عنوان مجموعه اشعار : چارپاره
شاعر : صدیقه ایمان دوست
عنوان شعر اول : چارپارهشاید او خسته بود و هم تنها
درهیاهوی روزهایی سخت
شاید اصلا کمی عقب میرفت
داشت احساس ادمی بدبخت
ناخواگاه بی امان میرفت
در حصاری ک او خودش میساخت
شاید انجا ک دل مردد بود
از خودش هم ب سادگی میباخت
توی آن آسمان تنهایی
شاید او غصه ها فقط میچید
شاید آن لحظه ای که میخندید
روبرو راه تازه ای میدید
شاید آن لحظه بی صدا میشد
حرف هایی که می زد او فریاد
احتمالا کسی نمی دیدش
تا بگیرد به کار او ایراد
شاید...! اصلا کسی چه میداند
در خیالش چه فکرهایی داشت
روزی حتمادوباره می آید
خارج از بحث و حدس و هر برداشت
عنوان شعر دوم : ۱میرود آهسته
خاطرت از یادم
بابت این رخداد
واقعا من شادم
قلب من مانند
صخره ای سابیده
هر چه دلتنگی هست
گوشه ای خوابیده
منتظر هستم تا
دیدن یک لبخند
سادگی هایم را
میخری از من چند؟
عنوان شعر سوم : سهندارم دیگه
اینک نوبت نقد و بررسی فرستههای یک دوست تازه برای پایگاه نقد شعر است؛ خانم صدیقه ایماندوست از استان فارس، با سابقهی حدودی پنجسال پرداختن به شعر. به ایشان خوشامد میگویم و تبریک بهخاطر انتخاب یکی از بهترین دریچههای آموزش و پیشرفت برای شعر امروز کشور. بیشک پایگاه نقد امتیازهای بینظیری را برای هنرجویان دارد که بتوانند به طور حرفهای و اصولی و جدی و فارغ از حواشی بازدارنده و گمراه کنندهی راههای دیگر پرداختن به شعر، مسیر واقعی خود را بیابند وقدمهایی رو به جلو بردارند.
در پایگاه نقد شعر، نقاط قوت کارهای دوستان دیده میشود و به آنها اشاره میشود، نیز نقاط ضعف دیده میشود و به هنرجو گوشزد میشود. در این بین دوستانی که سعهی صدر بیشتری در مقابل نقد دارند، از بین نقدهای مختلف، به نقاط قوت و ضعف خود پی میبرند و در پی تقویت قوتها و پوشاندن ضعفها خواهند رفت. پس هرکدام از دوستان که انعطافپذیری بیشتری در برابر نقد داشته باشند، راه موفقیت را سریعتر و هموارتر از دیگران طی میکنند.
این مقدمه را عرض کردم که بگویم تنها همین دو اثر پیش رو را از خانم ایماندوست داریم و بعد از چند نوبت ارسال شعر، بیشتر میتوانیم متوجه بشویم که ایشان کجای کار هستند و چه مسیری پیش روی خود دارند. اما با همین دو اثری که در این نوبت در دست نقد داریم، متوجه میشویم که ایشان بیشک استعداد و ذوق سرودن دارند. اما در این پنج سال سابقهی شعری، احتمالا آنچنان جلسه و شیوهی موثری برای پروراندن این ذات مستعد در دسترشان نبوده است. این را با استناد به کم و کاستیهای این دو اثر که به آنها اشاره خواهم کرد، میگویم. ولی این بدین معنی نیست که زود دلسرد و دلشکسته شویم. چون خیلی باب میلمان بود اگر در همین ابتدای کار، تعریف و تمجید از کارمان میشنیدیم و جای جلوتری قرار داشتیم. من کسانی را میشناسم که خیلی سریع با جمع کردن حواسشان به نکات فنی و ادبی، خیلی سریع راه پیشرفت را جلو رفتهاند و از خیلی شاعران خوب هم جلو زدهاند. بنابراین میخواهم که دوست تازهی پایگاه نقد، با توجه به نکاتی که من اینک میگویم و دیگر کارشناسان پایگاه نقد در نوبتهای بعدی همراهی ایشان، برخواهند شمرد، تفاوت را بین خود الانشان و خود دیر یا زود آتیشان رقم بزنند.
