بافت طبیعی جمله




عنوان مجموعه اشعار : دفتر «بعد از پریشانی»
شاعر : محبوبه کوشککی


عنوان شعر اول : شکوفه های نگاه
«راه»ی‌ام تا دلت، «عبور»م کن
مرد باش و پر از غرورم کن

دفتر خاطرات را بردار
استعاری‌ترین حضورم کن

من اگر خواستم بمانم هم،
راهی‌ام کن دوباره زورم کن


شوق آبی‌ترین نگاه بهار
وسپس بازتاب نورم کن

رد شو از من چنان همیشه‌ی خود
ماتم اما تو نقطه‌کورام کن

نام باران برای من بگذار
شیشه باش از سکوت دورم کن

یا تو یک شاخه باش ومن گنجشک
یا مرا شاخه‌ای صبورم کن

که تو را ای پرستوی آزاد
هر زمستان که می‌روم از یاد

آنچنان چشم بسپرم در راه
پر شوم ازشکوفه‌های نگاه

سایه‌ات ای خیال کم نشود
این امید محال  کم نشود


فصل های همیشه پَر کردند
سال را پاک دربه‌در کردند

از سرم آسمان پرید و سقوط...
بالی اصلا به خود ندیدو سقوط...

فصل تبلرزه است می‌فهمی
زندگی هرزه است می‌فهمی

داستانم نداشت آغازی
پوستت را کجا می‌اندازی

راوی‌ام می‌شدی که دیده شوم
تو بگویی و من شنیده شوم

داستان با صدای تو خوش بود
لحن و حال و هوای توخوش بود

تم این زندگی رئال شد و
بودنت جادویی محال شد و...

تا رسیدی به  گنبدی که کبود
مُردم از این همیشه بود و نبود


 
نقد این شعر از : جواد چراغی
با سلام

غزل_مثنوی قالب تازه‌ای که سالهای اخیر رواج پیدا کرده است بنظر توانسته با توجه به ظرفیتهایی که دارد خوش بدرخشد و موجب فضاسازی‌های تازه‌ای در شعر شود. و صرفا در سطح یک قالب _که حاصل اختلاط غزل و مثنوی است_ نباشد و حرکتی در درونمایه نیز ایجاد کرده باشد. ازین رو میتوان آن را یک قالب موفق بحساب آورد
در اثر ارائه شده نیز میشود با توجه به فضاسازی آن رنگ و بوی تازگی را یافت که ریشه از تغزل غزل و حماسه‌ی مثنوی دارد. این شعر یک درونمایه عاشقانه و تقریبا فلسفی دارد و نیز بوی هجران و وصل از آن به مشام میرسد همین درونمایه موجب شده است که قالب غزل_مثنوی مناسبترین انتخاب باشد. میخواهم وارد متن کار بشوم و به بررسی جزئیات آن بپردازم.اصلی‌ترین مساله این شعر دور شدن از بافت طبیعی جمله است که گاه به معنا و گاه به موسیقی آسیب زده است.

در بیت اول از کشش معشوق به سمت عاشق حرف میزند اما از عاشق میخواهد که غرورش را نشکند .
راهی‌ام تا دلت، عبورم کن
ابتدا دلیلی برای اینکه کلمات (راه) و (عبور) داخل پرانتز از متن جدا شده‌اند وجود ندارد بجز استفاده از نوع فعل که طبق معیار بایست( عبورم ده _بده_) باشد

بیت دوم (استعاری‌ترین حضورم کن) آنچه که باید باشد این است: (مرا تبدیل به استعاری‌ترین حضور کن)

بیت سوم ، استفاده از اصطلاح محاوره (زور کردن) آنهم در بافتی محاوره :(زورم کن) بنظرم علاوه بر زبان به موسیقی نیز آسیب میزند
پیام این است: مرا به زور_اجبار_ راهی کن.
اما به جبر فرم شعر ارکان جمله تغییر پیدا کرده است
بیت چهارم. شوق آبی‌ترین نگاه بهار. تکلیف جمله مشخص نیست. (_به_شوق آبی‌ترین نگاه بهار) که اگر جمله را اینگونه در نظر بگیریم در مصرع دوم باید اتفاقی بیفتد که جمله اول را جمع کند ازین رو کلمه (و سپس) جایی ندارد.

