عنوان مجموعه اشعار : زمستان
عنوان شعر اول : آبان
مردی که _نیمهشبها_
پاییز
او را
میپوشید
آنقدر آبان را
از کوچهی ما
جارو زد
که صبح
میتوانست
برگ
برگ
برگ
برهنگی بهمن را
بر تن کند
و به خانه
بازگردد
عنوان شعر دوم : راز بقا
نه
نمیتوانم صدایت کنم
اما
تو میتوانی
با آبی سرد
حنجرهام را بنوشی
بنشینی
راز بقا تماشا کنی
و با نالهی قورباغهی کوچکی
که در دهان ماری کبرا
بلعیده میشود
قور قور
بخندی
عنوان شعر سوم : تنهایی
تنهایی
زن جوانی بود
که جمعهها صبح
به کوه میزد
و عصرها
با غروب
به خانه برمیگشت
نقد این شعر از : مجتبا صادقی
تکوجهی یا چندساحتی؟ این پرسشیست مدرن که بیشتر از چند دهه نیست که به ادبیات، آنهم شعر، آن هم شعر سپید وارد شده است، همهی تلاشها پس از آن اتفاق افتاد که کلمهی «poly» پالی به لهجهی بریتیش و پُلی به لهجهی لاتین و در ترجمه به معنای «چند» از جهت تعدد، مابهازای کلمهی مالتی «multi» بیشتر مورد توجه قرار گرفت، بشر به تعدد و تکثر علاقمند شد و مالتیمدیا یا همان چندرسانهای به موضوع روز و پدیدهی غالب بدل شد، تکثرگرایی که به خارجکی پلورالیسم «Pluralism» نامیده میشود، در واقع مکتب اصالت بیشینه خواهی در برابر کمینه خواهی است، یا سادهتر؛ جمع و کثرت در مقابل تفریق و وحدت میباشد که پیروانش لُب کلامشان این است؛ «حقهای مختلفی داریم» به همهچیز و همهجا ورود کردند و ادبیات نیز متاثر از این چانهزنیها به حقهای چندگانهی ملت تن داد و سپس شد که شعرها دیگر از منیت و خودمحوری خالی شد و کمی بعد به عمومیت و همهصدایی (با همصدایی فرق دارد) پا گذاشت.
ناگفته نماند، این جریانات عمدتا در اروپا رخ داد و آمریکا و در ادبیات شرق کمتر تاثیری بر شعرها گذاشت، اگرچه داعیهی شعر چندصدایی یا همان پالیفونیک سالهاست در ایرانجان به وجود آمده اما انگار حضرات متوجه نیستند که شعر پارسی همواره و هنوز متاثر از ادبیات سایر ملل نبوده و نیست، اگر در گوشهای از این مرز پرگهر، صداهایی متفاوت با لهجهها و آواهای غیرپارسی شنیده میشود، این نشان چندصدایی نیست بلکه طنین چندزبانی وطن است و ربطی هم به خارجکیها ندارد، خلاصه داعیهداران وطنی با نحو و شیوههای دلالتپذیر، سخت در تلاشند تا پلیفونیک را در شعرشان جا بیاندازند و به قول خودشان دری به جهانی شدن شعرشان بگشایند، به باور من، برخی واقعا توفیق نسبی پیدا کردهاند اما عمدتا خیر! این شاعران و نویسندگان اما در غفلتی تاریخی به سر میبرند چراکه شعر ایران از همان آغاز با گفتمانی ذیل عنوان «چندساحتی» رو در رو بودهاند و شاعران کهن ما هرگز شعری ننوشتهاند که مخاطبیین تنها یک برداشت از آن داشته باشند، پس ما پیش از اروپا و آمریکا در این حیطه قلم زدهایم اگرچه به معنا این دو مقولههایی جدا از هماند، این کاتب نیز بنا ندارد پلی فونیک و چندساحتی را یکی بنامد و خوشبختانه به خرده سواد خود هرگز و هیچجا معنای polyphonic را با Multi-area تداخل نکرده است که آن از مفاهیم مختلف میگوید و این از حوزههای گونهگون حرف میزند.
