قدم به قدم




عنوان مجموعه اشعار : زمستان
شاعر : عبدالرحمن رستمیان جهرمی


عنوان شعر اول : عاشقانه_زمستان
بی تو با خلوت سرمای زمستان چه کنم
لحظه ی مرگ غزل آمده باران چه کنم

مثل سربازی که جان داده به هر آن شده ام
برجک چشم تو هر لحظه به فرمان چه کنم

چادر مشکی سرت کردی بری برگردی
کافری بودم و آن کعبه ی ایمان چه کنم

طره ی گیسوی بد مست تو را می بافم
با خیال تو و شبهای خیابان چه کنم

تو خودت خواستی که شعر انارم باشی
فال یلدا و تهِ تلخی فنجان چه کنم

غیر تو در دل من هیچ کسی خانه نکرد
عاصی ام شب همه از نقشه ی شیطان چه کنم

عبدالرحمن رستمیان جهرمی

عنوان شعر دوم :


عنوان شعر سوم :
نقد این شعر از : روح‌الله احمدی
درود بر دوست گرامی. خوشحالیم که نوشته‌هایتان را برای نقد می‌فرستید و در راه بهتر شدن آن‌ها تلاش می‌‌کنید. نوشته‌ای که این بار برایمان فرستاده‌اید از نظر «وزن» تفاوت‌هایی با نوشته‌های قبلی‌تان دارد و از آن‌ها ضعیف‌تر است. البته وقتی شاعر هنوز به وزن تسلط کامل ندارد، بروز چنین مشکلی خیلی عجیب نیست! با مطالعه و تجربۀ بیشتر است که شاعران کم‌کم بر وزن‌های مختلف و ویژگی‌های هرکدام تسلط پیدا می‌کنند و موقع استفاده از آن‌ها بهتر عمل خواهند کرد. نمی‌دانم که سطح اطلاعات شما دربارۀ وزن شعر چقدر است؛ پس سعی می‌کنم نکات را ساده بگویم اما طوری بگویم که احساس مطالعۀ بیشتر در شما به وجود بیاید.
همان‌طور که می‌دانید، وزن شعر یکی از اولین عناصر شعر کلاسیک است. وقتی که قرار است شعری در قالب‌های کهن (غزل، مثنوی، رباعی و...) نوشته شود، در درجۀ اول باید ظاهری شبیه به شعر داشته باشد و یکی از اولین چیزهایی که ظاهر شعر را می‌سازد، وزن است. وزن اصلی نوشتۀ شما «فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن» است که در بعضی از مصرع‌ها از دست رفته است و نتوانسته‌اید آن را رعایت کنید؛ وزنی که فقط رکن اول آن می‌تواند از «فعلاتن» به «فاعلاتن» تغییر کند.
اولین مصرعی که وزن را خراب می‌کند، مصرع سوم است. در مصرع «مثل سربازی که جان داده به هر آن شده‌ام» یک هجا به اشتباه استفاده شده است و مثلاً می‌توانست «مثل سرباز که جان داده به هر آن شده‌ام» باشد تا وزن آن درست شود. البته الان فقط دربارۀ وزن نوشته صحبت می‌کنیم و به باقی موارد آن کاری نداریم. در مصرع «چادر مشکی سرت کردی بری برگردی» دو هجا مشکل‌ساز شده‌اند؛ دو هجایی که باید هجای کوتاه باشند اما هجای بلند هستند! مثلاً باید «چادر مشکِ سرت کرده بری برگردی» خوانده شود تا وزن درستی داشته باشد! که آن موقع واژه‌ها غلط می‌شوند. ضمناً «بری» هم واژه‌ای محاوره است و زمانی که زبان شعر محاوره نیست، بهتر است از «بروی» استفاده شود. مصرع «تو خودت خواستی که شعر انارم باشی» هم اگر «تو خودت خواسته‌ای شعر انارم باشی» باشد، وزن درستی خواهد داشت. با توجه به این مشکلات وزنی، نیاز است که بیشتر و دقیق‌تر دربارۀ وزن مطالعه کنید و برای تمرین، وزن‌های مختلف را در اشعار دیگران بررسی کنید.
از وزن که بگذریم، مصرع‌های این نوشته مشکلات دیگری هم دارند؛ مشکلاتی از قبیل زبان، بیان، شیوۀ جمله‌بندی و مضمون‌سازی، نارسایی کلام، مفهوم ناقص و... که از همان مصرع اول خودشان را نشان می‌دهند.