پس اینگونه در نظر میگیریم: (مرا تبدیل به شوق آبی‌ترین نگاه بهار کن و سپس بازتاب نورم کن)
که در این صورت جمله‌بندی مصرع اول ناقص است.

بیت‌ پنجم. اصطلاح (نقطه‌ی کور) به جبر وزن باید بصورت (نقطه‌کور) تلفظ گردد.
مصرع اول یک مصرع موفق و درخشانی است شاعر بصورت ساده نگفته (مثل همیشه از من رد شو) با یک تکنیک عمق معنایی به آن بخشیده که جمله بصورت (رد شو از من چنان همیشه‌ی خود) و علاوه بر اینکه عمل رد شدن را همیشگی تلقی کرده نیز این عمل را به او نسبت داده که کار همیشگی اوست. توجه به این ظرافتهای زبانی در شعر مهم است و تفاوت زبان عادی با زبان شعر در همین مسایل است.
اما مصرع دوم بنظر نتوانسته همتراز با مصرع اول حرکت کند و دچار تکلف معنایی شده است. تصویر مات بودن و نقطه کور بودن حل نشده است.

بیت ششم. یک تصویر زیبا اما معمول است برخورد باران به شیشه. اما چه برخورد تازه‌ای با این تصویر شده است. تشبیه عاشق و معشوق به شیشه و باران و تعبیر صدای برخواسته ازین برخورد به سکوت نکردن در برابر عشق و حرف زدن و ابراز عشق . این نوع برخورد با یک تصویر و مضمون تکراری و معمول آن را به اوج شاعرانگی رسانده است.

بیت هفتم. در مصرع اول مضمون‌پردازی اتفاق افتاده است و در مصرع دوم بر اساس همان‌ مضمون جایگاه عاشق و معشوق عوض میشود .شاعر از تصویر شاخه و گنجشک استفاده میکند و یک مضمون لطیفی میسازد . تصویرپردازی زیبایی را شاهد هستیم اما در مصرع دوم توازن مضمون رعایت نمیشود و با جبر قافیه و کوتاه بودن مصرع جمله خلاصه‌تر میشود در حالی که ذهن‌ مخاطب و منطق جمله انتظار قرینه‌سازی دارد یعنی در جمله یا مصرع دوم نیز باید گنجشک حضور داشته باشد.

بیت هشتم. مصرع اول از لحاظ وزنی یک هجای بلند در ابتدای مصرع، کم دارد.

بیت نهم. ترکیب شکوفه‌های نگاه بسیار ترکیب زیبایی ست و نقش آن در کلیت بیت با توجه به پیام بیت که انتظار کشیدن تا بهار را میرساند نقش به‌جا و مناسبی است.

بیت دهم . در این بیت شاعر عشق یا آنکه را که معشوق محسوب میشود به خیال تشبیه میکند و برای آن سایه در نظر میگیرد و در مصرع بعدی استفاده از ترکیب امید محال پارادوکس معنایی زیبایی ایجاده کرده است. با اینکه مفهوم ترکیب امید محال منفی است اما وقتی آرزو میکند که کم نشود در واقع به نوعی، امید داشتن در اوج ناامیدی را میرساند.

بیت یازدهم. مفهوم مصرع اول گنگ است.( فصلهای همیشه پر کردند) یعنی چه؟ یا فصلها همیشه پر کردند یعنی چه؟ اصلا (پَر کردند) به چه معنا میتواند باشد.
و نیز مصرع دوم چه مفهومی را میرساند؟ وقتی (را) مفعولی در جمله می‌آید باید فاعل مشخص باشد. فاعل را باید (فصل) در نظر گرفت. که با این حساب قسمت (...همیشه پر کردند) هم از لحاظ معنایی هم از لحاظ دستوری از بافت جمله بیرون میزند

بیت دوازدهم. صفت هرزه را به زندگی نسبت دادن مناسب نیست چون زندگی یک عمل است. فاعل یا مفعول نیست. بطور مثال اگر بجای (زندگی) کلمه (روزگار) بود میشد به آن صفت هرزه را نسبت داد.

