لزوم ارتباط افقی در شعر



عنوان مجموعه اشعار : غزل
عنوان شعر اول : ایوان شب
غزل ایوان شب

نشستم گوشه ی ایوانِ شب تا ماه برگردد
نگاهش سمت ِ من با اندکی اکراه برگردد

دلم می خواست وقتی می رود تا آخر کوچه
برای دیدنم یک لحظه ی کوتاه برگردد

بگیرد چلّه ی حاجت برایم مادر پیرم
که شاید بخت رفته بی خبر از راه برگردد

غریب و منتظر اینجا سر راهم و میدانم
محال است او دگر حتی به حکم شاه برگردد

پرستو را بگو همچون دل ِمن باید از هرجا
برای کوچ ِ اجباری به آبان ماه برگردد

عنوان شعر دوم : ماه آسمان
غزل ماه ِ آسمان

پشت ِ در آویختم،احساس ِنابِ بودنت را
بستم از لج در خیالم، دکمه ی پیراهنت را

گرد را از شانه های ژاکت ِ زردت ، تکاندم
تا فراموشم شود آن " من همینم" گفتنت را

آنچنان غرقِ خیالاتِ خودم بودم که یک شب
باورم شد مثل ِ ماه ِ آسمان ، تابیدنت را

در دلم نجوا کنان، آراستم با واژه هایی
چشم های آبی و بخت ِ بلند ِ روشنت را

دائما تکرار و تمرین کردم عینِ درس ِ فردا
ماندن و بخشیدنت را دیدن و بوسیدنت را

آرزو کردم که فصل پا گرفتن هات بودم
می گرفتم دست های سرد ِ همچون آهنت را

بعد از این آشفتگی های درونم باز رفتم
تا که بردارم دوباره حس ِ خوب ِ بودنت را

عنوان شعر سوم : بازار کساد
غزل بازار کساد

هم وزن غزل های من آرامی و شادی
در شعر ِ من انگار تو بر وفق مرادی

هر بیت شروع می شود از چشم‌ِ تو امّا
نه قافیه نه فعل و گزاره نه نهادی

یک روز بدون ِ تو نوشتم غزلی را
دیدم همه گفتند چه بازارِ کسادی

می خواستم ! امّا زِ تو پرهیز نمودم
گوئی تو برایم همه ی عمر زیادی

بگذار بخوانم همه ی حرف دلت را
دارم منِ شاعر به خدا خُرده سوادی
نقد این شعر از : جواد چراغی
با سلام

باید بگویم با سابقه کمتر از یک سال در شاعری آنچه که ارائه شده است، شگفت‌انگیز است، زبان شعر در حد قابل قبولی سالم است چیزی که از یک شاعر کم‌تجربه انتظار میرود در ابتدای راه زبان شلخته و خام است. و نیز مشکلات ابتدایی همچون شکست وزنی و دیگر سختی‌های قالب کلاسیک. اما این موارد در آثار پیش‌رو مشاهده نمیشود. و نیز یکدستی فضای شعر دیگر حسن قابل توجه این آثار میباشد.
در ادامه بصورت جزئی در هر بیت به نکاتی اشاره خواهم کرد تا مولف دقیق‌تر به مشکلات موجود در متن پی ببرد.


شعر اول.
بیت اول. ترکیب (ایوانِ شب) یک ترکیب بسیار موفق و زیبایی است زیرا ارجاعات برون‌متنی دارد و صرفا به معنی ایوان یک خانه در هنگام شب نیست .برداشتهای مختلفی از این‌ مصرع میتوان داشت از جمله اشاره به طاق و ایوان آسمان و فلک با توجه با بار معنایی کلمه ماه. و نیز اشاره به چشم با توجه به بار معنایی کلمه گوشه و نیز پیام چشم‌انتظار بودن در شعر .
ارتباطات موجود بین کلمات کاملا رعایت شده است تنها موردی که در این بیت بنظر دلچسب نیست نتیجه‌گیری شاعر از این اتفاق است وقتی که انتظار دارد معشوق با اکراه برگردد بنظر کلمه (اکراه) صرفا بخاطر قافیه استفاده شده است و همچون کلمات دیگر که بصورت ضمنی با هم ارتباط داشتند در اینجا بجز ارتباط معنایی با پیام کلی بیت هیچ ارتباط قابل توجهی با کلمات دیگر ایجاد نمیشود