من از شعر به عنوان یک اثر هنری انتظار بالایی دارم.انتظار من این است که ببینم شعر محکم شروع شده است و قوی ادامه یافته است و باشکوه به پایان رسیده است. من انتظار دارم شعر آدم را درجا میخکوب کند؛ ذهن مخاطب را درگیر قسمتهای مختلف خود کند، کشف و تازگی در بافت و زبان و مضمون و ایدههایش داشته باشد؛ زاویهب دیدش متفاوت از زوایای دیدی باشد که تاکنون دیدهایم و خواندهایم و شنیدهایم. شاعران موفق اغلب شعرشان همینقدر تکاندهنده است و همینقدر منحصربهفرد و متفاوت. پس اگر ما در شعر به خودمان سخت بگیریم و سهلانگاری نکنیم، حتما اثرمان فاخرتر خواهد بود و داشتههای ادبی بیشتری خواهد داشت.
شاید او خسته بود و هم تنها
درهیاهوی روزهایی سخت
شاید اصلا کمی عقب میرفت
داشت احساس ادمی بدبخت
در مصرع نخست این چهارپاره، یک اشکال در ساختار جمله وجود دارد. وقتی از حرف ربط 《 هم》در این شکل استفاده میکنیم، باید این 《 هم》 را پشت سر هر دو موردی که داریم ذکر میکنیم، بیاوریم. یعنی باید بگوییم: شاید او هم خسته بود و هم تنها. اما چون وزن اجازه نداده است که هر دو وجود داشته باشند، یکی از آنها حذف شده است و این منجر به ضعف تالیف شده است. ما در شعر باید آنقدر تمرین کنیم و آنقدر مطالعه کنیم که مهارت اجرای حرفی که دلمان میخواهد بزنیم را به دست بیاوریم و به راحتی ان را روی کاغذ پیاده کنیم. سهلانگاری نیز این است که در چنین مواردی، به خواستهی وزن تن بدهیم. پس زینپس حواسمان باشد که به راحتی از این موارد چشمپوشی نکنیم و به ضعفهایی از این قبیل تن ندهیم.
در مصرع چهارم نیز یک 《 را》ی مفعولی به جبر و تحمیل وزنی از جمله حذف شده است. یعنی اصل و صحیح جمله این است: احساس آدمی بدبخت( را) داشت. ولی این 《 را》در این فضا نگنجیده است.
ناخوداگاه بی امان میرفت
در حصاری ک او خودش میساخت
شاید انجا ک دل مردد بود
از خودش هم ب سادگی میباخت
در مصرع اول این بند، تتابع اضافات داریم: ناخوداگاه بیامان. این دو ترکیب در واقع کارآیی درون متن ندارند. در خود جمله هم یکی از آنها کفایت میکند و ما بهتر است به جای یکی از آنها به فکر احضار کلمهو مفهوم دیگری باشیم که بیشتر با این بند چفت و بست باشد و اثر ما استحکام بیشتری داشته باشد.
به لحاظ معنایی و مفهومی، این بند مقداری گنگ و نامفهوم است. یعنی ما میگوییم که در حصاری که خودش برای خودش میساخت، بیامان میرفت. و اگر جایی مردد بود، از خودش هم میباخت. خب میگوییم دز نهایت که چه؟ یعنی آیا این یک کشف و تازگی دارد؟ یا یک حرف معمولی است؟ ما در شعر باید از حرفهای معمولی گذر کنیم و حرفمان را به شعریت برسانیم.
یک نکتهی ویرایشی هم در این بند به خانم ایماندوست میگویم. اینکه درست است که 《 به》و《 که》 را ننویسیم《 ب》و 《 ک》. برای یک شاعر که زین پس از اهل کلمه است، رعایت شکل صحیح نوشتاری کلمات، و پاسداشتن و نگهداری از آنها مثل یک گنج میماند و یک وظیفه. شاعر نهتنها در نکات فنی و ادبی شعرش باید به خودش سخت بگیرد، بلکه در نگارش هم باید همینقدر دقیق و حساس باشد. حتی باید بدانیم که میرفت، میساخت و میباخت را باید با نیمفاصله بنویسیم: میرفت، میساخت و میباخت.
توی آن آسمان تنهایی
شاید او غصه ها فقط میچید
شاید آن لحظه ای که میخندید
روبرو راه تازه ای میدید
در مصرع اول این بند، وقتی حرف اشارهی 《 آن》را میاوریم، باید بگوییم کدام آسمان؟ در حقیقت نیاز به این حرف اشاره نبود و صرف اینکه با این معنی بگوییم: توی آسمان تنهایی، کفایت میکرد. پس اینجا باز به تحمیل وزنی تن دادهایم.
