شعر برای مخاطب امروزی




عنوان مجموعه اشعار : دفتر مهر
شاعر : علی شهودی


عنوان شعر اول : جنگ برای زندگی
بیرون که می زند دلش این بار یخ زدست
آخر کجا رود در و دیوار یخ زدست

از گونه هاش رنگ و طراوت گریخته
برگی تکیده گشته و بی بار ،یخ زدست

انگشت ها توان خود از دست داده اند
لبها کرخت گشته و سیگار یخ زدست

دارد برای زندگی اش جنگ می کند
مردی که خواب دیده که بازار یخ زدست

می گفت دخترش :به تو گرم است پشت ما
بابا که دستهای تو صدبار یخ زدست

آمد کنار سطل و به سختی نگاه کرد
کلی زباله دید تلنبار یخ زدست

از حال رفت و روی زمین شد دراز آه
چون پیکری که در صف پیکار یخ زدست

دختر رسید پیش پدر ...وای نه نگو
دیگر تکان نمی خورد انگار یخ زدست

علی شهودی
پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰


عنوان شعر دوم : خوش حالم
از این که او نگران من است خوشحالم
از این همه نگرانی به خویش می بالم
برای او که مهمم برای من کافی است
که با اشاره ابروش خوش شود حالم
همیشه روشنی از ماهتاب می نوشم
چه کرده قهوه چشمان تیره با فالم
بگیر زیر پر و بال خویش من را تا
در این محیط بلاخیز نشکند بالم
همیشه در ته آمالم از تو صحبت بود
همیشه خواسته ام بود تا شوی مالم
ترا به هرچه عزیزاست می دهم سوگند
که باش مال من و قهرمان آمالم
همیشه پیش تو شرم حضور دارم من
شبیه سوسنم اما بده زبان لالم
بلطف بودن با توست ماه من امروز
که بهتر است ز سال گذشته امسالم

علی شهودی
یکشنبه 25 مهرماه 1400


عنوان شعر سوم : امید
امید
روزی که دست قابله دست مرا گرفت
بی اختیار گریه نمودم صدا گرفت
حیرت زده به دور و برم زل زدم وبعد
در من هزار شبهه و تردید پا گرفت
مادر تمام دلخوشی من محبتش
با شیر شد عجین و روانم جلا گرفت
کم کم به درس و مدرسه مشغول شد سرم
نقش و نگار مدرسه در دیده جا گرفت
باز آمدم بخویش ببینم که کیستم
از ره رسید عشق ومرا بی صدا گرفت
هستی هرآنچه را که به من داد عاقبت
دست قدر بجور ستاند و قضا گرفت
شد سرشکستگی که به هر در زدم سری
اقبال روی خویش از این بینوا گرفت
در بازی زمانه به توپ مراد خویش
دستم نخورده بود که داور خطا گرفت
مال و توان و جاه نشد دستگیر من
تنها امید بود که دست مرا گرفت

علی شهودی
فروردین ۱۴۰۰
نقد این شعر از : احسان رضایی
در خوانش نقدهای قبلی که اساتید و منتقدان این پایگاه بر آثار جناب علی شهودی نوشته‌اند، همگی از قوت و قدرت شعری ایشان تعریف کرده و فقط خواستار این نکته شده بودند که زبان شعری خود را به زبان زمانه نزدیک کند و «نگرانی که وجود دارد این است که استفاده از واژگان و نحو زبان کهن، کم‌کم تصویرسازی شعر و فضا و حال و هوای آن را نیز به گذشته می‌برد و جایی برای خلاقیت شاعر باقی نمی‌گذارد». این، سخن بسیار درست و دقیقی است که شاعر برای مخاطبانی در این عصر و زمانه شعر می‌سراید نه گذشتگان. هر شاعری باید بتواند با مخاطبان خودش ارتباط بگیرد. این سخن به معنای آن نیست که هرگز از کلمات قدیمی استفاده نکنیم، بلکه این استفاده هم باید هوشمندانه و امروزی باشد. چنان که بزرگانی چون اخوان‌ثالث انجام داده‌اند. بگذارید از اشعار خود شاعر محترم مثال بزنیم. در غزل سوم، پرانرژی‌ترین بیت، این بیت است:
در بازی زمانه به توپ مراد خویش
دستم نخورده بود که داور خطا گرفت
تمام کلمات این بیت، در زبان فارسی سابقه دارند، اما مثلاً اگر شیخ سعدی یا هر ایرانی دیگری از قرن هفتم این بیت را بخواند، متوجهش نمی‌شود. برعکس، خوانندۀ امروزی با این حرف ارتباط می‌گیرد، از آن لذت می‌برد و نسبت خودش و روزگار نامراد را در آن می‌بیند. برعکس، جملاتی نظیر «نقش و نگار مدرسه در دیده جا گرفت» یا «مال و توان و جاه نشد دستگیر من» برای همان خوانندۀ قرن هفتمی جالب است، نه مخاطب امروزی. چون در مدارس امروزی از کاشیکاری‌های هوشربای مدارس قدیم خبری نیست و «نقش و نگار» ندارند. انسان امروزی هم شیفتۀ میز و قدرت است، نه «جاه». پس استفاده از چنین کلمات و زبانی در شعر، مخاطب را از اثر دور می‌کند. این، نکته‌ای است که خود شاعر محترم، جناب شهودی هم متوجه آن هست و در دو غزل اول سعی در اصلاح ماجرا دارد. این حرکت رو به جلو را قدر می‌دانیم به شاعر دست مریزاد می‌گوییم.

می‌ماند این نکته که در غزل اول، شعر نیاز به بازبینی و احتمالاً طراحی مجدد دارد. در شروع مرد «بیرون که می‌زند» یعنی از خانه بیرون رفته است‌. و «خواب دیده که بازار یخ زده‌ست» پس لابد کاسب است که نگران رکود بازار شده. و خانواده‌دار هم هست چون «می‌گفت دخترش». اما بعد می‌رسیم به «آمد کنار سطل و به سختی نگاه کرد/ کلی زباله دید تلنبار یخ زده‌ست» پس مرد زباله‌گرد است و «دختر رسید پیش پدر» که یعنی خانواده‌اش هم مثل خودش بی‌جا و مکان است. می‌بینید؟ دو نیمۀ شعر از لحاظ مفهومی با هم متفاوت است، در اولی مردی را شاهدیم که گرچه «یخ زده‌ست» اما بالاخره خانه و زندگی دارد و از اسب افتاده، اما از اصل نه، و هنوز نگران بازار است. اما در نیمۀ دوم با مصائب یک بی‌خانمان زباله‌گرد طرف هستیم. در طراحی اشعار داستان‌دار، باید به این نکات توجه کرد.

منتقد : احسان رضایی

متولد ۱۳۵۶ تهران، داستان‌نویس، منتقد ادبی و مجری-کارشناس برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی مختلف دربارۀ کتاب. مؤسس و اولین سردبیر پایگاه نقد داستان. تألیفاتش در زمینه تاریخ و ادبیات است.



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.