رباعی؛ چهارپارگی و هم‌پارگی




عنوان مجموعه اشعار : رباعیات عاشقانه محمّدامین فردوسی
شاعر : محمّدامین فردوسی


عنوان شعر اول : رباعی اول
هی کوچه به کوچه، کو به کو رقصیدم

موزون و ظریف مو به مو رقصیدم

دنیا که به ساز من نرقصید اما

من عمرم را به ساز او رقصیدم

محمّدامین فردوسی

عنوان شعر دوم : رباعی دوم
نه سیر و سلوک معنوی می خواهم

نه جاه و مقام منزوی می خواهم

یک بوسه ی عاشقانه از لب های

آن دخترک فرانسوی می خواهم

محمّدامین فردوسی

عنوان شعر سوم : رباعی سوم
عشق تو سرآغاز کلامم بشود

روزی سند عشق به نامم بشود

وقتی که بیایی و کنارم باشی

دنیا بی شک با تو به کامم بشود

محمّدامین فردوسی
نقد این شعر از : رحمت‌اله رسولی‌مقدم
درود و مهر به دوست قدیمی من و پایگاه نقد شعر، محمدامین فردوسی عزیز، که اینجا به عنوان دو تا دوست در مورد رباعی‌هایشان گفتگو می‌کنیم، نه به عنوان منتقد.
در مورد رباعی‌های پیشین ایشان و باید و نبایدهای این کوتاه آنی و ناگهانی، کارشناسان پایگاه صحبت‌های متعددی کرده‌اند. آنچه که من خواهم گفت، مروری عینی بر همین سه رباعی محمدامین است که پیش روی ماست.

هی کوچه به کوچه، کو به کو رقصیدم

موزون و ظریف مو به مو رقصیدم

دنیا که به ساز من نرقصید اما

من عمرم را به ساز او رقصیدم

اگر کوچه یک کوی کوچک باشد، کو، شاهراه است و محله. محمدامین در مصرع اول، از این دو، ترکیب مناسبی ساخته است که خود آن دو را در عرصه‌ی خودشان هم گسترش داده است و کوچه به کوچه و کو به کو شده است. این گسترش را من انتظار داشتم برای یک جستجو یا یک کار مهم‌تر از رقص باشد. در واقع مخاطب، با خواندن اولین مصرع چنین احساسی دارد. اما باید صبور باشیم تا پایان راه.
در مصرع دوم، موزون و ظریف و مو به مو، یک تتابع اضافات هستند، اما از نوع خوبش. ظرافت، بین آن دوی دیگر قرار گرفته است تا هم موازنه برقرار شود که وجود کلمه‌ی موزون را توجیه کند، و هم مو به مو بودن، به جای نکته‌سنجی، تعبیری از ظرافت کاری باشد که سراینده انجام داده است. یعنی رقصیدنش چنین خصایصی داشته است.
در مصرع‌های سوم و چهارم، نوع رقص مشخص می‌شود و متوجه می‌شویم که رقص مو به مو و کو به کو که در مواجهه‌ی ابتدایی‌مان فکر می‌کردیم تعبیر همین رقص معمولی را دارد، یک استفاده‌ی کنایی_استعاری است.  بنابراین آن ظرافت و صرافت آغازین شعر، هدفمند بوده است.
نکته‌ی منفی این رباعی، این است که حرف نهایی، حرفی‌ست که بوی تازگی نمی‌دهد و حضورش در این سرایش، حضوری چندین و چندباره در شعرهای ما و دیگران است. بنابراین می‌خواهم که محمدامین از این آگاهانه‌سرودن، برای ساخت تصاویر خلاقانه‌ی خودش استفاده کند.

نه سیر و سلوک معنوی می خواهم

نه جاه و مقام منزوی می خواهم

یک بوسه ی عاشقانه از لب های

آن دخترک فرانسوی می خواهم

برعکس رباعی قبلی، در این رباعی، هم‌وندی و هم‌پارگی کمتری بین اجزا و عناصر حاضر در متن یافت می‌شود. چیزی که خیلی پرت افتاده است، دخترک فرانسوی است، به‌خصوص با ضمیر اشاره‌ی 《 آن》. یعنی مخاطب باید مرجع این ضمیر را در خود متن پیدا کند نه در جایی خازج از متن. ارجاع دادن البته غیر مجاز نیست، فقط اینجا مرجع این ارجاع مشخص نیست.
یا اگر محمدامین فردوسی می‌خواست حتما در سطر چهارم به این دخترک فرانسوی برسد، مقدمه‌ی خوبی برای آن نچیده است.
دیگر اینکه مواجهه با بوسه گرفتن از دخترک فرانسوی، آن و هیجان نهایی را به همراه ندارد و ضربه‌ی نهایی را نمی‌زند.

عشق تو سرآغاز کلامم بشود

روزی سند عشق به نامم بشود

وقتی که بیایی و کنارم باشی

دنیا بی شک با تو به کامم بشود

و بالاخره در رباعی سوم، نکاتی به لحاظ ساختاری وجود دارد که باید محمدامین به فکرشان باشد.
ما از سطر آغازین، با یک 《 بشود》مواجه هستیم. این شدن، در حالت بشود، یک بایستگی و محتومیت به همراه دارد. در سطر سوم، متوجه می‌شویم که این شدن، با آمدن تو و کنارم بودنت، محقق می‌شود. زمانش هم در همان سطر سوم مشخص است: وقتی که بیایی! بنابراین لازم نیست که در مصرع دوم، همام زمان برای آن مشخص شود و بگوییم: روزی! یعنی 《 روزی》 در مصرع دوم و 《 وقتی》در مصرع سوم، یک نقش را دارند. حالا ما کدامش را کمتر لازم داریم؟ روزی را. چرا؟ چون《 وقتی》 جامع‌تر است و همراه مصرع سوم، به کل سطرهای این رباعی، تسری می‌یابد.

در مجموع بین هر سه‌رباعی، ساختار و انسجام و ریزه‌کاری رباعی اول بیش از دوتای دیگر بود.
خوش‌وقت شدم که در این نوبت به محمدامین فردوسی گفتگو کردیم. برایش موفقیت می‌خواهم؛ زنده باشد به شعر و کلمه!

منتقد : رحمت‌اله رسولی‌مقدم

فرزند کوهستان؛ متولد خرداد 1369



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.