در مصرع دوم، یک 《 را》 ی مفعولی باز به تحمیل وزن حذف شده است: شاید او غصهها( را) فقط میچید. تکتک این نکات، رعایت کردنشان سطح شعر ما را بالا میبرد و رعایت نکردنشان، ضعف تالیف محسوب خواهد شد.
شاید آن لحظه بی صدا میشد
حرف هایی که می زد او فریاد
احتمالا کسی نمی دیدش
تا بگیرد به کار او ایراد
در مصرع دوم این بند، 《 او》 حشو است و صرفا برای پر کردن وزن آمده است. یعنی اگر میگفتیم: حرفهایی که میزد فریاد، معنی را رسانده بودیم و جمله کامل بود. خانم ایماندوست گرامی، همینجا یک نکتهی ظریف راعرض کنم خدمتتان که فضای شعر ما، فرصتیست برای شکوفایی. هرچه این فضا را با آوردن کلمات بیهودهتر و کمکاربردتر در شعر پر کنیم، درواقع یک فرصت را از خودمان گرفتهایم. اگر به این فضا به چشم فرصتی بیبدیل نگاه کنیم، سعی میکنیم که از آن به نحو احسن استفاده کنیم.
در این بند از اینکه قافیهی ایراد را انتخاب کردهاید خوشم آمد. یعنی یک تازگی رخ داده. یعنی نرفتهاید سراغ یک قافیهی دم دستی. در اینجای کار، من از همین تفاوت کوچک هم خوشحال میشوم. من به عنوان یک مخاطب، دنبال دلایلی برای خوشحالی هستم در شعرهایی که میخوانم.
شاید...! اصلا کسی چه میداند
در خیالش چه فکرهایی داشت
روزی حتمادوباره می آید
خارج از بحث و حدس و هر برداشت
و بالاخره در این بند، از آمدن یک 《 او》حرف میزنیم که خب از رفتنش و نبودنش حرفی نزدهایم. این یک اشکال محسوب میشود چون بافت تصویری ما ناقص است.
وزن در مصرع سوم هم دچار لغزش است؛ جایی که میگوییم: روزی حتما. بر اساس ضرباهنگ وزن باید اینطور بخوانیم: رو زی یت ما( من). یعنی ح در حتما از تلفظ خارج میشود و با روزی ادغام میشود که خب در دستور زبان فارسی چنین چیزی نداریم.
شعر دوم:
میرود آهسته
خاطرت از یادم
بابت این رخداد
واقعا من شادم
قلب من مانند
صخره ای سابیده
هر چه دلتنگی هست
گوشه ای خوابیده
منتظر هستم تا
دیدن یک لبخند
سادگی هایم را
میخری از من چند؟
در شعر دوم، اشکالات ضعف تالیفی شعر اول خوشبختانه وجود ندارد و شاعر با یک زبان ساده و روان حرفش را زده است. همین روان گفتن و وضوح مقصود و تصویر و راحت گفتن نسبت به شعر اول، یک امتیاز محسوب میشود. اما شعر پس از رفع این اشکالات اولیه، نباید به همین بسنده کند. یعنی اگرچه این روانی و سادگی و تالیف درست در آن وجود دارد، اما این غایت شعر نیست. آنگاه باید کشفهایی داشته باشیم، حرفهای مهمی داشته باشیم یا حتی یک حرف ساده را به شکلی شاعرانه و کنجکاو کننده بیان کنیم. اگر به همهی شعرهای موفق نگاه کنیم، میبینیم که چون یک حرف حتی ساده را به شکلی هیجانانگیز و غیرقابل انتظار و طوری که به فکر ما نمیرسید، بیان کردهاند، باعث جلب توجه شدهاند. پس سعی کنیم در هر بند از شعرمان، یک کشف و تازگی که متعلق به خودمان است را داشته باشیم.
یک نکتهی خارج از نقد هم که بگویم که لازم نیست حتما سه شعر برای پایگاه ارسال کنید. میتوانید با گذاشتن یک تقطه در فیلدهای شعرهای دوم و سوم، آن قسمت را پر کنید که سایت تایید کند. این اختیاری است و شما میتوانید سه شعر هم ارسال کنید.
مطمئنم که خانم ایماندوست گرامی این توانایی را دارند که به جایی که انتظارش را دارم، برسند. پس منتظر خواندن آثار دیگر ایشان در نوبتهای بعد خواهم ماند و امیدوارم موفق باشند.