عنوان مجموعه اشعار : کافر
عنوان شعر اول : غزل
مشکل این بوده که من با تو نجابت داشتم
در جواب بی قسم هایم صداقت داشتم
عشق کافر یا مسلمان را که نشناسد عزیز
ورنه کی قبلا به یک کافر محبت داشتم؟
خواب دیدم نامه در دست چپم را داده اند
فکر میکردم که من با تو سعادت داشتم
دور شیطان گشته ام از دست تو ای زورگو
ورنه من چرخش به دور کعبه عادت داشتم
تازه فهمیدم کبوتر با کبوتر میپرد
تازه فهمیدم که من با تو مصیبت داشتم
عنوان شعر دوم : سپید
چه کسی گفته که تاریکی بد است
و بوی ظلم آن جهان را پر کرده است؟
تاریکی شب زیبای ماه است
مهربان میشود ماه و نوازش میکند ما را
تاریکی وقتی ست که دل شکستگان
همچو ابری سیاه میبارند
تاریکی وقتی ست برای
دوباره دیدن معشوقه در رویای پرواز خواب
یا
یا وقتی که
در زلف یار گم میشود
چه کسی گفته که تاریکی بد است؟
عنوان شعر سوم : سپید
عجب
به کجا رسیده ایم که ماهی مارا دست می اندازد
تا به حال رنگ و بوی پرواز را ندیده است
پا از ساحل درازتر میکند
میگوید همچو من باش و شنا کن
ولی ما که اهل پروازیم
با اهل آسمان میسازیم
این را بدان
که هر چشمه آب خودش را دارد
پس جای خود باش و من هم جای خود.....
نقد این شعر از : ساجده جبارپور ماسوله
اشعار ارسالی شاعر گرامی را خواندم. آنچه در این شعرها خصوصاً در غزل اول بیش از هرچیز خود را نشان میدهد عدم بلاغت کلام است. انگار شاعر با وزن و ردیف و قافیه درگیر است. شاعر ما نوزده سالهاند و خوب احتمالا سابقه شعری کمی هم دارند و انتظار زیادی نمیرود. اما شعر ایشان نرا پرت کرد به زمانی که تقریبا هفده یا هجده ساله بودم و برای اولین بار اثری را در محفلی خواندم. اگر بخواهم صادق باشم شعر من در تمامی ارکان ضعیف بود. شاعری با صراحت تمام جملهای به من گفت که برای منِ 17 سالهی آن زمان تکان دهنده بود. خیلی رک گفتند به نطرم اگر بلد نیستید شعر ننویسید یا حداقل غزل ننویسید. من نمیخواهم جمله ایشان را به شما بگویم و به نظرم اصلاً حرکاتی اینچنینی یا مثلا حرکاتی مثل نسبت دادن شعر شاعران جوان به دیگر شاعران یا پاره کردن اشعار که آنزمانها متاسفانه بسیار در محافل و انجمنهای ادبی از سوی پیشکسوتها رخ میداد اصلاً حرکت پسندیدهای نبود. اما آنچه من بعد از این جمله انجام دادم میتواند راهگشا باشد. من پیش از هرچیز کاملا به حرف ایشان گوش داده دیگر تا مدتی شعر کلاسیک ننوشتم. ایدههایم را صرفاً در شعر سپید پیاده میکردم و اتفاقاً بعدها از بسیاری از این ایدهها در غزلهای بعدی استفاده کردم. اما برای اینکه بتوانم اصول اولیه را برای نوشتن یک غزل درست و درمان یاد بگیرم هر روز ده یا شاید بیست شعر از شاعران معاصری مثل حسین منزوی، محمدعلی بهمنی، نیستانی، غلامرضا طریقی، فاضل نظری، محمدسعیدمیرزایی، پانتهآ صفایی، مهدی فرجی و... میخواندم. و خب چون امکانات خرید کتاب مثل الان آنلاین نبود صرفاً از طریق وبلاگها و سایتها آثار دنبال میشد(اینرا گفتم که اگر کتاب را ندارید نگران نباشید.). بعد از شب شعر ساختگی شگفت! سعی میکردم آنهایی موسیقیشان را بیشتر دوستدارم یعنی وزنهای عروضی دلخواهم را بلند بلند بخوانم تا گوشم به آهنگ آشناتر شود. همچنین از طریق مقالات ادبی یا کتب دبیرستان در مورد قافیه و ردیف اطلاعات بیشتری بدست آوردم و در نتیجه در کمتر از سه ماه وزن و ردیف وقافیه را یاد گرفتم و اولین غزل سالمم را نوشتم. میخواهم بگویم اگر همین روند را پیاده کنید مطمئنم به راحتی بلاغت کلام را یاد میگیرید. بعد لز خواندن اشعار معاصر خواندن اشعار سعید بسیار توصیه میشود.
قواعد و مقررات شعر و سلامت زبان در شعر چیزی نیست غیر از حاصل مطالعه و مطالعه و مطالعه. مطالعه هرچیزی میتواند به شما کمک کند حتی روزنامه و اخبار روز. کافیست سعی کنید جملات عادی روزمره را به شکل شعر بیان کنید بعد از مدتی متوجه میشوید چقدر راحت میتوان منظور را به مخاطب رساند. قطعاً رسیدن به اینجای مسیر تمامی راه یادگیری شعر نیست. بعد از مدتی باید آموزش ببینید چطور شعر ژرفتری بنویسید با اهمیت به معنا به بار شعر اضافه کنید. کشف و استفاده از آرایههای مختلف شعری نیز همینطور کم کم نمک و ادویهها را اضافه خواهید کرد اما بزای شروع مسیر به هرحال باید از خان اول بگذرید. منتطر اشعار جدید شما هستم و امیدوارم هر روز بهتر از روز قبل بنویسید. با آرزوی بهروزی.