عنوان مجموعه اشعار : ...
شاعر : ستار برقی
عنوان شعر اول : ...عکسی از نعش تو بر دوش، گرفتهست هوایت
آسمان دود به تن کرد، نشسته به عزایت
ساز باران تو ناکوک، خزان نی زدن آموخت
سبز تو حبسیه میخواند، غم آورده نوایت
یأس تو ریشه دوانید، امید از تو تبر خورد
از درختان ولیعصر بریدند قبایت
هر قدم زخم تو برپاست، خیابان به خیابان
کارگر، نفت، سی تیر، اوین و شهدایت
جای غمهای بزرگیست، تن کوچک تقویم
تیر و آبان و دی و...مابقی خاطرههایت
وسط خاطرههایت، دل ما سخت ترک خورد
مرکز شهر کتک خورد، جوان داد برایت
انقلاب! از تو مگر چند قدم فاصله راه است؟
بیقرارت شده آزادی و دلتنگ صدایت
دل ما کوچهی تنگیست، در این شهر درندشت
دل ما حومهی شهرست، که افتاده به پایت
دل ما حاشیهات بود، تو ای متن غمآلود
واژهها درد کشیدند از آغاز روایت
عنوان شعر دوم : ......
عنوان شعر سوم : ......
گاهی توقعی از تازهکارها نمیروددر اما وقتی با نوشتار آنها مواجه میشوید میبینید ناخوانده ملا هستند، زبانی سلیس، بدیع و کلامی قابل احترام دارند؛ نیز زاویه دیدی تازه دارند که هم تصاویر بکری را تولید میکند و هم از چینش واژگان به صورتی تازه رخنمایی میکنند. بهگمانم اصل شعر همان است که شاعران تازهکار تولید میکنند، چون بیآنکه دانشی از چگونگی چیدمان، زبان آفرینش، تصویرسازی و دیگر ملزومات نوشتن شعر، داشته باشند شروع به نوشتن میکنند؛ البته منظورم از تازهکارها، آنها نیستند که از زبان شعری گذشتگان مانند حافظ و سعدی استفاده میکنند، بلکه منظورم آنهایند که در نوشتن نقشی تازه را بر کاغذ مینگارند و اسم کارشان را میتوان «خلق» گذاشت. آفرینندگانِ حرفها و سطرهای نو، تصاویر بکر و چیدمانهایی نه از آنگونه که قبلاً دیده و خواندهایم و بیسابقهترین نثرهای مسجع و نظمهای اولباری، اینها همان کسانی هستند که امید آینده شعر پارسی محسوب میشوند. در میان شاعرانی که با پایگاه نقد شعر کار میکنند، از ایندست شاعران کم ندیدهام. گاهی برخی از این خالقان، بهزحمت سنشان به بیست سال میرسد و بههمین دلیل آنها را میتوان نقطهی عطف تاریخ ادبی معاصر دانست. شعر در نظرگاه این آدمها، هنری است که باید روی آن تمرکز کرد، بنابراین تامل قابل ملاحظهای پشت واژگانشان نهفته است؛ چنین شاعرانی حتما میتوانند تأثیرگذار و البته «مؤلف» خطاب شوند، مؤلف از آن جهت، که کلمات، فضاها، سطرها، تصاویر و نقشهایی که به یادگار میگذراند، صرفاً از آنِ خودشان است و هیچکس قبلاً آنها را تولید نکرده است. فضاهایی دلنشین و خاص خود شاعر، این حجم از استعداد و خلاقیت، حتما شایستهی تحسین و تقدیر است اما مبادا جناب یا سرکار شاعر خلاق، به این بهبه و چهچهها غرّه شود و خیلی زود قافیه را به رقبای ادبی ببازد که هر تاییدی باری بر دوش میگذارد، در چنین وضعیتی و با چنین برداشتی، میتوان انتظار داشت، شاعران خودساخته و خودپرداخته، درخشش مقطعی نداشته باشند و مدام در تولید اشعاری متفاوت و متوازنِ با زمانه، حضور داشته باشند و تاثیری شگرف بر معاصرین بگذارند، یادم میآید در سالهای دانشآموزی که علاقه شدیدی به شعر داشتهام، در اردوگاه تربیتی رامسر، محمدسعید میرزائی که آنروزگار نوجوانی بیش نبود و امروز یکی از شاخصههای غزل نو پارسیست، به طرز حیرتانگیز