عنوان مجموعه اشعار : ۳رباعی
شاعر : محمدحسین لشگری
عنوان شعر اول : سفر ناگاه مرا شبیه یاران میبرد
نزد همه بزرگمردان میبرد
با پیرهن خستگی و پایی لنگ
تقدیر مرا به شهر زنجان میبرد
عنوان شعر دوم : بارانباران مهمان روستاییها شد
شیدایی در درون ده معنا شد/ یکبار دگر تمام ده شیدا شد
میبرد به هر محلهای نام تو را
نم نم، نم نم ترنمی برپا شد
عنوان شعر سوم : نامردییکریز آمد عاطفهها زرد شدند
پاییز آمد رابطهها سرد شدند
افسوس چه تلخ است برای شیرین
خسروها دیگر همه نامرد شدند
رباعی های شما را به عنوان یک تمرین شاعرانه، قابل قبول می دانم. هر شاعری برای سرودن بهترین شعرهایش نیاز دارد تا تمرین هایی در حوزه شاعری بکند. بنویسد و خط بزند. این طبیعی است اما باید میان تمرین های شاعرانه و شعر اثری جدی و قابل عرضه، تفاوت قایل شد. چرا می گویم سروده های شما تمرین شاعری است؟ به دو دلیل. اول اینکه مشخص است برای سرودن، حرف یا دلیل مشخصی نداشته اید. حرف جدی و مهمی در شعرها دیده نمی شود. اینکه تقدیر مرا به شهر زنجان می برد، کجایش حرف شاعرانه ای است؟ اگر قافیه شما را برداریم و به جای زنجان مثلاً کرمان، تهران یا سمنان بگذاریم چه تغییری در شعر ایجاد می شود؟ چه ویژگی و برجستگی خاصی از شهر زنجان در شعر شما برجسته شده است؟ در شعر سوم رابطه میان نامرد شدن خسرو ها و پاییز برقرار شده است؟ آیا چون پاییز آمده است رابطه ها سرد شده است و خسروها نامرد شده اند؟ ربط میان این دو حرف چیست؟ شاید منظورتان از پاییز، خزان عشق و علاقه است. اما همین حرف هم در شعرتان دیده نمی شود و مخاطب باید برای خودش شاید و احتمالاً بچیند تا به حرف شما برسد.
نکته دوم این است که مانند هر شاعری که در زمان تمرین های شاعرانه اش به شاعران موفق توجه دارد و سعی می کند نمونه های خوب شعری آنها را تقلید کند ( که در جای خود البته خوب است و ایرادی نمی شود به آن گرفت) شما هم به نمونه ای از رباعی های موفق شعر امروز توجه داشته اید، بخصوص رباعی دوم که رباعی معروف چک چک چکار با پنجره داشت قیصر را به ذهن متبادر می کند.