بیت دوم. شاعر از یک حس عاطفی و عاشقانه سخن گفته است: لحظه کوتاه آخرین دیدار!
دو نکته در این بیت قابل توجه است. ابتدا اینکه شاعر بجز بیان این مقوله هیچ حرکت دیگری انجام نداده است و پیام شعر صرفا انتقال یک حس عاطفی است .کشفی در آن صورت نمیگیرد.
نکته دوم مساله زبانی است. آنچه که شاعر میخواهد بگوید این است: (دلم میخواست هنگام رفتن یک لحظه برگردد و نگاهم کند) حال وقتی این پیام با فضاسازی همراه میشود بنظر نمیتواند موفق شود. اول اینکه آخر کوچه کجاست؟ آخر کوچه رفتن صرفا به معنی دور شدن‌ معشوق و سفر کردن نیست.
در این نوع فضاسازی نیاز به یک اتفاق معنایی احساس میشود.

بیت سوم. جمله‌بندی مصرع اول از نظر بافت زبانی سالم نیست آنچه که باید باشد این است:(مادر برایم چله حاجت بگیرد)
صفت پیر برای مادر کارکرد معنایی ندارد و علاوه بر آن به ضرر زبان نیز تمام شده است.

بیت چهارم. پیام شعر این است که او به هیچ روشی برنمیگردد حتی به زور و اجبار! اما معادل زبانی این پیام بنظر خوب انتخاب نشده است. حکم‌شاه بار معنایی دیگری دارد و در یک اتفاق عاشقانه کارکردی ندارد.
دیگر مساله زبانی این بیت استفاده از کلمه (دگر) به جای (دیگر) میباشد.

بیت‌ پنجم. نقش اسم خاص (آبان) در شعر یا در بیت چیست؟ آیا منظور فقط اشاره به فصل کوچ پرستو است که ممکن است در آبان باشد؟
پرستو در نقش معشوق است؟
پرستو از کجا برگردد؟ یعنی به جایی رفته که حال از او میخواهید برگردد و اگر رفته یا کوچ کرده دیگر چرا دوباره میخواهید دعوتش کنید به یک رفتن و کوچ دیگری؟
منطق معنایی در این بیت حل نمیشود.


اثر دوم.
اگر بخواهیم در مساله قافیه براساس معیار و اصول کلاسیک آن پیش برویم میتوان قافیه‌های این شعر را مورد نقد قرار داد. در قافیه گرفتن دو کلمه بن کلمه را بدون پسوند و پیشوند درنظر میگیرند. اگر بخواهیم پسوندهای کلمات قافیه در این شعر را حذف کنیم کلمات باقی مانده اینها خواهد بود:(بود. پیراهن. گفت. تابید. روشن.بوسید. آهن) که چند کلمه آن را نمیتوان قافیه در نظر گرفت. هرچند در شعر امروز این اصول آنچنان مورد توجه قرار نمیگیرد. این نوع قافیه که به شایگان معروف است یک مورد میتواند در یک شعر استفاده شود اما استفاده متعدد از آن خطا محسوب خواهد شد.


نکته دیگر منطق شاعرانه موجود در رابطه‌ی بین مصرع‌هاست .در مصرع نخست در خیال خود دکمه کسی را بستن آنهم با لج، چه ارتباط معنایی با پشت در آویختن احساس ناب بودن طرف دارد؟
تکلف معنایی و نیز تکلف زبانی موجود در شعر موجب از بین رفت فصاحت آن شده است. مصرع اول یک تصویر انتزاعی است که قابل درک نیست . احساس ناب بودن را چطور میشود آویخت؟

بیت دوم. ژاکت زرد کارکردی در شعر ایجاد نمیکند .