و بدون هیچ پیشزمینهی قابل عرضی، غزل نو مینوشت، آنهم چه غزلهایی، بکر و فخیم با چشماندازی به شدت روشن، چنانکه جماعت کارشناسی که اغلب از نامداران ادبیات معاصر بودند و البته شاعرانی سنتی و کلاسیک، دهانشان وا مانده و شگفتزده آقای میرزایی را ستایش میکردند، در نهایت آن شگفتزدگی و شعف ناشی از تشویقهای اساتید، تولید شعر و نوآوری متنی میرزایی را متوقف نکرد تا آنجا که اکنون تمام منصفین ادبی جایگاه او را در جهتدهی به شعر دهه هفتاد محترم و ویژه شمرد و در ادامهی شعر استاد منزوی، بانو بهبهانی و قیصرجان امینپور که خود از اساتید اردوگاه تربیتی رامسر بود، سعید میرزایی نقش موثری در شکل جدید غزل که برخی آن را غزل فرم، غزل خودکار، غزل مطفاوط و فرامتن و غیره مینامند، داشته است. با این مقدمهی بهتر است برویم به نقد امروز بپردازیم که غزلیست از جناب دوست، آقای «ستار برقی» با سلام و احترام به ایشان، میخوانیماش؛
عکسی از نعش تو بر دوش، گرفتهست هوایت
آسمان دود به تن کرد، نشسته به عزایت
بسی فضاسازی خوبی را شاهدیم، متن، با ارايه قابلی در بیت نخست همراه است، سطرهایی که بعدتر میآیند هم کم از اولی ندارند، برخی نکات ریز تالیفی که ضعفهایی اندک دارند در کار وجود دارد، اما از صلابت و سلامت کار چیزی نکاسته است، این شعر میشود مصداق حرفهایی که در مقدمه آمد، باید در وجودت جایی باشد که کلمات را ورز بدهند، آمادهی طبخ کنند و بعد جملات و سطرها و ابیات پخته را تحویل مخاطب بدهند، این که گفتم اندک ضعفها، بیشتر فنی کردن کار را مدنظر دارم و نیز روانکردن خوانش را باعث میشود، مثلا در مصرع دوم در میانهاش «کرد» اگر بشود «کرده» سطر بهتر خوانده میشود و آن نیمهزحاف که با مکث پیش میآید هم لازم نمیآید، مثلا از بدعتهای متنی در بیت دوم «سبز تو حبسیه میخواند» است، سبز یعنی بهار و حالا بهار زندانی خود یک اندوه تلخ است که ساز را ناکوک میکند و غم میآورد، یا در بیت بعد با اینکه اگر با تهران بیگانه باشی «درختان ولیعصر» معنایی برایت ندارد، اما کافیست گوگل کنی و بدانی ماجرای شهرداری و درختان ریشهدار بلندترین خیابان خاورمیانه که همین خیابان ولیعصر باشد، چیست، اگرچه با نوع تلفظ ولیعصر که تشدید روی یا، به دلیل وزن حذف میشود، مشکل دارم، اما رسانا بودن سطر کفایت میکند، نیز پس از این بیت، شمارش خیابانهای تهران که برخی مثل کارگر، اوین، نفت و شهدا که همان «ژالهی هفده شهریور» است، تعمدی انتخاب شدهاند را نمیشود نادیده گرفت.
دل ما کوچهی تنگیست، در این شهر درندشت
دل ما حومهی شهرست، که افتاده به پایت
و سرانجامِ بیتهای تعالی یافته میرسد به این بیت بینظیر، آنقدر که مصراع اولش به گریهام انداخت و مصرع دومش له کرد وجودم را..
دمت گرم ستار عزیز، اول هفته با غزلی اینگونه رقم بخورد، کلی کیف دارد. باز بنویس، خوب بنویس، اینگونه بنویس و از این بهتر، از رنجی که میبریم، چه گنجها که میشود به دست آورد، این یک غزل اجتماعی و اعتراضی عالیست که برای شاگردان کارگاه شعرم نیز خواندم و به نکات کلاسی خوبی در تعابیر و توصیفها دست یافتیم. همچنان منتظر اثر بعدیات خواهیم ماند، به شرط نخوابیدن در باد این اثر، حتما توفیق رفیق پایهی تو خواهد بود.
با احترام و ارادت
مجتبا صادقی