بیت سیزدهم. رابطه معنایی دو مصرع مشخص نیست. داستانم نداشت آغازی چه ربطی به پوست انداختن دارد؟ درست است که پوست اندازی مفهوم آغاز و تولد را میرساند اما با توجه به مضمون‌پردازی و جمله‌بندی این بیت نمیتواند به آن مفهوم رسید و صرفا بدلیل بار معنایی کلمات پوست اندازی و آغاز این مفهوم برداشت میشود.

بیت چهاردهم. یکی از بیتهای موفق این شعر است آنهم بخاطر زبان سالم، نوع جمله‌بندی، مضمون‌پردازی، و موسیقی درون آن که در راستای پیام کلی شعر اتفاق افتاده است.
نیز مضمون‌پردازی آن حال و هوای هرمونتیک دارد و میشود فراتر از یک مضمون از آن برداشت کرد.

پایان‌بندی این شعر از بیت چهاردهم به بعد بسیار موفق است. برخلاف مشکلات زبانی اشاره شده در بیتهای پیشین در این چهار بیت پایانی چنین چیزی مشاهده نمیشود و شعر حالت فرودی مناسبی به خود گرفته است و به بهترین شکل ممکن فرود می‌آید.
فقط یک نکته قابل اشاره در بیت آخر اینکه در مصرع اول کلمه (که) از لحاظ نعنایی نباید در بافت جمله باشد و اگر استفاده میشود باید بعد از کلمه کبود از سه نقطه استفاده کرد تا مخاطب خود تصمیم بگیرد جای آن از فعل (بود یا نبود) استفاده کند یا هرچیز دیگری.
معیار معنایی جمله باید اینگونه باشد: (تا رسیدی به گنبد کبود، مردم از این همیشه بود و نبود)


موفق باشید

منتقد : جواد چراغی

جواد چراغی_متولد ۱۳۶۸/۷/۷_زنجان_غزل سرا_ _دبیر و موسس نخستین کانون شعر و ادب دانشگاه پیام نور استان زنجان۱۳۹۰ _رئیس انجمن ادبی اشراق زنجان از سال۱۳۹۵. _دبیر کارگاه های نقد شعر هفتگی انجمن ادبی اشراق از سال ۱۳۹۵ _دبیر علمی جشنواره شعر مادر بهار ...



دیدگاه ها - ۳
محبوبه کوشککی » جمعه 26 آذر 1400
و در بیت اول تنها منظورم از عبورم کن و اینکه داخل پرانتز گذاشتم قدم گذاشتن در این راه بود و دیده شدن عبور به جای راه و تبدیل به عبور کردن راه یا من بود باز هم سپاس
محبوبه کوشککی » جمعه 26 آذر 1400
فقط با اجازه دوست دارم به یک بیت از شعرم اشاره کنم بیت داستانم نداشت آغازی پوستت را کجا میندازی من اینجا مخاطب یا معشوق را همان قهرمان داستان قرار داده ام و خواستم بگویم داستانم که آغاز نشده قهرمانم کجا پوست بیندازد به هر حال اگر مفهوم مورد نظرم را نرسانده حتما کوتاهی از من و شعر است باز هم سپاس
محبوبه کوشککی » جمعه 26 آذر 1400
درود جناب چراغی بزرگوار بسیار سپاسگزارم از نقد و نظرات ارزشمند شما.آ موختم و استفاده کردم و با امید تازه به آینده‌ی‌نوشتن و هماره آموختن از بزرگواران هنرمند ادامه خواهم داد .همچنین عذرخواهی بند رو بپذیرید چندی مشکل ورود به سایت پیدا کرده بودم والا بسیار مشتاق خواندن نقد جناب عالی بودم سپاس فراوان

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.