بنابراین بحث من سر این است که «آنچه خود داریم را از بیگانه نطلبیم» گیرم تفاوتی بین این دو مسیر باشد اما تناقضی با هم ندارند و به زعم بنده، چه بهتر شعر چندساحتی باشد تا چندصدایی، چنانکه اکنون روبروی من دو شعر قرار دارد که با ارجاعات برون متنی بسیار خوبی، ویژگی نخست شعرش چندساحتی بودن است. بگذارید برویم سر کلاس نقد امروز که دو شعر سپید متعلق به سرکار خاتون «مهدیه رشیدی» را به بحث گذاشتهایم؛ شعر نخست با شخصیتی مستقل و معتدل که با اشارتهای مستقیم و غیرمستقیم چندساحتی بودن را جار میزند، این است؛
مردی که _نیمهشبها_
پاییز
او را
میپوشید
تمثیلی بودن متن و تصویری بودن آن بسیار لذتبخش است، کاملا قابل تصور است این فضا، علیرغم اینکه پوشیدنِ پاییز، امری انتزاعی و رویاگونه است، دلنشین شده و مثل رئالیسم جادویی، سِحری دارد که مخاطب را در بغل میگیرد، این فضاسازی محصول مطالعهی خوب است، گاهی ممکن است شما از یک آهنگ خارجی چیزی نفهمید، اما عجیب احساس قرابت با خوانش خواننده و موسقیِ کار برقرار میکنید. اینجا هم همین حس وجود دارد و منتقل میشود حتا اگر هضم پاییز مردی را میپوشد، سخت است. و در ادامه،
که صبح
میتوانست
برگ
برگ
برگ
برهنگی بهمن را
بر تن کند
و به خانه
بازگردد
باز هم ارجاعی بیرون از شعر داریم به بهمن با کلیتی که در ذهن مخاطب ایرانی حک شده است، گفتم مخاطب ایرانی چون اینچنین شعرهایی ترجمهپذیر نیستند، اگرچه میشود آبان را نوامبر و بهمن را فوریه دیلماج کرد اما، خاصیت ارجاعی آن و مشخصهی سمبلیک روایت فهمیده نمیشود.
برگردیم به شعر، ثبات روایت و از جزء به کل اوج گرفتن از دیگر عواید این اثر آوانگارد است، از خانم رشیدی پیشتر شعرهای کمگسترهای خوانده بودیم اما خوشبختانه این شعر تمام عناصر یک اثر عالی را داراست، از پرداختن به مفهوم شعر و بیرون کشیدن رودهی حوادث، حتا رمزگشایی از واژهها کار منتقد نیست، چراکه ممکن است به قضاوت بیانجامد و صد البته صحبت درباره امور فنی شعر برای شاعر جذابتر است. پس پی بردن به مسائلی که در طول روایت آمده است، به دلیل آنکه ممکن است هر کسی برداشتی از آن داشته باشد، اصولا اتفاق نمیافتد، یعنی کسی به معنای شعر کار ندارد و تنها به این اشاره میکند که آیا زبان و بیان و دیگر امور به درستی رقم خورده است یا خیر؟ طبیعی است برداشتهای مختلفی را به دنبال داشتن یعنی «هر کسی از ظن من شد یار من»
سرکار بانو، چون این متن به درازا انجامید، استدعا دارم آن دو شعر را مجددا ارسال نمایید تا حق مطلب راجع بهشان ادا شود. بنده از طریق گردانندگان پایگاه، پیگیری میکنم تا نوبت نقدتان بیفتد برای چند روز آتی. آنقدر غرقهی نوشتن بودم که متوجه گذر زمان و پایان یافتن مجال هزار کلمهای نقد نشدم. پایدار و بهروز بمانید.
با ارادت و احترام
مجتبا صادقی