به اهالی آن دهه اعلام میکند که او در سن و سال فعلی خود، تا چه حد مستعد است. به یاد داشته باشیم که مستعد بودن، مرتبهای «چندین پله مانده به تأثیرگذاری»ست و شاعران تأثیرگذار هم، در همهی دهههای عمر خود تأثیرگذار نیستند. شاعران مستعد، چارهای جز آموختن تخصص و پیوستن به جمع شاعران حرفهای ندارند و تازه، پس از این مرحله است که با شخصیسازی تخصص، به سمت تأثیرگذاری قدم برمیدارند؛ پس روراست بگویم که مستعد خواندن یک شاعر، بیشتر روحیه دادن به اوست نه باور داشتن به جایگاه و پایگاه آثارش در نردبانِ آثار مدرن. همچنان اصرار دارم با رجوع به گوگل، به نسخهی پی دی اف «شعر و شاعران» محمد حقوقی دست پیدا کنید و دو مقالهی «از سرچشمه تا مصب» و «کی مرده کی به جاست» را مکرر بخوانید؛ همچنانکه «شعر نو از آغاز تا امروز» محمد حقوقی را و «تاریخ تحلیلی شعر» شمس لنگرودی را. منتظر آثار تازهتان هستیم. پیروز باشید.