اتفاقی که در بیت می‌افتد این است: گرد از شانه طرف تکانده میشود تا ایجاد محبت کند اما این کار باید موجب گردد تا رفتار غرورآمیز وی از بین رود نه که موجب فراموشی آن رفتار توسط من شود. عملی که انجام میشود نتیجه‌ی متناسبی ندارد.

بیت سوم. ترکیب ماه آسمان حشو است. زیرا ماه در آسمان قرار دارد و این یک چیز منطقی است مگر اینکه ماه تشبیه به معشوقی شود که آنموقع باید گفت: (ماه زمینی) و این قابل توجیه است.
مثل این است که بگوییم: خورشید داغ یا یخ سرد! خب معلوم است که خورشید داغ است و یخ سرد و نیازی به گفتن صفت آن نیست.
و نیز منطق شاعرانه‌ای بین دو مصرع وجود ندارد

بیت چهارم. چشمهای آبی و بخت بلند و روشن تو را با واژه‌هایی در دلم نجواکنان آراستم!
مفهومی که ازین جمله برداشت میشود این است:
_چشمهای آبی تو را با واژه آراسته کردم. یعنی برای چشمهای تو شعر سرودم!

مصرع دوم اگر به این صورت نوشته میشد قابل قبول‌تر بود: (چشمهای آبی _این بخت بلند روشنت_ را) یعنی چشمهای آبی تو بخت بلند و روشن توست.

بیت پنجم.

ماندن و بخشیدن و دیدن و بوسیدن تو را تمرین‌کردم.
اتفاقی بین من و تو افتاده است که ممکن است موجب رفتن(من) شود و (من) دارد ماندن و بخشیدن و دیدن و بوسیدن (تو) را تمرین میکند.
بنظر نیاز نبود این حرکت به درس فردا تشبیه شود آنهم صرفا بخاطر حضور کلمه تمرین و تکرار که تداعی کننده مفهوم مشق شب و درس فرداست.
کلمه دائما که می‌آید فعل باید (میکند) شود

بیت ششم.
موقع فصل پا گرفت مگر دست شخص سرد و مثل آهن است؟

بیت هفتم. حس خوب بودن طرف را از کجا میشود برداشت؟ باید بجای فعل (بردارم) از فعل (بیابم) استفاده میشد.

شعر سوم.
همه چیز سرجایش است اما انگار هیچ چیز سرجایش نیست!
شعر سالم است اما اتفاق تکان‌دهنده‌ای در آن نمی‌افتد. اتفاق بزرگی که مخاطب را با خود همراه کند. ارتباط افقی بین مصرع‌ها صرفا یک ارتباط خطی است و در عمق ارتباطی ایجاد نشده است تا حدودی در هر سه اثر همین مساله قابل توجه بود که شعر ارتباط افقی مناسبی ندارد بخصوص در اثر دوم.

موفق باشید

منتقد : جواد چراغی

جواد چراغی_متولد ۱۳۶۸/۷/۷_زنجان_غزل سرا_ _دبیر و موسس نخستین کانون شعر و ادب دانشگاه پیام نور استان زنجان۱۳۹۰ _رئیس انجمن ادبی اشراق زنجان از سال۱۳۹۵. _دبیر کارگاه های نقد شعر هفتگی انجمن ادبی اشراق از سال ۱۳۹۵ _دبیر علمی جشنواره شعر مادر بهار ...



دیدگاه ها - ۱
زهرا حاجیعلی » چهارشنبه 17 آذر 1400
سلام و خسته نباشید سپاسگزارم از بذل توجه و صرف وقت چشم ...

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.