عنوان مجموعه اشعار : غزل
شاعر : علیرضا داوریان بابلی
عنوان شعر اول : مرگِ آرزواین دو روزِ زندگی با دردها سر میشود
خسته از دیروزی و فردات بدتر میشود
غرقِ در افکار و بیحالی، میانِ اجتماع
بودنت با غیبتت گاها برابر میشود
دلزده از کل دنیایی به جایی میرسی
که پناه تو فقط اغوش مادر میشود
این غروبِ سردِ پاییز و شبِ طولانیاش
میکند کاری که بغضت ده برابر میشود
میشود سنگین تر هرلحظه بغضِ تو ولی
جسمِ بیجانت چرا هرروز لاغر میشود؟
سفرهات پر شد ز حسرت جای الکل خالیاست
دائم الخمری ولی، اشکت به ساغر میشود
هی نزن فریاد و داد از دردِ در دل، ظاهرا
گوشِ دنیا نوبتِ ما میرسد کر میشود
آنقدَر بر دربِ آمالات زدی هر مرتبه
جای پنج انگشتِ تو طرحی برآن در میشود
بعدِ مرگِ تلخِ امّیدت نظاره میکنی؟
آرزوی بیگناهت را که پرپر میشود؟
کاملا میفهممت گر دین و ایمان تو رفت
خود خدا از ظلمِ در این ورطه کافر میشود
من نمیدانم چه بنویسم که بالم را زدند
کاین همه شعر و غزلهایم مگر پر میشود؟
از جدایی گر که بنویسم قلم کز میکند
جای جوهر دفتر از خون دلم تر میشود
از رسیدن هم نمیگویم چرایش جالبست
چون فقط در خوابم این مصدر میسر میشود
هرکه گفت از عهد و پیمان و وفا حاشا بکن
از زبانْشان هر دروغی گرچه باور میشود
از خدا بهتر اگر چه کس نمیداند صلاح
گاهی آدم شاکی از تصمیم داور میشود
از خدا شاکی شدی؟ مشکل درون سینه است
آری! این کارِ دلست و گاه خودسر میشود
بندهی تقدیر و جبری، در کتابِ سرنوشت
روزیات با خطِ قرمز چون مقدر میشود
روزیِ من هم قلم شد با کمی فن سخن
آسمان این نغمهها را هرشب از بر میشود
ناتوانم ای خدا از شکوه کردن بیش از این
جانِ من بگذار پایانش دهم گر میشود
عنوان شعر دوم : --
عنوان شعر سوم : --