خلوت سرمای زمستان اصلاً رسا نیست و مفهوم را خوب منتقل نمی‌کند. شاید منظور خلوتی کوچه و خیابان در سرمای زمستان یا چیز دیگری باشد که به هر حال، با «خلوت سرمای زمستان» تفاوت دارد. مصرع دوم مشکلاتی در جمله‌بندی و بیان مفهوم دارد. اول ببینیم این مصرع را چطور باید بخوانیم! «لحظۀ مرگ غزل آمده، باران چه کنم» یا «لحظۀ مرگ غزل، آمده باران، چه کنم»؟ اگر به شکل اولی خوانده شود، یعنی لحظۀ مرگ غزل فرا رسیده و از باران می‌پرسد که چه کار کند! اگر به شکل دوم خوانده شود، یعنی در لحظۀ مرگ غزل که باران هم باریده است، چه کار باید بکند! نکتۀ جالب این است که این مصرع هرطور که خوانده شود، معنی درست و درمانی ندارد و مفهوم را خوب منتقل نمی‌کند. بیت دوم این نوشته هم نشانۀ بارز آشفتگی در جمله‌بندی و نارسانی معنی و مفهوم است. بیت سوم هم دست کمی از بیت‌های قبلی ندارد. چادر مشکی سرش کرده که برود و برگردد! این نوع جمله‌بندی یعنی سر کردنِ چادر مشکی نشان‌دهندۀ رفتن و برگشتن است! یعنی کسی که قرار است برود و برگردد چادر مشکی سرش می‌کند! یعنی کسی که قرار است کلاً برود و دیگر برنگردد چادر مشکی سرش نمی‌کند! بین واژه‌ها، عناصر و مصرع‌ها ارتباط‌های ضعیفی برقرار شده است که برای شعر شدن کافی نیست! ارتباط واژه‌های «شب» با «مو» برای قوی شدن و یکدست شدن بیت چهارم کافی نیست چون «بدمست» و «بافتن» و «خیال» و «خیابان» و باقی واژه‌ها بدون چفت‌وبست رها شده‌اند. مضمون ساده‌شدۀ این بیت این می‌شود: «موهای پریشان تو را می‌بافم. با خیال تو و شب‌های خیابان چه کار کنم» که مضمون محکمی ندارد. «شعر انار کسی بودن» یعنی چه!؟ «ته تلخی فنجان» به کجا و چه چیزی اشاره می‌کند؟ در ساده‌ترین حالت می‌توانست «تلخی ته فنجان» باشد. «را»ی نشانۀ مفعول هم که بعد از «فنجان» باید باشد اما حذف شده، کار را خراب‌تر کرده است. اینجا هم باید به این نکته اشاره کنم که صرفاً با آوردن یلدا و انار و فال و... نمی‌شود یک بیت شعر نوشت. واژه‌ها به ارتباط‌های محکم‌تری نیاز دارند و لازمۀ این ارتباط محکم، جمله‌بندی سالم‌تر و ادای رساتر مفاهیم است. پیشنهاد می‌کنم که شعرهای خوب شاعران امروزی را بیشتر بخوانید. هم می‌توانید وزن‌های اشعار را بررسی کنید، هم موقع خواندن به شیوۀ جمله‌بندی و انتقال پیام آن‌ها دقت کنید.
مصرع «غیر تو در دل من هیچ کسی خانه نکرد» سالم‌ترین، روان‌ترین و دلنشین‌ترین مصرع این نوشته است که باز هم در مصرع بعدی بی‌جواب مانده است. این موضوع که نوشتۀ آخرتان ضعیف‌تر از نوشته‌های قبلی شماست، می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد. من این دلیل را برای خودم انتخاب می‌کنم که شما در نوشتن آن عجله کرده‌اید. عجله کردن آفت شاعری است. بهتر است که صبور باشید و ابتدا مباحث نظری شعر را خوب مطالعه کنید، بعد با همان صبوری بنویسید و نوشته‌تان را بررسی کنید تا حداقل مشکلات ظاهری نداشته باشد. امیدواریم در آثار دیگری که قرار است از این به بعد بنویسید و برای ما بفرستید، قدم‌های اولیه را گذرانده و مشکلات قبلی را برطرف کرده باشید تا بتوانیم به سراغ باقی اجزای شعر برویم و درباره‌شان بیشتر صحبت کنیم. برایتان آرزوی موفقیت می‌کنم و منتظر نوشته‌های بعدی‌تان هستم.

منتقد : روح‌الله احمدی

روح‌الله احمدی که گاهی به اسم «بلبل» طنز می‌نویسد. متولد ۱۳۶۸ تهران شاعر، نویسنده، طنزپرداز و مجری نوازنده و مدرس هارمونیکا (سازدهنی) کوهنورد و طبیعت‌گرد - نویسنده و طنزپرداز مطبوعات و نشریات مختلف از جمله: رشد جوان و نوجوان، ماهنامه سپیده ...



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.